دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
یاد داشت های یک دیوانه.....
- فرق کردم . .
برعکس قدیما دیگه داد و بیداد نمیکنم .
احتمالا اون آدمی ك زود عصبانی میشد و همهی دنیا رو میذاشت رو سرش . .
و دو ساعت بعدشم انگار نه انگار دیگه زنده نیست .
فرق کردم .
تو اعصاب خوردیا آرومم .
تو صف نونوایی دیگه عجله ندارم .
ترافیک دیگه برام اذیت کننده نیست .
بد رفتاریه آدما با آدما . .
آدما با خودشون و آدما با خودم دیگه برام اهمیتی نداره .
چایی اگه گرم باشه میخورم . .
سرد باشه میخورم .
لباسم اگه اتو کشیده باشه میپوشم .
نباشه میپوشم .
خیلی فرق کردم .
احتمالا تغییر کردم . .
ول کردم همه چیو به امون خدا که فقط بگذره و بگذره . .
و تموم شه و خاموش شه .
تا بالاخره راحت شه . .
ایشالا که راحت میشه .
احتمالا اگه بگذره راحت میشم .
اگه خاموش شه راحت میشم .
اگه تموم شه راحت میشم . .
ایشالا که تموم میشه .
احتمالا توام راحت میشی .
اون موقع دیگه منی وجود نداره که آروم بودن و بیحال بودن . .
و گوشه گیر بودنه همیشگیش بره رو مخت .
اینجوری بهتره .
± بالاخره توام باید زندگی کنی دیگه .
نمیشه ك همیشه برعکس باشه . .
مگه نه :)!💙'🗝
- یادداشتهای یک دیوانه
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
من یه دختر ۱۴ساله بود که شدم زن دوم الان هم ۲۳سالمه
✅️سلام وقتتون بخیر ممنون از کانال خوبتون
منم میخوام تجربه مو بگم ..
من یه دختر ۱۴ساله بود که شدم زن دوم الان هم ۲۳سالمه
زن اول شوهرم معتاد به مواد صنعتی بود که بعد اینکه چند بار فرستادیمش کمپ بازم نتونست ترک کنه از زن اول شوهرم دوتا پسر هستن که یکیشون ۱۴سالشه ویکی دیگه ۸سالشه خودمم صاحب دوتا پسرم که یکی ۶سالشه یکی دیگه هم تازه شده ۲ماهش
خواستم بگم من الان مادر چهار تا پسرم که از جونمو برام بیشتر ارزش دارن درسته اونا پسرای خودم نیستن ولی اینقدر دوستشون دارم که اصلا حس نامادری بین ما نیست ☺️
منم از دوران اول زندگیم تا به الان کسی به جز شوهرم پشت پناهم نبوده حتی از خونوادمم رونده شدم چون شده بودم زن دوم
ولی با امید به خدا با اینکه سنمم کم بود تونستم زندگیم رو به بهترین شکل ممکن بگذرونم الآنم هم خودم راضیم هم بچه هام و شوهرم خداروشکر میکنم که این زندگی رو دارم
اینم بگم زن اول شوهرم طلاق گرفت و رفت بچه هاش رو خودش ول داد رفت دنبال خوش گذرونی
الان به من میگن مامان منم خیلیم خوشحالم وتاجایی که میتونم براشون کم نمیزارم
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام وقت بخیر عزیزم
من ی مشکل دارم من سر مسائل کوچیک قهر میکردم و شوهرم اصلا نازمو نمیکشه
منم که دیدم اینجوریه سعی کردم اخلاقمو بهتر کنم که زندگیم بهتر بشه چند ماه خوب بود زندگیمون ولی من قلبم سنگینی میکرد چون از بعضی کارهای شوهرم ناراحت میشدم از بعضی حرفا و شوخی های شوهرم خوشم نمیومد ولی نمی تونستم قهر کنم چون میدونستم نازمو نمیکشه دیگه تحمل نداشتم تا چیزی میگف جوابشو میدادم یا جیغ میزدم بعضی وقتا باخودم میگم باید با شوهرم خوش اخلاق باشم و نازشو بکشم تا زندگیم خوب بشه ولی از وقتی نازشو میکشم پررو شده یه حرفایی میزنه یعنی فکر میکنه من بدون اون نمی تونم میگه تو خیلی دوسم داری و یه جوریه
