eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.7هزار عکس
626 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
یک زندگی یک خاطره ❣❣❣❣❣ دوستان از سوپرایز همسرشون گفتن منم یه خاطره یادم اومد یه ماهی میشد ازدواج کرده بودیم اون موقع خونه مادر شوهره زندگی میکردیم رفتم خونه مامانم ، عصری مادر شوهر جان زنگ زد گفت زود بیا شوهرت برات کادو آورده من اولش خیلی خوشحال شدم😍😍😍بعدش فک کردم این شوشو که برا من کادو گرفته چرا به ننه جونش نشون داده🤔🤔🤔ای خدا چقد این مادر زلیله کادو گرفتی که گرفتی بیار بزار تو اتاق ، وقتی اومدم بده خودم حالا چرا به مامانت گفتی اخه😡😡😡 اقا من با این فکرو خیالا پاشدم اومدم خونه خودمون دیدم شوهره نیس رفتم اتاقم هرچی گشتم خبری ازکادو نبود گفتم خدایا این کادو رو حتما داده مامانش نگه داره اقا پاشدم رفتم پیش مادر شوهره از همه جا بیخبر گفتم الان میاره کادومو که شوشو برام خریده میده یکم که نشستم مادر شوهره گفت چرا نشستی پاشو دیگه گفتم کجا گفت مگه نگفتم شوهرت برات کادو اورده پاشو برو بشورشون دیگه گفتم چی....کادورو بشورم 😳😳😳 دیدم مادر ودختر زدن زیر خنده گفت باور کردی شوهرت کادو آورده برات این اگه پسر منه عمرا از این کارا بکنه😂😂پاشو برو لباس کاراشو آورده بشور تا فردا صبح باید خشک بشن🤣🤣 تا اون روز اصلا لباس کاراشو خونه نیاورده بود دیگه از اون روز اسم لباس کارای همسر جان برا من شد کادو والبته به جز اون کادو کادوئه دیگه ای هم ازش ندیدم😢😢😢 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🍃🍃🍃🍃🍃 میخاستم ب شوهرم پیام عاشقونه بدم پیام فرستادم زودی گزارش تحویل اومد تعجب کردم🤔 اخه چون محل کارش انتن نمیده گفتم چ زود سین خورد😀 بعد تازه یادم اومد شوهرم اصن گوشیشو ک نبرده توخونه جاگذاشته یادش رفته بود😐😂 زودی رفتم توگوشیش پیاممو پاکیدم نیاد بخونه بگه زنم چ خله😂  @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
#ارسالی_اعضا #درد_دل_سمیرا🍃👇
ادمین: ❣❣❣ درددل سمیرا رو بخونید...دختری که در معرض یک بی آبرویی قرار میگیره و.... @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
هدایت شده از تبلیغات همسرونه ها
لـباس عࢪوس متولدین هر ماه✨😻👇🏼 ڪلیک کن روی مـاھ تولدت👇🏼😈😻 ~🧖‍♀| فـروردین ~👗|اردیبهشت‌ ~⚡️|خرداد ~🌟|تـیر ~💥|مـرداد ~🔥|شهریور ~✨|مهر ~🌪|آبان ~🌸|آذر ~🌺|دی ~🍂| بهمن ~🌱اسفند خیلی خوب بوود😻😂😂☝️🏾
دنیای بانوان❤️
#ارسالی_اعضا #درد_دل_سمیرا🍃👇
گفتم موقع برگشت از مدرسه برم وبفروشمش.زنگ که خوردفوری ازمدرسه رفتم بیرون.بیرون مدرسه عموسپهری رو دیدم که جلوی مدرسه ایستاده بود.رفتم جلووسلام کردم.عموگفت بیاسوارماشین کارت دارم.سوارشدم عمو یه ظرف غذا از روی صندلی عقب بر داشت وبهم دادوگفت ا خانمم فرستاده. تا خونه برسیم بخور خیلی لاغر شدی شکل سمیراقبل نیستی،بخورعموجون.باسادگی گفتم عمواگه میشه من رو میدون جلو پیاده کنین میخوام برم زنجیرم بفروشم پول لازم دارم.عموگفت طلابفروشی؟مگه من مردم که طلابفروشی.گفتم ممنون عمواشکال نداره طلامیفروشم نمیخوام ازمهدی پول بگیرم.عموباعصبانیت گفت حساب مهدی روبزارباخودم، بدت نیاد خیلی نامرده. رفته خونه رو فروخته و با همون امضاء تو،به همه گفته تو بر اثر تصادف فلج شدی. هم خونه رو فروخته هم با همین روش پولاها رو از بانک گرفته. رفتم سوال کردم این خونه هم فقط به اسم خودشه اصلا اسمی هم از تو توی سندنیست، من از دیشب رفتم دنبال این قضیه .