دنیای بانوان❤️
یک زندگی و یک حسرت👇
پاسخ اعضا
❣❣❣❣
سلام وقتتون بخیر
لطفا به اون خانمی که ۲۷ سالشون هست و با بچشون قبلا بد رفتاری داشتند ...
بگین هرچه زودتر بچشون رو پیش یک روانشناس کودک اسلامی ببرند....
این بچه از نظر اجتماعی سرخورده شده و در دورانی که کودکی رو میگذرونده نتونسته از نظر اجتماعی رشد کنه ....
و اگر هرچه زودتر این مشکل حل نشه در آینده ممکنه اسیب های جبران ناپذیری ببینه
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
#مریم#درد_دل_اعضا
نظر شما
❣❣❣❣
سلام ادمین جان در مورد مریم می خواستم بگم به نظر من مریم خیلی اذیت می شد وقتی ک از هر طرف مورد بی مهری قرار می گرفت ولی نباید به فکر خیانت می افتاد با این کارش باز خودش به خودش ظلم میکنه به جای فکر خیانت و اینکه به نامحرم دل بنده به سمت خدا می رفت و توکل به خدا می کرد وقت هوایی ک تو خونه بی کار بود به کارهای هنری رو می آورد و تو کلاس ها شرکت می کرد یا به درسش رو می خوند ک علاقه داشت ادامه بده به هر حال با کارهای خوب و مثبت خودشو سر گرم می کرد و صبر می کرد تا خداوند هم در رحمت و گشایش رو به روش باز می کرد
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
#مریم#درد_دل_اعضا
من کثافت بودم...من خود شیطان بودم....نمیدونم چند ساعت کتک خوردم و فحش شنیدم و با جوابام بیشتر حرصشونو در آوردم.خودم وسط حرفام برای اینکه نرگس رو بیشتر آتیشش بزنم.گفتم: میخوای بدونی با چندتا رفیق بودم ...همشو نوشتم...همه کارایی که در حق داداش احمقت کردم...این رو که نرگس شنید..مدام تکونم میداد....کجا نوشتی...کو...دیگه توانی نداشتم.از اینکه حرف دفترچه هارو زده بودم پشیمون بودم...نباید میگفتم اما حرفی بود که از دهنم در رفته بود و نرگس به هیچ عنوان قصد نداشت فراموشش کنه.بی حال روی زمین افتادم....دهنم پراز خون بود و بدنم درد میکرد سرم شکسته بود....نرگس شالی که روی زمین افتاده بود رو برداشت و دور گردنم پیچیدو گفت: اگه نگی کجا نوشتی میکشمت...من محمد رو خودم بزرگ کردم...براش زحمت کشیدم...نمیتونم ببینم کسی اذیتش میکنه...زود باش.اما من حرفی نمیزدم...یعنی نمیخواستم بگم.چشماش رنگ خون بود و کوتاه نمیومد.ندا گریه میکرد و میگفت: ولشکن،کشتیش...نرگس از اتاق بیرونش کرد و در رو قفل کرد و اومد سمتم و گفت: وقتی من پای محمد زحمت میکشیدم تو کدوم گوری بودی؟؟اونوقت که مامانم خونه مردم کار میکرد تا شکم مارو سیر کنه و من از خودم میزدم تا محمد گرسنگی نفهمه تو کدم گوری بودی...محمد فقط برای من داداش نیست همه زندگی منه..تورو که گرفت همه رویاهاش نابود شد اما الان نمیگذارم نابودش کنی...با هر کلمه حرف شال رو محکم تر میکرد...مرگ رو جلوی چشمام میدیدم.ندا به در میکوبید و قسم میداد که در رو باز کنه.. اما اون فقط میگفت: جای نوشته هات....بالاخره حرف زدم و جای نوشته هارو گفتم.ولم کرد و من از حال رفتم. دیگه چیزی نشنیدم.وقتی بهوش اومدم دست و پام بسته بود و کنار اتاق افتاده بودم و ندا هم کنارم بود و گریه میکرد...گفتم : آب گفت: خدارا شکر که زنده ایاحساس کردم نرگس نیست...دور و اطرافم رانگاه کردم نبود..نفس راحتی کشیدم....آب رو با کمک ندا خوردم و گفتم: نرگس....گفت: چیکار کردی مریم...رفت دفترهاتو بیاره....گفتم: امیر...گفت: پیش مامانه ..حالش خوبه...محمد فعلا نمیدونه ..فقط فکر میکنه پیش منی....بدنم درد میکرد و گلوم میسوخت ..از زور درد و بیحالی از حال رفتم.با برخورد یک چیز سنگین به صورتم چشم باز کردم....
