eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.7هزار عکس
633 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام نازگل جونم و خواهرای گل کانال❤️🙏دختر خانم گل 17 ساله که یه سال عقدین و خیاطی دوست دارین یاد دخترم افتادم ، وقتی میخواست تعیین رشته کنه مدیرا ما اولیاء دانش آموزان رو جمع کرد و گفت عزیزان اگه میخوایین بچه هاتون موفق باشن ببرین فنی و حرفه ای هنر یاد بگیرن، منتظر دولت نباشین ، شما میتونید از هر فرصتی استفاده کنید تا میتونید عالی درس بخونید اردیبهشت آزمون بدین ، چون دو مرحله ای هست تیر هم میتونید دوباره آزمون بدین ، الانه درآمد تو کار آزاده ، دختر منم رفت ریاضی فیزیک ،دانشگاه چند جا شهرستان رشته های خوب قبول شد که باباش نزاشت تهران هم شهرسازی طراحی داخلی قبول شداونم کاری براش پیدا نشد و پارتی میخواست که نداشتیم ، رفت مدرک آرایشگری گرفت با نمره بسیار عالی شکر خدا مشغوله موفق باشی گلم 🙏🙏 🌸🍃🍃🍃 سلام باتشکر از شما نارکل جون بابت کانال خوبتون، برای دختر هفده ساله ای می نویسم که یکساله عقده و می خواد انتخاب رشته کنه، عزیزم بنظرم شما همون خیاطی رو ادامه بده چون اونجا هم طراحی می خونی هم خیاطی، میتونی دوسال فوق دیپلم رو بدون کنکور دانشگاه علمی کاربردی بخونی، فکر می‌کنم خیلی زود می تونین به درآمد برسین و اگه معدلتون خیلی خوب باشه، میتونین لیسانستونو دولتی بخونین. ولی بنظرم هرگز عمرتونو جایی که دوست ندارین تلف نکنین. من این راهو قبلا رفتم و تجربه خودمو دراختیارتون قرار دادم. @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام و عرض ادب خانمی که گفتن دختر هفت سالشون بهش گفته دیگه به من زنگ نزن
دنیای بانوان❤️
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام و عرض ادب خانمی که گفتن دختر هفت سالشون بهش گفته دیگه
و احساس دلتنگی میکنه خانمم شما ناراحت نباش اون هنوز بچه هستش و واقیعت رو نمیدونه و از حرفاش دلگیر نشو قانون حق دیدن بچه رو که به شما داده حالا دو هفته یا ماهی یکبار حتما بچتو ببین و بهش محبت کن ولی به شرطی که از خانواده شوهرت اصلا بدی نگی که دخترت به گوششون برسونه و اونا هم متقابلا بدی بگن این هم برا خودت بهتره و هم شکل گرفتن شخصیت بچت منم ازدواج اولم ناموفق بود و طلاق گرفتم پسرم دو سالش بود خیلی سختم بود و همش شب و روز گریه میکردم ولی به لطف خدا بعد از 4 سال ازدواج مجدد کردم و خدا رو شکر خوشبختم پسرم الان 26 سالشه و خدا رو شکر به درجات عالی علمی رسید و باعث افتخارم ولی در این مدت 24 سال ارتباطم را باهاش قطع نکردم حتی زمانی که ازدواج مجدد کردم شرط کردم با شوهرم که من میخوام با پسرم در ارتباط باشم و قانون ماهی یکبار حق دیدار با فرزند رو به من داده و این ارتباط قطع نشه و شوهرم نیز پذیرفت و خدا رو شکر رابطه پسرم و شوهرم عالی هر چند پیش من زندگی نمیکنه ولی هفته یکبار میاد خونمون با احترام کامل و از ازدواج دومم هم یه پسر 15 ساله و یه دختذ 16 ساله دارم که سه فرزندانم رابطشون با هم خیلی خوبه در زندگی قبلیم خیلی سختی کشیدم ولی یکبار پیش پسرم گله نکردم ولی خودش به مرور زمان و اطرافیان متوجه علت طلاق من شد و اینم بگم خیلییی دوستم داره و میگه مامان این جایگاهی که من