نظر شما برای مریم ❣❣❣❣❣ سلام برای داستان مریم بگم چرا همه سرزنش میکنید به راهی که داره کاری ندارم ولی همه مثل هم نیستن ... چرا ما خانما از هم جنسمون همیشه بد میگیم ... چرا نمیگید محمد درسته به هر دلیلی ازدواج کرد چرا همین جور که موقع هم خوابی مهربان میشد و سراغ مریم میاد میتونست باقیه مواقع هم به حرف باقیه اهمیت نده و بشه پشتیبان همسرش و بهترین زندگی را برای همسرش فراهم کنه.... با مهربانی زنش را در کنار خودش نگه داره ... من یه خانمم و مریم را درک میکنم و با اینکه همسر دارم احساس تنهایی میکنم چون همسرم هیچ پشتم نبوده همیشه حق به حتی اونی که باهاش دشمن بوده داده همیشه میگم از پشتیبان داشتم جدا میشدم با اینکه من خانوادم تمام تلاششون کردن حالا که پشتم نیستن برای طلاق اما کمبودای شوهرم را جبران کنن پس یاد بگیریم همیشه نگیم چون زنه باید مردش هر جور برخورد کرد اون خطا نره بگیم ای کاش امثال محمد زندگی کردن را یاد بگیرن تا مریم ها خطا نرن زن تشنه محبت و دوست داشته شدن و پشتیبانش بودن در برابر رفتارهای باقیه اس @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

یک زندگی یک دلبری👇

سلام تا حالا شده براي مرد خونتون تولد بگیری؟ کلی برنامه بچینی که خوشحال شه ولی در نهایت در مقابل این لطفت عکس العمل نامطلوب نشون بده که اصلا انتظارش رو نداشتی؟🙁 می دونی باید چی کار کنی🤔 بهتره بدونی مردها وقتی در مقابل یه توجه قرار می گیرن کپ می کنن، نمی دونن باید چه عکس العملی نشون بدن...😧🤵🏻 چون می ترسن توسط شما مورد قضاوت قرار بگیرن...بهترین کار اینه که وقتی بهش یه لطفی کردی سریع خودت رو مشغول کار دیگه ای کنی. وقتی برای خوشحال کردن همسرتون بهش لطفی ارائه دادید، عکس العمل هایش را قضاوت نکنید، سریع فضا را عوض کنید و اجازه دهید اگر می خواهد همسرتان خودش موضوع را پیش بکشد.😉 بیاید تفاوت های همدیگه را بشناسیم، تا خیلی از مشکلات برطرف بشن @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

یک زندگی یک تجربه تلخ🍃👇

میخوام ی خاطره خیلی تلخ از زندگی خودم رو براتون بگم. من عروس بزرگ خانواده همسرم بودم... بگذریم که بیست سال چقدر منوشکنجه وعذاب روحی دادن وچه تهمتهایی که بمن وخانواده ام میزدن .واگذارشون بخدا کردم. سال ۸۳ پسرم تصادف کرد وعمل باز مغزش شدوچقدر عذاب کشیدم تا کمی روبراه شد اما بسیار عصبی وپرخاشگر شده بود.سال بعد مادرشوهرم سکته مغزی وقلبی باهم کرد وفلج وزمینگیر شدوخانواده اش آوردنش پیش من.😭😭 من بدبخت که پسرم هنوز خوب نشده بود و همسرم هم از اول خیلی عصبی وجوشی ویکدنده بود .حالا این پیرزن که آنزمان۸۲ سالش بود شد سه تا روانی رودست من بدبخت فلک زده 😭😭 خلاصه باتوصیه پدرم ویکی از برادرام من باخدا معامله کردم وشش سال بنحو احسن ازش نگهداری کردم.خیلی زجر کشیدم وخسته شدم اما هیچ‌یک از فرزندان و پدر شوهرم ازم قدر دانی وتشکر نکرد وتازه بدروغ پیش فامیل خودشان میگفتند ما خرجش رامیدهیم وبهم حقوق و حق پرستاری میدن.درصورتیکه خدا شاهده تمام حرفشون دروغ بود. حتی مرتب براش پارچه نخی می‌خریدم وخودم براش لباس میدوختم وپول ایزی لایفش راهم همسرم میداد اون سه دختر ویک عروس دیگه هم داشت وتمام اموالش روبه پسر کوچکش وعروسش داده بود اما حاضر نبودن ازمادرشون پرستاری کنن ومیخواستن بزارنش خانه سالمندان بهزیستی. اما من قبول نکردم دلم بحالش میسوخت.جالب اینجا بود در همان حال بیماری بهم ناسزا می‌گفت😔 بله من باخدا معامله کردم واجرش رو ازخدا میخوام.کارخوب پیش خدا ثبت میشه وهرگز گم نمیشه عزیزان. @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

نظر شما برای مریم ❣❣❣❣❣❣ سلام ادمین عزیزم مریم به جای دوری از شوهر باید رابطه با پدرش قطع میکرد به سمت شوهربره محبت کنه رفتارخودش دزست کنه تا رفتارشوهرش باس خوب بشه. نه اینکه هزرگی کنه تا کی میخواد مرتکب گناه بشه تا کی میخواد زندگیش به فنا بده خانواد پدر مریم وخانواده عموش. وخود مریم همه اشتباه کردن درست ولی مریم دیگه نباید ایقدر دنبال پسرها باشه ❣❣❣❣❣❣ سلام نظر من درباره زندگی مریم ، مریم توی گردابی داره دست و پا می‌زند که براحتی بعداز احسان میتونست خودش رو بیرون بکشه و تا اینجای داستان سر بچه دوم مشخص میشه که همسرش محمد مشکل بچه دار شدن داره و خیانت‌های مریم برای همه رو میشه ... ماه هیچ وقت پشت ابر نمی مونه ... @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

