دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک شهید🍃👇
از قبل ازدواج به خاطر فعالیت ها و علاقه ای که به شهدا داشتم، عکس هایشان را خیلی تهیه می کردم و نگه می داشتم.
دوستانم به شوخی می گفتند: خدیجه تو آخرش همسر شهید می شوی!
و من هیچگاه در تصوراتم چنین چیزی را برای خودم تصور نمی کردم
. اما تقدیر اینگونه بود که شوخی دوستانم با من یک روز واقعیت پیدا کند.
فکر می کردیم در باغ شهادت بعد از حنگ دیگر بسته شده. تا اینکه ازدواج کردم و چند سال بعد جنگ سوریه شروع شد
به روایت همسر شهید مصطفی زال نژاد
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک داستان👇
مردی متوجه شد که گوش همسرش سنگین شده و شنوایی اش کم شده است.
به نظرش رسید که همسرش باید سمعک بگذارد ولی نمی دانست این موضوع را چگونه با او درمیان بگذارد. به این دلیل، نزد دکتر خانوادگی شان رفت و مشکل را با او درمیان گذاشت.
دکتر گفت: برای اینکه بتوانی دقیقتر به من بگویی که میزان ناشنوایی همسرت چقدر است، آزمایش ساده ای وجود دارد.
این کار را انجام بده و جوابش را به من بگو: ابتدا در فاصله 4 متری او بایست و با صدای معمولی، مطلبی را به او بگو. اگر نشنید، همین کار را در فاصله 3 متری تکرار کن. بعد در 2 متری و به همین ترتیب تا بالاخره جواب بدهد.
آن شب همسر آن مرد در آشپزخانه سرگرم تهیه شام بود و خود او در اتاق پذیرایی نشسته بود.
مرد به خودش گفت: الان فاصله ما حدود 4 متر است. بگذار امتحان کنم، و سوالش را مطرح کرد ...
جوابی نشنید بعد بلند شد و یک متر به جلوتر به سمت آشپزخانه رفت و همان سوال را دوباره پرسید و باز هم جوابی نشنید. بازهم جلوتر رفت و به درب آشپزخانه رسید. سوالش را تکرار کرد و باز هم جوابی نشنید. این بار جلوتر رفت و گفت: " شام چی داریم؟"
و این بار همسرش گفت: "مگه کری؟! برای چهارمین بار میگم؛ خوراک مرغ!"
"گاهی هم بد نیست که نگاهی به درون خودمان بیندازیم شاید عیب هایی که تصور میکنیم در دیگران است در واقع در خودمان وجود دارد
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک خاطره🍃👇
اوايل ازدواجمون شوهرم خيلي حساس بود نميذاشت به هيچ وجه تنها برم بيرون
يه روز كه بدجوري هوس خوراكي كرده بودم رفتم تا سركوچه كه بخرم كه زود برگردم كه ديدم شوهرم عصباني وايساده تو راهرو
منم هول كردم سريع اومدم داخل خونه بعد بدون هيچ حرف و عكس العملي از طرف شوهرم خودمو زدم به غشي طوري كه سياهي چشمام دادم بالا 🙄
بعد تمام بدنم لرزوندم و خودم انداختم رو زمين و دست و پا زدن بعد شوهرم كه هاج و واج مونده بود همينطوري نگام ميكرد گفت باشه بلند شو من كه چيزي نگفتم فقط ديگه نبينم تنها بري بيرون الانم با گذشت ٩سال از اون قضيه ميگه واقعا چه فكري كردي اون روز اون كارو كردي😑
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک شهید🍃👇
🍃 یکروایتعاشقانہ💍
مهریه ما یك جلد کلام الله مجید بود
و یك سکه طلا
سکه را که بعد عقد بخشیدم
اما آن یک جلد قرآن را
محمد بعد از ازدواج خـرید
و در صفحه اولش اینطور نوشت :
امید به این است که این کتاب
اساس حرکت مشترک ما باشد
و نه چیز دیگر ؛ که همه چیز
فنا پذیر است جز این کتاب
حالا هر چند وقت یکبار وقتی
خستگی بر من غلبه می کند
این نوشته ها را می خوانم
و آرام می گیرم.
🍂 روایتی از همسرشهید
❤️شهید محمد علی جـهان آرا❤️
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
هدایت شده از ذخیره پیام
اگه دنبال لباس شیک هستی بدو جا نمونی🏃♀️🏃♀️🏃♀️🏃♀️🏃♀️
یه سر بزن پشیمون نمیشی😃
خانم های سخت پسند و شیک پوش💫 وقتتون را با پاساژ گردی تلف نکنید❤
💥 یه بار کارها را ببینید مشتری میشید💥
روی لینک پایین بزن تا تو هم خوش تیپ بشی👇👇👇https://eitaa.com/joinchat/779682078C2f8ab382ac
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک سرنوشت🍃👇
سلام خدمت همه عزیزان💐💐
من اوایل عروسی با مادر شوهرم یکجا زندگی می کردم ۱۸سالم بود عروس شدم دختری بسیار شلوغ و بازیگوش بودم اما مادر شوهرم از من خیلی انتظارات بی جایی داشت دخترش حامله🤰 بود هر روز می آمد پیش مادرش باهم مینشستند به حرف زدن و از من توقع داشتند غذا🥘 درست کنم ظرف بشورم🍽 و...
مثلاً اگر بلوز و شلوار می پوشیدم مسخره میکرد 😔
اگر روسری نمی پوشیدم دعوا میکرد😐
اگر غذا درست میکردم ایراد می گرفت😔😔 اگر لباسش را می شستم به دخترش می گفت التماس کرد تا دادم لباس هام را شست😢😢
منم تا موقع ازدواج مدرسه میرفتم و عزیز کرده پدر و مادرم بودم برام خیلی سخت بود روز ها کار میکردم شب وقتی آقام از سر کار می آمد خونه میگفتم بریم خونه بابام وقتی می رفتیم من گریه می کردم😭😭
و به بابام می گفتم من زیاد غذا می خوردم من را عروس کردی بابام خیلی ناراحت می شد به شوهرم گفت با دختر من چکار می کنید که هر شب میاد اینجا گریه می کنه 😭
اگر می تونی از اون خونه برو مستأجری اگرم نمی تونی بیاین پیش ما زندگی کنید همین شد که شوهر عزیزم که الهی من فداش بشم😘😘 به فکر مستاجر شدن بیفته والان خدا را شکر صاحب خانه🏠 هستیم
ولی بعد از ۱۹سال مادر شوهرم همچنان به بد بودن خودش ادامه میده
البته با کمک خواهرای شوهرم من ولی یاد گرفتم که چطوری باهاش رفتار کنم کم محلی بهترین راهه😊😊
البته مهربونا من جلوی شوهرم به مادرشوهرم محبت میکنم😉 مثلاً هر وقت میخواهیم بریم سر بزنیم من میگم دست خالی نه حتما برایش خرید میکنیم ولی وقتی رفتیم با فاصله از مادرشوهرم میشینم که هرچی گفت نشنوم تا اعصابم بهم نریزه وزندگی خوبم بامشکل مواجه نشه ☺️😊
موفق باشید وشاد💐💐
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