شب عید کار داشت نبود گف سال تحویل میام خونه نزدیک سال تحویل بهش زنگ زدم خونه مامانش بود منم تا صدای شلوغیو شنیدم قهر کردم روز عیدم هیجا نرفتم عصرش هم اومدیم خونه مامانم من کلا بی حال بودم شوهرم میگف خودشو زده به مریضی
امروزم رف خونمون به منم گف نمیای گفتم نه گف منم دنبالت نمیام و رف واقعا دلم گرفته اصلا نازمو نمیکشه خیلی غرور داره نمی دونم چیکار کنم دلم می خواست الان خونه خودم باشم ولی اون حتی نازمو نکشید که بیا فقط گف میای یا نه منم گفتم نه که نازمو بکشه😔😔 خیلی ناراحتم به خانوادمم چیزی نگفتم و مجبورم وانمود کنم ناراحت نیستم و رابطم با شوهرم خوبه ولی شوهرم همه ی خانوادش میفهمن که با من قهره😔😔
برام دعا کنید زندگیم خوبه شه
توی این دو سال از بس غصه خوردم فک میکنم 30سال پیرتر شدم
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
تلنگر...
مردی وارد خانه شد و دید همسرش گریه می کند. ازاو علت را جویا شد، همسرش گفت گنجشکهایی که بالای درخت هستند وقتی بیحجابم به من نگاه می کنند و شاید این امر معصیت باشد!
مرد بخاطر عفت و خداترسی همسرش پیشانیش را بوسید و تبری آورد و درخت را قطع کرد.
پس از یک هفته روزی زود از کارش برگشت و همسرش را در آغوش فاسقش آرمیده یافت!
شوهر زن فقط وسایل مورد نیازش را برداشت و از آن شهر گریخت...
به شهر دوری رسید که مردم آن شهر در جلوی کاخ پادشاه جمع شده بودند. وقتی از آنها علت را جویا شد، گفتند؛
از گنجینه پادشاه دزدی شده!
در این میان مردی که بر پنجه ی پا راه میرفت از آنجا عبور کرد.مرد پرسید او کیست؟
گفتند: این شیخ شهر است و برای اینکه خدای نکرده مورچهای را زیر پا له نکند، روی پنجه ی پا راه می رود!
آن مرد گفت بخدا دزد را پیدا کردم مرا پیش پادشاه ببرید.و او به پادشاه گفت؛
شیخ همان کسی است که گنجینه تورا دزدیده است!
شیخ پس از بازجویی به دزدی اعتراف کرد!
پادشاه از مرد پرسید:
چطور فهمیدی که او دزد است؟!
مرد گفت: «تجربه به من آموخت وقتی در احتیاط افراط شود و در بیان فضیلت زیاده روی شود بدان که این سرپوشی است برای یک جرم!»
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
🌸🍃🍃🍃🍃 سرگذشت زییای دختری بنام لاله(بسیار مهیج و عاشقانه) روایتی از سال۱۳۵۰
دو هفته از حضورم تو خونه ننه اکرم میگذشت که عصر زنگ خونه به صدا دراومد ..از وقتی من از اینجا بود حاجی کلید نمینداخت و در میزد به خیال اینکه حاجی اومده تا مایحتاج خونه رو بیاره ...چادرسرکردمو رفتم درو باز کنم ..تا در و باز کردم ..صورت آروم با لبخند ملیحی که داشتم یکباره شد پر از ترس و تعجب ..با دیدن چهره عصبی رسول بی اختیار یه قدم به عقب رفتم ...ولی سیلی محکم رسول مثل برق نشست رو صورتم ...سیلی که حس کردم کل حیاط دور سرم چرخید...بسختی تعادلمو حفظ کردم تا نیافتم. ..دستم رو صورتم بود و چشمهام پراز هاله اشک ..فقط درمونده رسول رو نگاه کردم. .رسول اومد تو پشت سرش حاجی هم اومد و .. درو محکم بست
رسول اومد سمتم با جدیت و پراز خشم گفت
_:اینقدر ول شدی که تنهایی میای شهر؟؟
سرمو بالا گرفتم ...