دارم به خاطر تو و ذات پاک خودت بوده که به اینجا رسیدم و اما شوهر سابقم بعد از طلاق با من با خانومی که با هم در ارتباط بودن ازدواج کرد و بعد از من معتاد شد و حتی خونه نشین شد زنگ زد به من که حلالم کن من در حق تو خیلی بدی کردم زندگی به کامم نیست و البته منم بخشیدمش ولی دو سال بعدش بر اثر بیماری از دنیا رفت و اون موقع دوتا بچه یه پسر 6 ساله و یه دختر 8 ماهه داشت که فوت شدن که پسرش الان معتاد شده ببخشید طولانی شد اینو خواستم بگم که خدا جای حق نشسته و نمیزاره ذره ای حق کسی ضایع شه @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii 💯✍🏻ای محمد هر که از امتت می خواهد در تجارتش سود به هم رساند در زمان شروع به تجارت بگوید : ✨يَا مُرْبِيَ نَفَقَاتِ أَهْلِ التَّقْوَى وَ مُضَاعِفَهَا وَ يَا سَائِقَ الْأَرْزَاقِ سَحّاً إِلَى الْمَخْلُوقِينَ وَ يَا مُفَضِّلَنَا بِالْأَرْزَاقِ بَعْضَنَا عَلَى بَعْضٍ سُقْنِي وَ وَجِّهْنِي فِي تِجَارَتِي هَذِهِ إِلَى وَجْهِ غِنَى عَاصِمٍ شَكُورٍ آخُذُهُ بِحُسْنِ شُكْرٍ لِتَنْفَعَنِي بِهِ وَ تَنْفَعُ بِهِ مِنِّي يَا مُرْبِحَ تِجَارَاتِ الْعَالَمِينَ بِطَاعَتِهِ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ سُقْ لِي فِي تِجَارَتِي هَذِهِ رِزْقاً تَرْزُقُنِي فِيهِ حُسْنَ الصُّنْعِ فِيمَا ابْتَلَيْتَنِي بِهِ وَ تَمْنَعُنِي فِيهِ مِنَ الطُّغْيَانِ وَ الْقُنُوطِ يَا خَيْرَ نَاشِرٍ رِزْقَهُ لَا تُشْمِتْ بِي بِرَدِّكَ عَلَيَّ دُعَائِي بِالْخُسْرَانِ عَدُوّاً لِي وَ أَسْعِدْنِي بِطَلِبَتِي مِنْكَ و بِدُعَائِي إِيَّاكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِين✨ هر گاه چنین گفت تجارتش را سودمند و آن را زیاد گردانم @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii وسعت رزق.... 🖊 راغب اصفهانے در محاضرات خود آورده امام علی؏ براے وسعت رزق این دعا را ۳ بار در سجده میخواندند ✨رَبِ‏ إِنِّي‏ ظَلَمْتُ‏ نَفْسِي‏ فَاغْفِرْلِي✨ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii من مشڪلات را با《سوره یس》 برطرف میڪنم @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام عزیزم خاانمی گفته برای دختر خالش خیانت اتفاق افتاده.ب قاضی بگو اونم دستور پرنت هر دو رو میده تازه شلاقم داره چون زنه شوهر داره @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام از کانال خوبتون متشکرم 🙏🌺🌼 در رابطه با خانمی که گفتن شوهر دختر خاله شون خیانت کرده اونم با یکی از محارم خودش ... نباید دختر خاله تون به روش می‌آورد، ولی دیگه گذشته ... به نظرم خودتون یا شخصی که بهش اعتماد کامل دارید را در جریان بگذارید تا در طی چند روز تعقیبش کنه و مدرک جمع کنید از اون آقا ،، بعد شکایت کنید ازش ،،، نباید اصلا متوجه بشه که دارید کاری میکنید رفتار دختر خاله تون هم مث قبل باشه ،، اگر متوجه شدید که رفته پیش اون خانم برای رابطه ، همون موقع پلیس خبر کنید بیاد و هر دوشون را ببره حقشون از این بدتره ... هم اون خانم که انقدر کثیفه که داره به شوهرش خیانت میکنه و هم اون آقا که کثیف و قدر نشناسه ... این چیزا رو که می‌شنوم قلبم درد میگیره ، جامعه ما داره به کجا میرسه ، خیر سرمون مسلمونیم 😔 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام خسته نباشید برای خانم که دندون شون آبسه داره فوری کپسول آموکسی سیلین و قرص مترونید ازول را هر ۶ ساعت بخوره فورا چون احتمال است که عفونت وارد خون بشه اگه آبسه کم شد برود پیش دندون پزشک و دندون بکشه اگر خوب نشد فوری به بیمارستان نزدیک منزل شون مراجعه و آمپول تزریق کنند خواهش میکنم سریع این پیام را داخل گروه بزارید .