1.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
تقدیم به شما و همه ی زنان سرزمینم🌺🌺🌺
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
اسمم ستاره هست. 11 سال پیش توی یه خانواده 4 نفره به دنیا اومدم.
من سن زیادی نداشتم مامان بزرگم بخاطر دیابت فوت میکنه.😭😭...2 تا عمو دارم 3تا عمه یکی از عمو هام سال 1385 توی میدان ورودی اصفهان
درحالی که دوستش تند حرکت میکرده با یک تریلی تصادف میکنن و اون پسره بی شرف احمق سالم دَر میره ولی عموم همونجا عصبش میخوره به کمربند و درجا فوت میکنه .
از اون موقعی که من فهمیدم اون عموم رو کشته، هر روز توی دلم به اون پسره میگم خدا هیچ وقت نبخشدت. با خودم میگفتم چرا عموی نماز خوان من چرا عموی مهربان من از دنیا رفته؟؟ چرا اون پسره نمک نشناس نرفته اون دنیا ؟؟
الان که دارم اینو میگم نوک بینی ام میسوزه. یعنی من از بچگی وقتی بغضم میگرفت یا میخواستم گریه کنم نوک بینی ام میسوخت. قبل اینکه من به دنیا بیام یکی از عمم بخاطر اینکه بچه بوده توی آب داغ رفته( در اصل عمم فقط میخواست مثل بابام بره توی لگن و آب بازی کنه)تشنج میکنه و درجا معلول میشه.(البته معلولیت مغزی) از دار دنیا اون یکی عموم یه پسر داره که معلولیت جسمی داره.
مامان مادرم و پدر مادرم قبل اینکه من به دنیا بیام فوت شده بودن. 😭😭
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام. نازگل جون روزتون مبارک
دلم خییییلی گرفته ....
دلم تنگه برای مادرم برای چشماش برای صداش من فقط امروز گریه کردم حوصله ی هیچکاری رو نداشتم ای کاش این روز مادرو پدرو این حرفا نبود آخه این روزای خاص آدم دلش خییییییلی بیشتر میگیره و دلتنگه
شما ها که مادر دارین قدر مادراتونو بیشتر بدونید چون وااااقعا نبودنشون خییییلی سخته خیییلی😔😔😭😭
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
من ۳۲ سال سن دارم ولی بس که حرصو جوش خوردم به بالای چهل سال میخوره قیافم ....
سلام وقت بخیر
اول از همه ممنون از ادمین عزیز بابت کانال بسیار خوبش
خانما لطفا پیاممو که خوندید هر راهکاری که دارید تو کانال بزارید ممنون میشم
من ۳۲ سال سن دارم ولی بس که حرصو جوش خوردم به بالای چهل سال میخوره قیافم
حرصو جوش ام فقط بخاطره بچهامه
دوتا دختر دارم که اصلا باهم نمیسازن
دختر بزرگم ۱۴ سالشه کوچیکه دوسالو دوماهشه
بخاطره مشکلاتو سقطای مکرر فاصله سنیشون زیاد شد ، حالا نگید مقصر خودم بودم که دیرتر بچه اوردم . چون سقطای مکرر داشتم و مشکلات دیگه
از وقتی دختر کوچیکم بدنیا اومده تو این دوسالو دوماه انقدر که حرص خوردم موهای سرم داره سفید میشه
اصلا باهم سازگاری ندارن ، موقع خواب موقع غذا موقع بیرون رفتن موقع تلوزیون دیدن و ...... در همه ی مواقع با هم دعوا میکنن
همدیگه رو بیش از حد هم دوس دارن ولی خب یسره هم دعوا میکنن
مقصر دختر کوچیکمه بزرگه هم کوتاه نمیاد یا سرش داد میزنه یا کتکش میزنه
منم دلم واسه کوچیکه میسوزه بزرگه رو یا میزنم یا هر چی از دهنم دربیاد بهش میگم
بخدا یسره تو خونمون جنگو دعوا و سروصدا هس شوهرمم بخاطره شغلش ۷ صبح میره سرکار ۷ شب میاد
با شوهرمم هیچ مشکل یا جنگو دعوا کتک کاری نداشتیم که از ما یاد بگیرن
باز شوهرم میاد خونه یکم بگی نگی دعواشون کمتر میشه
من انقدر آدم با حوصله و مهربونی بودم اما الان به شدت بی حوصله و بداخلاق شدم اعصابم دیگه نمیکشه
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام نازگل جون
براخانمی که ۴۰ سالشونه وبچه دار نشدن وگیلان زندگی میکنن......
من از صحبتهای این خواهر عزیزم اینطور برداشت کردم که یجوری دارن اعلام میکنن که اگه کسی بارداره و نوزادشو به هر دلیلی شرایطی نگهداری نداره برا این خانم نگهشداره وبدنیا بیارتش و به این خانم بسپارتش .