یک زندگی یک خاطره👇

یه روز یه خانمی زنگ زدن برای خاستگاری و با ویژگی هایی که گفتن میشه گفت باکلاس و پولدار به‌حساب میومدن 😍قرار شد که بیان با دخترشون خونه ما اون موقع هنوز مبل نداشتیم این بنده خداها آمدند خونمون منم داخل اتاق بودم؛هیچی یه مدتی گذشت مامانم من را صدا زد باز کردن در همانا و زدن زیر خنده من همانا😂😂😂 اون خانم باکلاس چاق نمی تونسته رو زمین بشینه با کمک دخترش روی اُپن خونه ما نشسته بود بعدش خنده مو جمع کردم و نشستم حالا اون بالا اپن ، ما هم روی زمین اصلا نمیتونستم سرم را بالا کنم جوابش را بدم نگاهش میکردم خندم می‌گرفت بد🤣🤣🤣اونا هم رفتن پشت سرشون را هم نگاه نکردند از بس من خندیدم😆😆 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

یک زندگی یک شهید👇

از خدا میخواستم #همسری مؤمن و متعهد داشته باشم که هیأتی باشه و ورزشکار و ولایی 🍃معمولاً همراه خونواده واسه نماز میرفتیم مسجد، مادر عزیزشون منو دیدن و قرار خواستگاری گذاشتن خواستگار زیاد داشتم ولی انتخاب سخت بود و توکلم به خدا 🍃آقا جواد و خونواده‌شون که اومدن، با هم که صحبت کردیم،ملاک مشترک و اولیه جفتمون«ایمان بود و اخلاق نیک» تقریباً ۳۰ دقیقه‌ای صحبت کردیم در مورد #حجاب قناعت،تعهد... تصمیم‌گیری تو زندگی مشترک و میزان مقاومت در برابر مشکلات و همه چی عالی بود ولی تردیدها همچنان پابرجا...! 🍃دو رکعت نماز توسل به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها خوندم و گفتم "خانوم من کنیز شمام خودتون بهم تو ازدواجم کمک کنین" خواستگاری و مراحل بعدش به سرعت جلو رفت 🍃بعدها متوجه شدم که همسرعزیزم به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها ارادت خاصی داشتن و ایشون هم همین نمازو خونده بودن 🍃عشق بی‌نهایت ما از شب صیغه که مصادف بود با میلاد امام جواد علیه‌السلام شروع شد اون شب یه مشت نقل رنگارنگ بهم داد و گفت "زندگی مثه این نقل شیرینه بانو" 🍃تموم کاراش خدایی بود و خدا واسش جور میکرد، میگفت از بچگی عاشق اسم عاطفه بوده و روزی که فهمیده اسمم چیه، گفته بود "عروس ما همینه...!" خدا رو شاکرم که اسمم باب میل همسر شهیدم بود به روایت #همسر_شهید #شهید_جواد_تیموری* @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

یک زندگی یک خاطره عقد ❣❣❣❣❣ روز عقد کنون مون بود و همه کارای مربوط به عقد از خرید حلقه تا گرفتن جواب ازمایش تو همون روز صورت گرفت 😐😂 خلاصه اون روز به شدت خسته بودم و وارد محضر شدیم . بعد از این که عاقد برای سومین بار پرسید عروس خانم وکیلم ؟؟؟ منم از شدت خستگی و استرس بلافاصله گفتم با اجازه بزرگترا بله 😂😂 همون لحظه مادر شوهرم گفتن اوا چقدد زود عروس مگه زیر لفظی نمیخواد ؟؟؟😂🤣 خلاصه من موندم و یه دنیا خجالت و نگاه های پر از خنده فامیل 😥 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

سلام در مورد مریم می‌خوام بگم❣ ❣❣❣❣❣ نمیتونم مریم رو قضاوت کنم .سرزنش کردن او هم کار سختی است .شاید من هم جای او بودم این کار را انجام می‌دادم. معلوم نیس که چه کاری انجام میدهیم .من هم دلم برای مریم هم محمد و هم پسرشون سوخت.بیشتر برای امیر .امیر زندگی درستی ندارد و پدر و مادرش باهم خوب نیستن. اتفاقات مانند خیانت کتک کاری در زندگی امیر اتفاق افتاد همچنین باعث میشود امیر در آینده مانند مریم دنبال انتقام باشد 💔💔 مریم هم نباید به محمد خیانت می‌کرد . توجیه های مریم برای خودش قانع کنند نیست .ول امیدوارم دست از خیانت بردارد.و یکبار هم که شده زنی دیگر را در کنار امیر ببیند . و اینکه مریم خیلی نباید محمد را سرزنش کند. بدلیلی که اوهم به این ازدواج راضی نبود . امیدوارم محمد و مریم عاشق هم بشوند ❣ و همچنین ذهن مریم به جایی دیگر پرتاب نشود💔 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