.معلوم بود یک ایرادی داری بابات.....محمد گفت: مامان بسه،تاکی این حرفا را میزنی.این مال پنج سال پیشه اونم نمیخواست زن من بشه مجبورش کردند.بلندشو لباس بپوش ببرمت دکتر.،نرگس و مادرش اومدن جلوی راهش و گفتند:باید طلاقش بدی،زنی که یکبار خیانت کنه قابل اعتماد نیست.رفتم تو اتاق لباس بپوشم که صداشونو میشنیدم که میگفتند باید طلاقم بده و محمد فقط میگفت امیر رو چیکار کنم‌...بچه گناه داره.من احمق فکر میکردم با این کارهام چیزی درست میشه اما هنوزم همونطور تحقیرم میکردند و زیر پا له میشدم.خدا را شکر میکردم که محمد از دفترچه ها و بقیه کثافت کاریام چیزی نمیدونه...باید طلاق میگرفتم که نرگسم دست از سرم برداره.مانتو شال خاکی و پاره ام رو پوشیدم و رفتم بیرون.محمد نگام کرد و گفت این چه وضعیه..نرگس بهش لباس بده.به محمد گفتم:راست میگن طلاقم بده و این عذاب چند ساله رو تموم کن.....من آدم نیستم...محمد اومد نزدیکم و خوابوند تو دهنم و گفت:خفه شو اگه میخواستم طلاقت بدم همون روزا میدادم..طلاقت بدم که بگن عرضه نداشت دختره رو نگه داره..که بری پیش رفیقت و باهاش ازدواج کنی...گمشو برو بیرون تا نکشتمت...اونروز رفتیم بیمارستان و بعد رفتیم خونهوامیر خونه ندا موند و قرار شد دو سه روزی اونجا بمونه تا از دعوا و جنگ خونمون بدور باشه.اما زنعمو با ما اومد خونمون...خودش میگفت میخوام حواسم باشه محمد بلایی سرت نیاره که بدبخت بشه ،اما بنظرم اومد کتک خوردن و تحقیر شدن منو بیشتر ببینه.نمیدونم چرا اینقدر ازم متنفر بود.وقتی پسرش میزدم می ایستاد و نگام میکرد و بهم لبخند میزد.چنروزی بهمین شکل گذشت.محمد کلافه بود.سرکار نمیرفت یک لحظه تنهام نمی گذاشتند.فحش و حقارت شده بود کار هر لحظشون.به مامان گفتیم رفتیم سفر برای کار محمد تا سراغم رو نگیره...مادر و خواهرش زیر گوشش میخوندن که باید طلاقش بدی.رفت و درخواست داد و برگشت....به چشمم میدیدم داره روانی میشه..خدا را شکر میکردم از دفترچه ها خبری نداره....شب تا صبح توی اتاق ها راه میرفت و با خودش حرف میزد.گاهی میدیدم یه گوشه نشسته بود و گریه میکرد.بهم میگفت: بدبختم کردی .نمیخواستمت اما وقتی که خواستم همه چیز خوب بشه نابودم کردی....دوماه به همین شکل جهنمی گذشت.حق بیرون رفتن از خونه رو نداشتم.تلفنم قطع بود.کارای طلاقم به سرعت انجام میشد تا اون روز صبح محمد از خونه زد بیرون کلامی با من حرف نزد.میدونستم یکیو میفرسته پیشم.نرگس چند دقیقه بعد زنگ در خونه رو زد.اومد تو خونه باهام حرف نمیزد....بهش گفتم : نمیدونی کجا رفت؟؟؟گفت: نه!! اما گفت امروز تصمیم میگیرم چیکار کنم... @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

یک زندگی یک سیاست زنانه👇

بدترین کارها پس از دعوای زن و شوهر؛👇👇 👈 کش دادن مـسئله 👈 رفتار سـرد داشـتن 👈 جدا کردن جای خواب 👈 ناامید شـدن از رابطـه 👈 مـرور جمله‌های همسـر "چـند اصـل مـهم، در دعـواهای زناشـویی"👇 1⃣ حق نداریم به خانواده‌های هم توهین كنیم. 2⃣ سلام و خداحافظی در هر صورت لازم است. 3⃣ هیچ‌كسی حق ندارد جای خودش را عوض كند. 4⃣ هر كسی برای آشتی پیشقدم شود؛ نفر دیگر باید برایش كادو بخرد. 5⃣ حق نداریم مسائل و مشكلات كهنه را مطرح كنیم. در حین دعوا فقط راجع به همان موضوع بحث می‌كنیم. 6⃣ شام و ناهار نپختن و نخوردن نداریم. همه اعضا باید مثل قبل برای غذا خوردن حاضر باشند. 7⃣ حق نداریم اشتباه طرف مقابل را تعمیم دهیم؛ "مثلا عبارت تو همیشه" ممنوع است چون این كار دعوا را به اوج می‌رساند. 8⃣ باید به هم فرصت دهیم كه هر فردی راجع به دیدگاهش نسبت به موضوع دعوا پنج دقیقه صحبت كند و طرف دیگر هم پنج دقیقه فرصت پاسخگویی دارد. در صحبت همدیگر نمی‌پریم. اگر حرفی هم باقی ماند باید به فردا موكول شود تا سر و ته بحث مشخص شود. @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