عزیزم خواهر گلم باید تو گروهها که هستی این تقاضا را بیان کنی که اگه کسی هست یا کسی رو سراغ دارن بتونن باهات تماس برقرار کنن یا اینکه اگه پزشکی یا پرستاری آشنای چیزی تو بیمارستان دارین میتونین ازشون کمک بگیرین چون این موارد تو بیمارستانها صد درصد هست.دایی منم شرایط شما را داشت دایی بابام توشهر دیگه ای دکتر داروخانه یه بیما ستان بود و موضوع رو میدونست و خانمی ۲ماهه اومده بوده اون بیمارستان برا سقط وکمیسون پزشکی هم تایید کردن بودن چون واقعا از لحاظ مادی ومالی هیجوره نمیتونستن و بارداری هشتم خانم بوده موضوع مطرح شد بواسطه دایی پدرم و خانم وهمسرش قبول کردن که بچه را نگه دارن برای ما و از اونموقع تا بدنیا اومدن این خوشگل خانم ما خرج دکترا خوردا خوراک جزیی رو دایی من برای این خانم پرداخت میکرد که مامان من با زندایی بابام که با اون خانم در رابطه بود هماهنگ میکرد چون اون خانم تو شهر ما نبود واینکه به صلاح هست که خانوادی که میخوان بچه رو به سرپرستی اینچنینی بگیرن ناشناس بمونن این موضوع برا ۲۲ساله پیشه الانم این دردنه ما یه خانم خوشگل همچی تمومه که داره پزشکی دانشگاه دولتی معروف شهر خودمون درس میخونه و واقعا بدون هیچ اغراقی شده دخترا خواهر کوچیکه خانواده ما وانشاالا که به اون چیزای که میخواد ولایقش هست برسه.
انشالا که شما هم یکی از همین فرشته ها خدا نصیبت میکنه❤️
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
خانوم کانالمون میگه....
سلام نازگل عزیرو دوستان عزیز من قبلا همیشه خانمایی که کتک میخوردن یا کلی مشکل داشتن
ولی به زندگی با همسران بداخلاقشون ادامه میدادن تو دلم البته سرزنش میکردم میگفتم چرا اینقد خودشون خار میکنن
ولی از وقتی مادر شدم یه لحظه نمیتونم تصور کنم از بچه ام دور باشم یا خیلی خوشحالم بچه ام با
پدرش خیلی خوشحاله و میدونم اگ تو موقعیت قرار بگیرم نمیتونم بچه رو از پدرش که خیلی همو دوست دارن جدا
کنم فعلا خدارو شکر از این خبرا نیست ولی دیروز سونو بودم بیست و هشت هفتگی دکتر سونو تشخیص چسبندگی رو
داد و گفت خطرناکه باعث خونریزی شدید موقع زایمان میشه منم خیلی ترسیدم و تو فکر رفتم چون چند روز پیشم یکی از
اشناها تو بیمارستان در حال زایمان بوده که همونجا یه خانم دیگ به خاطر
چسبندگی و خونریزی شدید فوت شده حالا منم همه فکرم شده اگ اتفاقی بیوفته بچه هام چی میشه
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام خانمای گل منم میخاستم یکم دردودل کنم باهاتون من ۳۸سالمه وباشوهرم همسنیم ...
نمیدونم اسمش دردودله یانصیحت ولی میخام بگم من درسن ۱۷ سالگی ازدواج کردم به زوروبالباس فرم مدرسه پای سفره عقدی نشستم که اصلا دلم نمیخاست ولی مجبوربودم حالیم نمیشدهیچی هیچی نمیفهمیدم اینقدهم زرنگ بودم که اگه میخاستم ادامه بدم قطعا به مقطع بالایی میرسیدم ولی حیف باکسی که ۱۰سال ازخودم بزرگتربودولی حرفی نمیتونستم بزنم بخاطربابام وگذشت من بعد۹ماه رفتم خونه خودم وبلافاصله حامله شدم وماه آخربارداریم بودم بابام سکته کردومردولی من اصلا نتونستم حتی یک قطره اشک بریزم توی شوک بودم تااینکه دوهفته بعدمرگ بابام زایمان کردم همه اشک ها وگریه هام توی اتاق زایمان تخلیه ترکیدوتخلیه شددرصورتی که خیلی زایمان راحتی داشتم ولی غم بابام یک بغضی بودکه ترکیداونجا سه هفته بعدزایمانم چهلم بابام بودداداشم اومددنبالم منوبردشهرستان شوهرم گف توبرومن میام ولی روزچهلم دیدم ظهرشدنیومداونموقع تلفن همراه زیاد نیود مستاجربودیم خونمون تلفن هم نداشت بعدازظهرش به داداشم گفتم