_:رسسوول ....
سیلی دومو محکم تر از قبل زد .. مزه شور خون پر شد تو دهنم ..دستمو گذاشتم روی لب پارمو و مثل بچه ها گریه کردم ..
رسول چادرمو کشید.
_:بیا بریم ...
وحشت زده سرمو کج کردم و داد زدم ..
_:ننه ....ننه اکررررم
رسول بلندتر از من داد زد.
_:گفتم بیا بریممم ...
گله مند رو کردم به حاجی که خجل کنار در ایستاده بود
_:چرا حاجی ؟؟چرا گفتی من اینجام ...اگه ازم خسته بودین میگفتین خودم میرفتم ...
حاجی محزون اومد سمتم ..با صدای گرفته ای گفت ..
_:دخترم علیرضا بهش گفته بود اومدی پیشم مجبوربودم واقعیت رو بگم ...بعد با خشم به رسول نگاه کرد...
_:ولی نمیدونستم قراره بیاد دست روی زن آبستن بلند کنه ...
رسول گله مند برگشت سمت حاجی .
_:دع آخه نمیدونی این چند روز چی بهم گذشت حاجی ! حاجی ...نمیدونی من زیر حرف مردم کمرم شکست. نمیدونی از دلتنگیش هزار بار مردم ...حاجی این زن ..نفس منه ..حق نداشت خودشو ازم بگیره ...
رفت سمت دیوار محزون نشست و تکیه داد به دیوار..سرش و پایین انداخت ...دستشو گرفت رو صورتش ...
با گریه ای که نتونست جلوشو بگیره گفت .
_:نباید بی خبر میرفتی لاله ...نباید میرفتی ...
حاجی رفت سمت رسول. .... از زیر بازوش گرفت و بلندش کرد ..
_:بلندشو جوون ...گور حرف مردم . حالا که پیداش کردی ..جاشم که مطمین بود...بلندشو بریم تو خونه خسته ای ..کلافه ای ..چیزی بخور استراحتی بکن ..بشینید سنگ هاتونو باهم وا بکنید. ..ان شالله که خیره. .
همون لحظه ...
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
تجربه خانوم کانالمون درمورد فرزند آوری...
دنیای بانوان❤️
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii تجربه خانوم کانالمون درمورد فرزند آوری...
سلام به دوستای گلم...
بحث سر راضی نشدن شوهر برای بچه دار شدن هست منم میخوام از تجربه خودم بگم..
شوهر من یه آدم متعصب و غیرتی هست نه شدید که باعث آزار و اذیت من بشه...
یکسال بود عروسی کرده بودیم شوهرم میگفت زوده برای بچه دار شدن
ولی از بس مامانم و خاله ام گفتن دوره نازایی زیاد شده شما اقدام کنید
شاید خدایی نکرده با مشکل مواجه شدید بعد از این حرف شوهرم گفت اقدام کنیم
برای بچه که خداروشکر یک ماه بعدش من باردار شدم...