فکر می کنم این نقشه زنش هست که تو رو بیرون کنه .بایدحق تو رو ازمهدی بگیرم.باحرفهای عموبدنم‌ بی حس شدگفتم‌ عمومهدی به من پول نمیده میدونه پیاده میرم مدرسه میخواید حقم روبده.عمو گفت ازش شکایت میکنینم وتو رو هم میبرم خونه خودم.عمومقداری پول بهم دا‌دونزدیک‌خونه رسوندم.رفتم خونه مریم دربازکردبادیدنم چندتامتلک بهم زد،خیلی جلوخودم گرفتم که نزنمش.رفتم توانباری.بدون‌اینکه‌ لباس عوض کنم روتخت نشستم وگریه کردم.انباری دوتا در داشت که یکی از درا تو اتاق بازمیشدوبالای درهم شیشه بود.یهواحساس کردم یکی از شیشه داره نگاه می کنه از رو تخت اومدم پایین نگاه کردم یک مرتبه جا خوردم،حسن برادر مریم بود که داشت رونگاه میکرد.برادرش ازاون‌ لاتهای بی سر وپا بود،داد زدم اینجا چی می خوای ؟ با پر رویی گفت : اومدم تو رو ببینم افتخار میدی در خدمت باشم و در رو هول داد که بیاد تو اتاقم، پریدم در رو گرفتم و گفتم: گمشو احمق الاغ .گفت میبینمت خانم خوشگله.صدای حسن دیگه‌ نیومد.تعجب کردم که مریم خونه بودچرا اجازه همچین کاری به برادرش داده.دیگه احساس امنیت نمیکردم بایدیه قفلی به در میزدم.شب که مهدی اومداصلاسراغم نیومدازغذایی که عموبرام آورده بود یکمی خوردم وشروع به درس خوندن کردم،تنهاچیزی که همه چی رو از ذهنم دور میکرد درس خوندن بود.فرداصبح زودترازمهدی رفتم بیرون وتو کوچه منتظرش شدم .وقتی اومدرفتم وباهاش سلام کردم وموضوع حسن روبهش گفتم؛گفت مریم گفت بدبخت اومده باهات سلام و احوالپرسی کنه تو در رو زدی بهم و بهش فحش دادی و آبروی منو پیش برادر زنم بردی. @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
یک زندگی یک خاطره🍃👇
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک خاطره🍃👇
یه دبیراقاداشتیم که معروف بود به فرهاد چاخان. یبار بجای دبیر خانممون ایشون دو هفته اومدن سر کلاسمون.. وقتی رفت خانممون اومد گفت این چند جلسه کی باهاتون تدریس داشت .. یهو من پریدم وسط گفتم فرهاد چاخان.. دیدم کل کلاس دارن میترکن از خنده و منو نیشگون میگیرن... گفتم پس چتونه.😏😤 که دوستم گفت بابا حرف نزن تو ....اون شوهرشه 😨😨😨😨خلاصه خانم دبیر تا چند هفته بامن سر باد بود😂😂😂 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
یک زندگی یک سرنوشت🍃👇
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک سرنوشت🍃👇
سلام تورو خدا تورو به هرچی مقدسات که قبول دارین پیاممو بزارین تو کانال بخدا دارم دق میکنم همش‌ حس میکنم میخوام سکته کنم من متولد هشتادم شوهرم ۷۴ سال۹۷ عروسی کردیم الان یه دختر ۲۰ ماهه داریم من خیلی مشکلا تو زندگیم داشتم ک رفع شدن و خیلی مشکلا دارم هنوز ولی بزرگترین مشکلم که نه حل میشه ن درست میشه و روز به روز بزرگ تر میشه مادرشوهرمه تورو خدا واسم روانشناس نشید که من تمام راه ها رو بلدم و رفتم و خوندم بخدا هیچ جوره باهام کنار نمیاد از من بدش میاد اصن نیاز نیس تو چشاش بخونم از رفتارش ادم میفهمه هرکی بیبینه میفهمه از روز اول معلوم بود از من بدش میاد رو نمیکرد چندین بار شوهرم جلوش باهام دعوا کرد حتی منو زد اونم رفتارش بامن بد شد اصن باهام حرف نمیزنه ادم حسابم نمیکنه بزور جواب سلامم میده یبار اینقد دستمو تو هوا نگه داشتم که بهش دست بدم اونم خودشو مشغول بچه کرد که خجالت کشیدم دستمو اوردم پایین وقتی شام دعوتشون میکنم اخر سفره میگه مهدی جان(شوهرم) دستت درد نکنه منم در مقابل تمام رفتاراش فقط سکوت کردم البته نمیتونم همشو بگم که چه وقتای