منوببرخونم اومدم دیدم بله آقا ریشش چپه کرده کباب هم خریده بایه عالمه فیلم مبتذل وویدیوکرایه کرده توخونه ناگفته نماندخیلی نردبی مسولیتی بوداونقدرکه پسرم میگفت مامان کره میخام مجبورشدم نون خشک هامون بفروشم یه دونه کره براش بخرم سرکارنمیرفت اگه پولی گیرش میومدخودشوبیرون سیرمیکردنمیگفت زن وبچم گشنه ان پیش همه خوارم میکردوخانوادش هم سواستفاده میکردن ازاین کارش مادرش توروستابودن همش متلک مینداخت خدانگذره ازشون من وبچم گشنه بودیم میدیدن بجشون اهل کارنیس بهمون نمیدادن میگفتن خودتون بفکرخودتون باشین درعین حالی هم که شوهر اصلااهل کوچکترین دودی نبود نمیزاشت من برم سرکارالهی برای بچم بمیرم که چقدرآرزوبه دل موند گذشت وپسرم ۶ساله شد دخترم هم به دنیااومدعقل الان وکه نداشتم که بابااینکه بفکرنیس چرابچه میاری میگفتم پسرم تنهاس دیگه شرایط بدترشدکه بهترنشدخیانت هم ازش دیدم ماگشنه بودیم پدرشوهرم رفت حج واجب نوشت خداشاهده تودلم گفتم الهی قسمت نشه بری تااینکه مرض قندگرفت انگشت پاش قطع کردن رفت تاعربستان ولی ازتوهتل برش گردوندن نتونس زیارت کنه یه بارم بخاطرحرف دروغی که باباش بهم گفت چنان شوهرم زدتوگوشم که پسرم بهم گف مامان چی همه خوابیدی نگومن بیهوش شدم بعدهم دروقفل کردنرم شکایت وقتی منوبرددکتردکتربهم گف دخترجان پرده گوشت پاره شده خونریزی کرده بروشکایت کن ولی نزاشت برم خلاصه کاربه جایی رسید که مجبورشدم دوتاجگرگوشموبزارم وجداشم الان ۱۱ساله ندیدمشون حتی صداشون هم نشنیدم اومدم خونه مادری بسیاربی فکر ازچاله دراومدم افتادم توچاه بعداز۵ماه ازدواج کردم بامردی که ازجنس فرشته بودخیلی خیلی خوب بامادرشوهری که یک فرشته ازسوی خدابود بخداشایدباورنکنین ولی خداوقتی یک دروببنده دری دیگه بازمیکنه براتون فقط ازم یک خواسته داشت اسم بچه هام نیارم منم برای اینکه زیردست دامادوعروسامون ومادربی فکرم نباشم قبول کردم میخام بگم ازمادرشوهرتامادرشوهرهابه عنوان یک سیاست یادبگیرن یه وقتایی باشوهرم بحث میشدکه قطعامقصرمن بودم شوهرم زنگ میزدبه مادرش تابیادوقتی میومدحتی نمیپرسی قضیه چیه به پسرش میگف تومقصری بلندشوبروبیرون یه هوایی بخوربخداخانمهاشایدباورنکنین دهنم وامیموندودل داریم میدادعزیزم صبرکن خوب میشه حل میشه باورکن دلم میخاست بزارمش روتخم مرغای چشمم هنوزکه ده ساله نه من نه عروسای دیگش کوچکترین خرفی نشنیدیم ازش ازچشمام بدی دیدم ازاین زن ندیدم این مهربونیش یاسیاست یاذات خوبش باعث شده کلی احترام بزاریم براش شایداین مادرپسرخودشوبیشترازمابخادکه قطعا هم همینطوره ولی توبحث هاپشت عروس رومیگیره دعواتموم میشه میره دنبال کارش دخترهم نداره من براش مثل دخترش هستم ومیشم انشالله خداروسفیدم کنه پیش این زن وجدش فاطمه زهرادرضمن دخترهم نداره این فرشته زمینی هرجاکم داشتم کمکم کرده اوایل فک میکردم فیلمه باورنمیکردم میگفتم مگه هس همچین چیزی بله عزیزان هست ازمحبت خارهاگل میشود من یک هزارم قصه زندگیم براتون تعریف کردم درضمن الان دوتا گل دخترخدابهم داده وهمسرسابقم ازدواج کردبازنی که ده سال ازخودش بزرگتربودومعلم خوشحال شدم براشون لااقل یک پولی بیادیک سفره ای پهن باشه برابچه هام چون پدرشون که اهل کارنبوددورادورحال بچه هام پیپرسم خوبن براشون ختم قرآن برمیدارم تنهاکاری که میتونم براشون انجام بدم همینه ببخشیدطولانی شدعزیزان برای سلامتی آقاامام زمان صلوات درضمن هرمشکلی دارید چله سوره انعام برادیدبهتون قول میدم حاجت روایشین یاعلی
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
زود. دیر میشه....