بچه اولم شش سالش شد همه دو سه تا بچه داشتن ما یکی هرچی به شوهرم گفتم یه بچه دیگه میخواییم
یکی کمه گوش نمیداد میگفت هرچی دارم میخوام خرج همین یکی کنم هر چی من از من اصرار از او انکار هر راهی رفتم
نشد گفتن بگو قرص میخورم برای جلوگیری ولی نخور گولش بزن گول نخورد
هر راهی که فکرشو کنید رفتم اما بازم نشد تا اینکه یه روز نشستم باهاش صحبت کردم
از در غیرتش وارد شدم گفتم خودت میدونی خدایی نکرده اهل خلاف شرع نیستم
خودت میدونی من خیلی بچه دوست دارم اگر اقدام نکنی برای بچه دوم نمیگم خطا میکنم
ولی اگر حتی به خطا رفتن هم فکر کنم گناهش تا قیامت گردنت هست و حلالت نمیکنم
چون تو باعث گناه کردن من شدی بعد از این حرفم به سه روز نشد که راضی شد
برای بچه دوم که خدا بعد شش سال دوباره یه دختر ناز بهمون داد حالا خود شوهرم پیش قدم هست
برای بچه بعدی ولی دلمون یه پسر هم میخواد ولی توکل بخدا ان شاالله هرچی خیره برای همه پیش بیاد برای ما هم همینطور....
فقط خدا کنه مرد اهل باشه وگرنه برای بچه دار شدن نمیشه سر مرد رو شیره مالید
علی الخصوص مردای این دوره که از همه چی سر در میارن
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
خدا کنه بختم باز بشه..
گوشه ای از زندگی دختر تنها
دنیای بانوان❤️
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii خدا کنه بختم باز بشه.. گوشه ای از زندگی دختر تنها
سلام منم۳۶ سالمه تو خانواده ایی که بزرگ شدم خیلی سختی کشیدم لیسانس هم دارم اما تو شهرستان کار نیس ☹️خانوادم ینی پدرومادرم خیلی اذیتم میکنن از همون بچگی تا الان منم مث خیلی ها ارزو مرگ میکنم خیلی وقتا دختر خوب ونجیبی هستم اما متاسفانه حتی ی خاستگار هم ندارم مادرم وپدرم سر کوفت میزنن بهم من اگه بگم ی بلوز دارم ۷ ساله دارم میپوشمش شاید بعضی ها باورشون نشه اصلا هیچ چیزی برای من نمیخرن اگه چیزی هم بگم اعتراض کنم میگن همین اخلاق رو داری که تو خونه موندی 😐داداش کوچکم دلش برای من میسوزه گوشی برام خریده وگاه گداری پول تو جبیبی بهم میده اما مادرو پدرم اصلن 😒من حتی کیف پول هم ندارم اما هیچ وقت امید روم از دست ندادم هر کس یا هر کانالی برای ازدواج چیزی میگه من انجامش میدم اما تا الان هیچ کس خواستگاری من نیومده مث ی کلفت تو خونه باید کار کنم مامانم اصن دست به سیاه وسفید نمیزنه جالب اینجاس مرتب مهمون دعوت میکنه من باید خودم همه کارو کنم خلاصه پدرو مادرم ازشون ناراضی ام وحلاشون نمیکنم مگه تقصیر منه که کسی خاستگاری من نمیاد من دختر مومنی هستم اهل دوستی وابنا هم نبوده ونیستم .مادرم خیلی اذیتم میکنه خیلی ی چیزی بگم میدونم باورتون نمیشه من ۶ ساله نوار بهداشتی 🙊معذرت میخام نخریدم از کجا پول بیارم اگه هم به مادرم بگم اصن شعورش نمیرسه ☹️☹️اشکال نداره من تمام عمرم درحسرت گذشته بهشون میگم لااقل یارانه خودمو بدین دعوام میکنن😢ازتون میخام اگه کسی واقعا لیاقت مادرو پدر شدن نداره بچه دارنشین و وقتی شدین تمام سهیتون خوش بختی اونا باشه بین بچه هاتون فرق نزارین 👌ی انسان همیشه به محبت نیاز داره مگه گناه امثال ما چیه که مجرد موندبم باید زجر مون بدین 😒😒طعنه وکنایه زدن اصلا کار خوب وقشنگی نیس 👌هر انسانی ی سرندشتی داره وهیچ کس حکمت کار خدا رو نمیدونه ازتون میخام کمتر تو زندگی دیگران دخالت کنین کی چرا مجرده چرا بچه دار نمیشه کی چرا خونه نداره😏خدا کنه بختم باز بشه وی همسر خوب ومومن گیرم بیاد چون واقعا دیگه خسته شدم 🙏🙏🙏من همیشه کانالتون رو دنبال میکنم
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii وقتی می گویم خودش را دوست داشته
باشد منظورم این نیست که خودشیفته ی خودش باشد.