سکوت نکردمو چیکار کردم که خیلی زیاد میشه کلا ادمیه که هر حرفی میزنه هرکاری میکنه یه قصدی داره و فکر میکنه همه همونجورین قشنگ حس میکنم وقتایی که پشت سرم حرف میزنه . پدر شوهرم منو خیلی دوست داشت این حسودی میکرد اینقد پشتم بد گفت که پدر شوهرم الان نگاهمم نمیکنه مگه سوال بپرسم جواب بده دلم میخواد با یکی درد و دل کنم کسیو ندارم اگه به مامانم بگم فقط غصه میخوره به بابام بگم غوغا میکنه خواهر شوهرامم اصن زیاد نمیبینم جراتم ندارم باهاشون درد و دل کنم چون میدونم دهن لقن اینم بگم که یه جاری دارم که خیلی ساکته البته فقط جلو خانواده شوهر و اینا اونو خیلی دوست داره همیشه یه جوری خوبیشو میگه که اره تو بدی تو این ویژگی هارو نداری یبار تو دعوا گفت خوبی ازت ندیدم . من والا یه زمانی جواب میدادم ولی یبار جنگ درست کرد که زنت جواب میده و اینا نزدیک طلاق بودیم به خاطرش الانم خیلی خیلی ناراحتم چون چن روز بود که مریض بودیم پریروز رفتم خونه مامانم که استراحت کنم امشب باشوهرم برگشتیم سر راه گفتیم یه سری بزنیم که وقتی وارد شدیم اصن نگف خوبی چرا مریض شدی چت شد بمیرمم براش مهم نیس هیچی تعارفم نکرد حتی یه میوه خشک. اورد گذاشت جلو شوهرم به منم نگف تو هستی انگار که بفهمم از من بدش میاد فردام قراره بیاد چن روز بمونه خونمون نگید با سیاست به شوهرت بگو ک اصلا نمیشه چون با این که بچه ننه نیس ولی خیلی رو مادرپدرش حساسه یه جوری جا انداخته که جرات گفتن خوبیشونم ندارم واقعا بریدم اصلا در حقم خوبی نمیکنه که بخوام خوبیاشو ببینم بعضی وقتا دلم میخواد به خاطرش طلاق بگیرم میگم بابام سکته میکنه چون مریضه خونه ای بعد از عروسی اومدیم توش خونه اوناس با این که نزدیک ما نیستن ولی خیلی میان خونمون اولین باره جرات به خرج دادم پیام نوشتم چون شوهرم گفته حق نداری تو این کانالا حرفی بزنی چیزی بگی و داعم گوشیمو چک میکنه ولی من الان پاکش میکنم که نبینه فقط تورو خدا بزارید تو کانال شاید یکی از طرف خدا مامور شد یه حرفی زد گره از کار من واشد مشکلم حل شد بخدا دلم میخواد یا اون بمیره یا من چون داره عذابم میده به قران تو این چند وقت که عروسی کردم اینقد بازبونش دلمو شکسته که فقط گریه کردم گفتم خدایا جوابشو ندی کافر میشم بهت واگذارش با خدا الهی .که باعث و بانی بیشتر اعصاب خوردیامه تورو خدا مادرای پسر دار گوش کنید عروس دزد نیس که پسرتونو بدزده اگه قراره با زبونتون دل بشکنید عروس نیارید که نفرین واسه خودتون بخرید من که دلم خیلییییی شکسته خدا خودش میدونه که چجوری با منظور توهین میکنه به خودمو خانوادم یه وقتاییم حیا رو کنار گذاشته و با دعوا ولی من ادم کینه ای هستم نمیبخشم به همه ام میگم هیچکسو حلال نمیکنم تو این دنیا اگر کسیم حلالم نکنه برام مهم نیس خدا حقشو بزاره گردنش به حق امام زمان که من تو اوج جوونی تو بیست و یک سالگی بخاطر خاله زنک بازیای این عفریته دارم سکته میکنم از ازدواج متنفر شدم همش میگم عجب غلطی کردم ای خدای بزرگ نجاتم بده ارزو میکنم هیچ وقت مث من نشید و فک نکنید فقط پسر مهمه اگه تو عقدم بودین پدر مادرتون گفتن بهم بزن گوش بدید چون صلاحتونو میخوان مث من خر نشید دور از جونتون بگید ن میخوامش بخدا دلم خیلی پره زمان نمیگذره یه ذره دردام کم بشه همراز تورو جون هرکی که دوس داری فردا از خواب بیدار میشم پیاممو تو کانالت ببینم تو رو قران قسمت میدم @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
یک زندگی یک سیاست🍃👇