eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.8هزار عکس
635 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک حال خوب🍃👇
خانه ام روشن است، مثلِ صدایِ رادیو که از صبح تصنیف هایِ آرام و عاشقانه یِ قدیمی می‌خواند و من همینطور که چای ام را تویِ نعلبکی خنک میکنم همه اش را با یک شکرپنیرِ گل سرخ تویِ دهانم حل میکنم ! خانه آرام و نرم است، مثل ابریشم مثلِ پارچه یِ حریر و اطلسیِ لباسِ مادربزرگ، لایِ خرت و پرت هایِ گنجه یِ رنگ و رو رفته یِ قدیمی! خانه سبز است، مثلِ تمامِ رشته هایِ بلندِ گلدانِ پتوس که با یک قیچی باغبانی می افتم به جانشان و قلمه هایِ کوچکش که تنِ نازکشان تویِ آب می‌رقصد و استخوان سبک می‌کنند و مثلِ ردیفِ کابینت هایِ سبزِ فلزی و قدیمیِ آشپزخانه یِ آنطرفِ حیاطِ خانه یِ آقابزرگ! خانه سفید است مثلِ پرده های نمدار و معطر که از ترسِ چروک نشدنشان هول هولکی آویزان کرده ام و مثلِ چادرِ لطیفِ عقد کوچک و ساده ام! خانه ام زیباست مثلِ صورتت، مثلِ دست هایت مثل چشم هایت مثلِ عقیقِ سرخِ یمنی انگشتر ات مثلِ صدایت اصلا مثلِ خودِ خودت! @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
یک زندگی یک شهید🍃👇
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک شهید🍃👇
🌸🍃 پسر دایی ام خلبان ارتش بود، من هم دانش سرا درس می خواندم. همین که عقد کردیم، کلی اصرار کرد که باید مستقل زندگی کنیم؛ اما پدر و مادرم می گفتند:«تو هم مثل پسر خودمونی، پروانه هم درس داره؛ زوده حالا بره زیر بار مسئولیت و خانه داری. این جوری، همه شما راحتید هم ما خیالمون راحت تره.» سخت بود، ولی این قدر اصرار کردند تا بالاخره قبول کرد. بعد هم، اتاق خودم را که طبقه بالای ساختمان بود مرتب کردیم و یک سال اول زندگی راتوی همان اتاق سر کردیم. راوی : همسر شهید علیرضا یاسی @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
یک زندگی یک حال خوش🍃👇
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک حال خوش🍃👇
چگونه آقایون رو دیوانه کنیم؟ نیازی نیست کاری انجام بدین، خودشون روانین، اگه میتونین برای سلامتیشون دعاکنین...😐😛😂‎ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
یک زندگی یک سیاست🍃👇
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک سیاست🍃👇
❌ حس تامین مردت رو نابود نکن....🌸🌱 🔷خانوما بدترین چیز برای یه مرد اینه که بگه فلان چیز رو بخریم و ما بگیم نه!! 🚫این غرور و حس تامین مرد رومیشکنه. ما قصدمون دلسوزیه اما مرد رو از داشتن حس تامین محروم کردیم 🔵مرد اگر برای زنی خرج کنه و اون زن هم خوشحال بشه اون مرد به اوج لذت میرسه 🔵مرد واسه تامین کردن ساخته شده ذاتش و آفرینشش همینه ، اگر قناعت کنی و نخوای، با آفرینشش مخالفت کردی و از بین بردیش مردهایی که خرج میکنن واسه زنشون بیشتر هم هواشو دارن 🔸این یه اصله🔸 ❌اگه شما نخواید یکی دیگه مثل مادر و خواهر و ...میخواد و شوهرتون با کله براش تهیه میکنه چون ذاتش اینه... 🔵پس از شوهرتون بخواید حتی اگه نتونه اون لحظه بخره ، اما ازش بخواید اونوقت ذهنش درگیر تهیه اون هست، اگر هم نتونه تهیه کنه خودش رو مدیون شما خواهد دونست @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
یک زندگی یک سیاست🍃👇
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک سیاست🍃👇
سلام من نقص های ظاهری زیادی دارم ولی در مقابل شوهرم جوری رفتار کردم که در نظر ایشون من خوشگل ترین زن دنیام...! شاید فکر کنید من یه خانومی هستم که مدام هفت قلم آرایش میکنم و کلی عمل زیبایی انجام دادم و... نه اینطور نیست؛ پس دلیلش چیه؟ 👈از بس من در این مورد اعتماد به نفس داشتم پیش شوهرم... و همیشه با سیاست های زنانه ای که داشتم خیلی باظرافت پیشش از خودم میکردم... البته نه یه جوری که شوهرم فکر کنه با یه آدم خودشیفته طرفه هااااا... یا اینکه فکر کنه من دارم سرش منت میذارم... من نه تنها به هیچ عنوان از نقص هام حرفی نمیزدم، بلکه زیبایی هایی که خدا بهم بخشیده بود را هم خیلی بزرگ میکردم... مثلا درمورد موهام:(جاهای حساس بماند..