آدم باید خودش را، خودِ خودش را دوست داشته باشد. این خود ِ خودش از شکل صورتش شروع می شود تا لطافت پوستش، از مدل موها تا ناخن شکسته ی انگشت پایش.
این شروع دوست داشتن است. شروع دوست داشتنی که از خود شروع می شود. حال باید یاد بگیرد آن خود درونی اش را هم دوست بدارد.
همان خود درونی که گاهی خشمگین می شود، همانی که از آدم ها متنفر می شود.
منظورم از آن خود درونی همان احساس های خوب و بدی است که هر لحظه تجربه اش می کنیم.
لحظه ای عاشق و لحظه ی دیگر از همه ی دنیا متنفریم. آدم باید یاد بگیرد این طور بودن خودش را دوست داشته باشد.
آدم باید یاد بگیرد حتی مریضی هایش، بغض هایش، گریه هایش، اشتباهاتش و هر چیز دیگر بدی را هم راجع به خودش دوست داشته باشد. مشکل از آن جایی شروع می شود که فکر می کنیم آن جایی که خوبیم، آن جایی که همه چیز بر وفق
مراد است، آنجا که تجربه های طلایی می کنیم همه اش کار خودمان است و آنجا که شکست می خوریم، نه می شنویم، مریض می شویم و غیره و غیره کار دیگران است. کار اطرافیانمان است، کار شرایط، جامعه و...
آدم باید یاد بگیرد خودش را ببینید و این خودش را با همه ی این تجربه های خوب و
بد دوست بدارد. آدم باید یاد بگیرد هر بدی، بد بد نیست و هر خوبی خوب خوب!
که خدا هم همین را می گوید " که شاید شری که در آن خیری نهفته است و یا خیری که در آن شری نهفته است."
می دانی جانم؟ این روزها زیاد به اشتباهاتم فکر می کنم. فکر می کنم چطور می توانم این اشتباهات را دوست داشته باشم. خودم هم تازه یادش گرفته ام. اما
هر چه از اشتباهی بیشتر گذشته است دوست داشتنی تر پیدایش می کنم. دلیلش؟ دلیلش را هنوز خودم هم درست نمی دانم. اما فکر می کنم اشتباهی باید تا پیشرفتی شاید.
مثلاً مثل زمین خوردن بچه می ماند. اگر قرار بود مامان ها تا آخر عمر دستمان را بگیرند و راه ببرند توانایی راه رفتن نداشتیم، یا تا آخر عمر غذا دهانمان بگذارند یا بند کفش هایمان را ببندند.
قطعاً هر بار که زمین خوردیم، هر بار که
نتوانستیم غذایمان را درست بخوریم، هر بار که بند کفش مان باز شد و رفت زیر پایمان درد داشت. اما اگر هیچ اشتباهی اتفاق نمی افتاد، هیچ تجربه ای، زمین خوردنی نبود می شد بزرگ شد؟
آدم باید یاد بگیرد خودش را دوست داشته باشد. خودش را به تمامیت. زیرا قرار است یکبار زندگی کند. زیرا همیشه آدم هایی هستند که غیرمنصفانه نقدش کنند. آدم باید یاد بگیرد خودش را دوست داشته باشد. به خاطر خودش. به خاطر خودِ خودِ
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