سلام به شما ادمین محترم و همه ی اعضای کانال♥︎ حدود 1سال و ۶ماه پیش بود که پیام فرستادم برای ادمین این کانال و ازتون مشاوره خاستم یادش بخیر الان که فکر میکنم خودم خندم میگیره خیلی بچه و نادون بودم حقیقتا به حرف خاهرهایی که بهم مشاوره دادن گوش ندادم 😂🙂
داستان من از این قرار بود که با پسری ۱۷ ساله که دوسال از خودم بزرگتر بود تو مجازی آشنا شدم
اولین بار بود که باپسری دوس شده بودم ولی همون اولاش مادرم فهمید و گوشیو ازم گرفت ولی با سمج بازیه تمام ارتباطمو بااون نامرد ادامه دادم
هعی.
1سال و یک ماه باهم بودیم
من دوسش داشتم ولی نمیدونستم فقد برای سرگرمی بامنه
دخترای گلی که همسنه منن
اینکه میگیم سرگرمی یعنی من خودم به چشمخودم دیدم که حتا ۱۰دقیقه من آف میشدم برا اینکه حسلش سر نره میرفت بایکی دیگه چت میکرد
من نهم بودم وارتباطم با اون پسر باعث شد معدل سرنوشت سازم اونی که میخاستم نشه
درکلی 2چیز خیلی دلمو شکوند که حتا برا دشمنمم نمیخام
یکی اینکه یبار که بهش گفتم بخاطر تو با خانوادم در افتادم گفت مگه من ازت خواستم؟
دومی خیانتی بود که ازش دیدم و ارتباط مداومش با دخترای دیگه
گلدخترا حیفه خیلی حیفه الان من جوری شدم که از همه پسرا متنفرم و از ازدواج بشدت میترسم
شما اشتباه منو تکرار نکنین
ذود دیر میشه🙂
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
تفریحی ک زندگی برادرمو بهم ریخت....
سلام خوبین دوستان خواهش میکنم همه شما منو راهنمایی کنید خواهران و برادران چون واقعا خیلی فکرم مشغوله و ناراحتم مشکل خودم نیست برادرمه پارسال عید با رفیقاش رفته بودن گردش بعد مواد میارن میکشن اسم موادش گل هست داداش منم میگه بزار منم بکشم ببینم چطوره وقتی کشید حالش بد شد بردنش دکتر یک روز دکتر بود خوب شد اومد خونه اصلا ب ما هم چیزی نگفت بعد سه ماه یهویی حالش بد شد دوباره . استرس و ترس بی حوصله کم اشتهای و فکر های منفی نا امیدی خیلی یهو لاغر شد اضطراب بی خوابی جوری شد من داشتم دیونه میشدم رفت دکتر مغز اعصاب دارو داد ام آر ای داد گفت از دودش تو معزت هست بعد یک ماه دارو خوردن خوب شد الان دوباره بعد ۷ ماه بازم مثل قبل شده استرس داره و همه اون حالت های اولی منم این یکی داداش دارم بخدا چند روزه این قد گریه کردم چشمام رخم شدن انگار آب تزریق کردن پشت پلکم اگه از این بیماری اطلاعاتی دارین منو راهنمایی کنید ممنونم از همه ..منم یک خواهر دلشکسته 😭
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
از همسرش میگه....
سلام دوستان خسته نباشید از شما کمک می خوام من واقعا از زندگیم خسته شدم دیگه تجمل ندارم دو تا بچه دارم شوهر من از اول زندگی تا الان خیلی منو آزار داده و الآن هم می ده بیشتر تو گوشی هست به زن های مردم اس می ده با اونا حرف می زنه داره گل و سیگار می کشه پسرمو می فرسته تا براش بگیره دعواش می کنم اما فایده نداره با پسرم حرف می زنم گوش نمی کنه من از اول شروع زندگی هرسال به غیر از سیگار یه چیز های هم می کشه همه اینا به کنار کثافت کاریهاش منو خیلی اذیت می کنه. از اول شروع زندگی من متوجه شدم که این با نزدیکتر آشنا رابطه داره باهاش دعوا کردم خواستم خودمو بکشم متوجه شد نشذاشت ولی هر موفع دور هم جمع می شیم عذاب می کشم تا الان هم هر موقع پول داشته باشه به ما خرجی می ده اون هم منت می زاره دخترم خیلی ناراحت میشه من به خاطر اون یه مغازه کوچک خریدم به اسم اون نزدم اطرافشانش یاد دادن شش ماه تو زندگیمون دعوا افتاد یعنی اصلا بچهها دوست ندارن باباشون تو خونه باشه ببخشید زیاد شد این یه کوچولو از زندگی من هست ممنون از راهنماییتون
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