🙈) من موهام مشکیه، یه وقتایی اونجوری که شوهرم دوست داره بهشون میرسیدم,و میومدم جلوش میگفتم: موهای پرکلاغیمو ببین...😍 و کلی با موهام عشوه گری میکردم براش...💃 طوری که فکر میکرد تو دنیا موهای من از همه زیباترن...! درصورتی که درواقع موهای من خیلی وِز هستن😖 و حتی هیچوقت از سرشونه م بلندتر نمیشن😐 چون خیلی موخوره پیدا میکنن.. ولی من همونا را هم کلی بهشون میرسم و کلی باهاشون مانُور میدم... به جای این هم که بگم وِزن،همیشه میگم موهام خیلی ضخیم و قوی هستن! شوهرمم عاشق این کلمه ی پرکلاغی شده بود! (من از این کلمات زیاد به کار میبرم درمورد خودم،یه بار من میگمشون بعد شوهرم یاد میگیره دیگه همش اون میگه😜!و بعد کلا میره تو ناخودآگاهش؛مثلا پا بلوری،چشم آهویی،کمر باریک،صورت پنجه آفتاب و...) یا مثلا من یه خورده لاغرم؛ولی به جای اینکه بگم من لاغرم میگم: -من باربی ام! -ظریفم که راحت تو بغل تو جا بشم! -همه کلی رژیم میگیرن آرزو دارن اندامشون مثل من بشه... خلاصه خودمو از تا نمیندازم😉 شوهرم هم کلی ذوق میکنه! یکی از بازخوردهای این کارام هم این بود که مثلا یه بار یه کم ماسک خونگی درست کردم زدم رو صورتم،با اینکه پوست صورتم اصلا زیاد تعریفی نیست ولی شوهرم بهم گفت: آخه به طلا که دیگه آب طلا نمیزنن!😳😄 👈خانوما مطمئن باشید شوهرتون شما را همونجوری میبینه که شما میخواید! همه چیز دست خودتونه...👌 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
یک زندگی یک حال معنوی🍃👇
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک حال معنوی🍃👇
کاروانی عازم مکه بود که در میان کاروان پسر جوانی به نیابت از پدر مرحوم خود برای به جای آوردن اعمال حج به مکه می‌رفت. پسر جوان را عمویش به پیرمردی مؤمن در کاروان سپرده بود که مراقب او باشد تا پسر جوان حج و اعمال آن را کامل به جای آورد و در طول سفر هم عبادت خدا کند و هم این‌که عمر را به بطالت نگذراند. همراه کاروان مرد میانسالی بود که از اجنه آسیب دیده و اندکی شیرین عقل گشته بود و او را برای شفاء به کعبه می‌بردند. در منزلی در کاروانسرایی کاروان حجاج برای ساعاتی اتراق کردند و پیرمرد مؤمن قصد کرد تا زمان ظهر قدری بخوابد. چون از خواب برخاست، دید جمعی با مسخره کردن آن شیرین عقل با او مزاح می‌کنند و این پسر جوان هم چشم پیرمرد از خود دور دیده بود و با آنان در گناه جمع شده بود. پسر چون پیرمرد را دید از جمع باطلان جدا شد و نزد او آمد. پسر جوان چون ناراحتی پیرمرد را دید به او گفت: زیاد سخت نگیر، در طول چهل روزی که منزل‌مان مرکب حیوانات است و در سفریم من هیچ تفریحی نداشته‌ام. ما این همه رنج بر خود داده و عازم خانۀ خدا هستیم، خداوند از یک گناه ما می‌گذرد نباید بر خود سخت بگیریم، مگر چه کردیم؟ یک مزاح و شوخی برای روحیه گرفتن‌مان برای ادامۀ پر شور سفر لازم است. پیرمرد در جواب پسر جوان به نشان نارضایتی فقط سکوت کرد. ساعتی گذشت مردم برای نماز ظهر حاضر شدند. نماز را به جماعت در کاروانسرا خواندند. پیرمرد دید پسر جوان زمان گرفتن وضو که پای خود بر زمین گذاشت خار ریزی بر پای او رفت و پسر نشست تا آن خار از پای خود برکند ولی خار آنقدر ریز بود که میان پوست شکسته و مانده بود. پیرمرد گفت: بلند شو حاجی جوان برویم که نماز جماعت شروع شد. پسر جوان گفت: نمی‌توانم خار در پایم آزارم می‌دهد و توان راه رفتن مرا گرفته است. نمی‌توانم پای بر زمین بگذارم. پیرمرد گفت: از تو این سخن بعید است جوانی به این سرو قامت و ابهت را که همه جای تن او سالم است خاری که به این کوچکی است و دیده نمی‌شود از پای درآورد و نتواند را برود. بلند شو و بر خود سخت نگیر، این خار چیزی نیست که مانع راه رفتن تو شود!!! سخن پیرمرد که اینجا رسید پسر جوان از کنایه بودن کلام او آگاه گشت و از گفتۀ خویش سرش را به پایین انداخت. پیرمرد گفت: پسرم! به یاد داشته باشیم نبی مکرم اسلام (ص) فرمودند: هر کسی گناهی را چون به نیت آن که کوچک است و خدا آن را می‌بخشد مرتکب شود نوعی وهن به مقام قدسی خویش می‌داند و خداوند آن گناه را هرگز نمی‌بخشد. @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
یک زندگی یک حال بد🍃👇