تشکر @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
پسرعموی نامردم با پسر خان گلاویز شد و باعث شد پسر کوچک خان کشته بشه...به رسم طایفه مون باید یکی از دخترهای آبادی خونبس میشد... خونبس پسر بزرگ خان... از شانس بدم قرعه به نام من افتاد..پسر بزرگ خان رو تا شب عروسی ندیده بودم... شب عروسیمون مادرشوهرم از پشت سر منو به اتاقمون هولم داد...در حالی که از ترس میلرزیدم مردی رو دیدم که.... https://eitaa.com/joinchat/3161588085Ce231875584 ادامه این دلانه👆
🌸🍃🍃🍃🍃 سرگذشت زییای دختری بنام لاله(بسیار مهیج و عاشقانه) روایتی از سال۱۳۵۰
دنیای بانوان❤️
🌸🍃🍃🍃🍃 سرگذشت زییای دختری بنام لاله(بسیار مهیج و عاشقانه) روایتی از سال۱۳۵۰
صدایی تن و بدنمو لرزوند..قبل اینکه برگردم دستمو گذاشتم رو قلبم ..تند تندنفس عمیق کشیدم ..باورش سخت بود ولی میدونستم خودشه!! یهو انگارقالب تهی کردم ..یخ شدم و مسخ ! یه حالی مثل جون دادن ولی نمردن ! دوباره صدام زد _:لالههه؟ بسختی سرمو چرخوندم ..هاله های اشک مزاحمم بودن ..تار میدیدمش ..تارو مبهم !داشت می اومد سمتم ..تو لباس سربازی و یه ساک سبز بزرگ دستش ..چشمهامو باز و بسته کردم اشکهام جاری شد. .حالا میتونستم دقیق ببینمش ..چقدر جذابترو بزرگترشده بود..چشمهاش برق میزد و چهرش پراز شوق و ذوق بود..دلم میخواست مثل بچگی هام بی هیچ پروایی بدوم ام بغلش ..سرمو بزارم رو شونش و یه دل سیرگریه کنم و رسول آرومم کنه و بگه نگران نباش .. ولی من یه زن بودم. .یه زنی که به رسول حرام بود..رسول با دیدن چهره مغمومم خندش رو صورتش خشکید...نگاه سرد و بی روحمو ازش گرفتم وسرمو انداختم پایین .. رسول اومد سمتم ..زیر پام روی زانوش نشست ..دستشو زیرصورتم آورد که سرمو بالا کنه ..داد زدم و صورتمو عقب کشیدم .. _:چته لاله ؟؟فکر میکردم وقتی منو ببینی خوشحال میشی ...اصلا بگو ببینم چی شد اومدی اینجا ..اومده بودم به عزیز سر بزنم و بیام دنبالت ..یادته بهم گفتی منتظرم میمونی ..منم بهت گفتم برمیگردم باهم میریم ..حالا برگشتم ..!ولی تو انگار خوشحال نشدی سرمو بالاگرفتم خیره شدم تو صورتش که حسرت دلم بود.محزون نگاهش کردم. .وآروم زیر لب گفتم _:خوشحال نشدم چون دیر اومدی رسول خیلی دیر! رسول آشفته شد..کلاهشو برداشت ..کمی قدم زد ..دوباره کلافه زانو زد کنارم .. _:چی میگی لاله ؟؟! نکنههههه؟؟ سرمو به نشونه آره پایین تکون دادم رسول کلاهشو با عصبانیت پرت کرد بلندشد .. _:وای لاله ...وای لاله .!!! بعد دوسال انصاف نبود بیام و بینم از دستت دادم ... رفت سمت چشمه ..صورتشو آب زد. ولی آب چشمه نمیتونست گریه چشمهاشو ازم پنهون کنه .. رفتم سمت دبه ای که حالا پرشده بود. .دست بردم دبه رو بردارم که رسول درمونده و با صدای گرفته ای گفت. . _:هنوزم دیر نشده ..همین الان میتونیم بریم ..کسی که مارو ندیده ...