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک سرگذشت👇
سلام من ۲۷ سالمه وقتی ۱۴ سالم بود ازدواج کردم الا هم دوتا بچه دارم یکیش ۱۰ سالهشه یکیش هم ۱ساله است من تو زندگیم خیلی سختی کشیدم از همون بچگی برای همون تو سن کم ازدواج کردم شوهرمم وقتی باهام ازدواج کرد۲۱ سالش بود یه زمانی بهم خیانت کرد هیچی نگفتم گفتم اگه چیزی نگم خودش پشیمون میشه و برمیکرده و برکشت از این کار ولی بعده یه مدت مریض افسرده شدو حی گریه میکردو فک میکرد میمیره من و خونوادش خیلی تلاش کردیم تا خوب بشه ولی بعده یه مدت به مشروب پناه بردو اون موقعی که مشروب میخورد اخلاقش واقعا غیر قابل تحمل بود بعده اینکه از این دکتر به اون دکتر رفت دیگه گریه نمیکرد ولی مشروب میخورد ولی اخلاقش خیلی بد شده بود دست خودش هم نبود اخه بعدش دیگه نمیتونست به جایی دوری بره از محلمون بیرون میره حالت خفکی بهش دست میده چندباری هم دکتر رفته ولی باز هم هیچ فایده ایی نداشت حتی الاهم همونطوریی نمیتونه جای دوری بره نه خودش میره نه میزاره مابریم جایی هروز که از خواب بیدار میشم از خدا میخوام شفاش بده خوب بشه ولی من اصلا خسته نشدم وخیلی هم دوسش دارم
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
نوشتهی یک خواهر:
🌹❣🌹❣🌹❣🌹
.
وقتیکه پدر و مادرم نامزد شده بودند، پدرم قصد کرده بود سوره آل عمران را حفظ کند و بجای مَهریه به مادرم اهدا کند.
.
زمانیکه من نامزد شدم، پدرم به نامزدم (شوهرم) گفت: تو باید یک سورهای از قرآن را بجای مهر حفظ کنی. وگرنه ازدواج دخترم با تو نخواهد شد.
از من خواستند تا یک سوره را انتخاب کنم… و من سوره النور را انتخاب کردم… ازینکه این سوره حاوی قوانین زیادی است و به نظر من حفظ کردنش آسان نیست.
.
روز قبل از عروسی ما؛ با وجود اینکه مصروف آمادگی مراسم و نکاح بودیم، قرآن همواره در دست نامزدم بود.
البته جریان حفظ مکمل سوره یک ماه را دربر داشت…
چند روز قبل از محفل عروسی، نامزدم نزد پدرم حاضر شد تا سوره را که حفظ کرده قرائت کند.
.
پدرم به نامزدم گفت: هر بار اشتباه کردی، مجبور هستی مکمل سوره را از آغاز آن قرائت کنی!
شوهرم به قرائت سوره النور به صدای لطیف/ملایم آغاز کرد. این صحنهی زیبا هرگز فراموشم نخواهد شد. من و مادرم به یکدیگر نگاه میکردیم و منتظر بودیم چه وقت اشتباه میکند تا از ابتدا شروع کند، که بدون شک در آن برای من “اجر” بود.
.
اما شوهرم – خداوند برکت نصیبش کند – مکمل سوره را حفظ کرده بود و حتی یکبار هم اشتباه نکرد.
وقتیکه تمام کرد، پدرم او را در آغوش گرفت و برایش گفت: امروز حاضرم دخترم را برایت هدیه کنم ازینکه مهر او و تعهدی که بامن داشتی را بجا کردی.
.
او (شوهرم) مالی به عنوان مهر به من نپرداخت… و هیچ طلاییهم که دهها هزار هزینه دارد نخریدیم…
.
او مرا با کلام الله عزوجل قانع ساخت.
و این بود قرارداد بین ما… .
حالا پرسش اینجاست… حیرانم دخترم کدام سوره را به عنوان مَهریه اش در آینده انتخاب خواهد کرد؟؟
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک آشنایی👇
من اولین باری که همسرم رودیدم تویه مهمونی بود......
برای اولین باربودکه میدیدمش وهمسرم بادایی وزن دایش اومده بودو دختردایش اون موقع ۱سالش بودو همسرم بغلش کرده بود وکنارزندایش ایستاده بود ....
منم فکرکرده بودم که همسرم شوهره زن دایشه وفکرمیکردم چقدرزنش پیره😄😄
تارفتم ازمادرم پرسیدم وگفت ن اینطورنیس ومن چقدرباخودم خجالت کشیده بودم که همچین فکری کردم 😆😁
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک سیاست👇
حتی اگر همسرتون اهل رمانتیک بازی
و کارهای عاشقانه نیست و از این جور کارها
انجام نمیده و یا بدتر، وقتی شما انجام میدین تو ذوقتون میزنه و یا توجهش بهتون کمه
👈برای پایدار موندن زندگیتون هم شده شما انجام کارهای رمانتیک رو نه تنها توقف نکنین، بلکه با قدرتی بیشتر از قبل ادامه بدین.😉
🍃تا حالا تو زندگی پدر و مادرهاتون توجه کردین یه سری عادت های بد،
با گذشت زمان و کهولت سن پررنگ تر میشن🤔
🌹مثلا اون کسی که زود عصبانی میشه وقتی که پیر میشه عصبانیت هاش بیشتر میشن
🌹و در فواصل زمانی کوتاه تری اتفاق می افتن.👌
اگر شما رمانتیک بازی رو تعطیل کنین
🔖اولا یه راه گرما_بخش برای خونه و زندگی و روحیه خودتون رو از دست دادین
و به روحیه خودتون هم توجه نشون ندادین و
🔖دوما اینکه با گذشت زمان جدیت حاکم شده برزندگی شما بیشتر میشه و ذوق و انرژی جاری در زندگیتون کم ....
🌹این مطلب رو جدی بگیرین
حتی اگر همسرتون اهل_کارهای عاشقانه نیست شما همچنان به کارهای گرما بخش و انرژی ده و رمانتیک ادامه بدین؛😘
(کارهایخوبمون رو برای رضای خدا انجام بدیم تا از خوب بودن خسته نشیم😊)
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