یک زندگی یک خاطره زمان عقدی👇

آقا من تازه نامزد کرده بودم رفتم خونه خاندان شوهر. خواهرشوهرم دید من حوصله ام سر رفته آلبوم آورد با هم عکسای قدیمی رو ببینیم.😁 خلاصه رسیدیم به یه عکس دسته جمعی که میونشون یه خانومی بود که موهاش رو قد کوهان شتر جمع کرده بود رو سرش و مدل داده بود.😝 منم خواستم شیرین زبونی کنم صمیمیت به خرج بدم مثلا دست گذاشتم رو عکسه گفتم ههههه هوووو هاهاهاها این ضایع کیه رو سرش آشیونه پرنده ساخته؟😃 خواهرشوهرمم گفت اون منم عزیزم!😨اون موقع این مدل مو مد بود اما اگر تو می پسندی برا مراسم شما هم همینطوری درست کنم 😐🤨 هیچی دیگه و با این جواب مشت محکمی به دهان من زد و موج مکزیکی در درون من به پا شد... البته من اون روز نمیدونم چی زده بودم خیلی سوتی دادم یعنی تازه عروس نمی شناسم تو یه روز انقدر گند زده باشه به وجهه خودش😂 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

نظر شما برای مریم ❣❣❣❣ سلام مرسی از کانال خوبتون. خواستم بابت درد و دل مریم بگم.مریم های ک ندید گرفتنشون.ک ب اینجای خط میرسن .زنها هیچ وقت خیانت نمیکنن تا زمانی ک مردواقعی کنارشون باشه مردی ک با تمام وجودت دوستشون داشته باشه ببینتشون.من کار مریم رو تائید نمیکنم ولی هر آدمی ی ظرفیتی داره. یکی حالا میتونه غلبه کنه ب نفسش و باخدا باشه یکی هم نه. ولی تو زندگی خیانت چه ازطرف آقا یا خانوم فرقی نمی کنه صد درصد ی ی جا زندگی کمبودی بوده. ❣❣❣❣❣❣ سلام خوبی ممنون از این گروه خوبتون من میخواستم راجب مریم نظر بدم من زندگی مثل زندگی مریم بوده با این تفاوت که شوهرم به من خیانت میکرد ولی من تمام سختی‌ها را تحمل کردم الان خدا را شکر زندگیم خوبه چون توکلم به خدا بود و همچیز را تحمل کردم اگه بخوام داستان زندگیم تعریف کنم مطمعا بهم میگین چطور تحمل کردی @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

یک زندگی یک شهید👇

وقتی که من از بیرون می‌آمدم خانه می‌دیدم که به این عکس شهدا خیره شده است و زیر لبش اشعاری را زمزمه می‌کند و چشم هایش پر از اشک شده است می‌خواست گریه کند ولی من که وارد اتاق می‌شدم صحنه عوض می‌شد همسر شهید باکری @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

یک زندگی یک سیاست👇

من ۲۲ و همنفسم ۳۰سالشه. یکی از نگرانی های زندگیم این بود که فکر میکردم زیبایی صورت زن، برای مرد خیلی مهمه.......🌱🌸 واسه همین از بارداری میترسیدم و دلهره داشتم که قیافم خراب شه و همنفسم، عشقش بهم کم بشه. ولی الان که باردارم فهمیدم اخلاق و #احترام واسه مرد از همه چیز مهمتره. همسرم نه تنها توجهش کم نشده بلکه روابط عاطفی و جنسیمون خیلی بهتر شده. 😎 همیشه عروسک لوس شوهرتون باشین تو خونه: 🖋سعی نکنید خودتونو مثل مرد قوی جلوه بدین. 🖋توی جمع هیچوقت حرف شوهرتونو رد نکنید و بهش احترام بذارید. 🖋گاهی بی مناسبت، جشنای کوچولو بگیرین. کیک خونگی درست کنین. نوشته و گل بذارید کنارش. غذای خوب با دیزاین خوب و لباس شیک و... 🖋همیشه بابت زحمتای آقاتون، تشکر کنین 🖋وقتی میاد خونه با بوس و بغل ازش استقبال کنین. 🖋هیچوقت مشکلات زندگیتونو پیش بقیه نگین و بین خودتون حلش کنین. 🖋پیش خونوادتون هرگز از شوهرتون بدگویی نکنید. 🖌زندگیتون پراز آرامش @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

نظر شما برای مریم ❣❣❣❣❣❣❣ سلام در مورد زندگی مریم باید بگم واقعا برای مریم متاسفم هر زن زرنگی هر چند شوهرش سرد باشه می‌تونه با ناز و اشوه شوهرش رو به راه بیاره مردها همیشه در مقابل زنها ناتوانند و نمی‌تونند مقاومت کنند مریم همون‌طور که با مردهای دیگه رابطه برقرار میکرد می‌تونست با شوهر خودش بهترین و شیرین تریم لحظات رو رقم می‌زد محمد و مریم بالاخره با هم رابطه داشتند تو این لحظات مریم می‌تونست با پیشقدم شدن این لحظات رو برای محمد لذت بخش تر میکرد. لحظاتی که به هر طریقی که می‌گذشت پاک و حلال بوده و نه تنها باعث گناه نمیشه بلکه لحظه لحظه ش پر از ثواب هست و هم محمد کم کم بیشتر و بیشتر عاشقش میشد و خدا هم بخاطر صبرش و تلاشش برای محمد به زندگیش و عشقش برکت میداد و تو این منجلاب فرو نمیرفت من میخام از مریم بپرسم چند بار دست محمد رو تو دستای گرفته و بهش محبت کرده و از رابطه با دوست پسراش چند بار با محمد رابطه جنسی خوشایند داشته تا کم کم محمد رو براه بیاره و عاشق خودش کنه اینم بگم که مریم به هیچ عنوان نباید به پدرش گوش میکرد و طلاهاش رو می‌فروخت اینچنین پدر به درد لایه جرز دیوار میخوره بنظر من پدر مریم باعث تمام بدبختی های او هست هر چند این از گناه مریم کم نمیکنه و باید توبه کنه و از خدا بخواد و واقعا آدم بشه انشالله @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