eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.8هزار عکس
633 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
یک زندگی یک سیاست🍃👇
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک سیاست🍃👇
بعضی خانوما وقتی شوهرشون وارد خونه میشه قبل از اینکه به صورتش نگاه کنن به دستاش نگاه میکنن که ببینن آقا اقلامی را که سفارش داده خریده یا نه... و به جای اینکه بهش خداقوتی چیزی بگن، بهش غر میزنن که چرا فلان چیزو نخریدی یا چرا فلان چیزو خریدی😒 ❌خانوما.... لطفا لطفا وقتی درو باز میکنید به روی شوهرتون، اول از همه به چهره ش نگاه کنید و یه لبخند محبت آمیز بهش بزنید بهش خوش آمد بگید بهش دست بدید حتی ببوسیدش 😘 حتی درآغوشش بگیرید.... چه اشکالی داره؟؟🤔 بعدش هم اگر چیزی خریده وسایلو از دستش بگیرید و ازش تشکر کنید از چیزهایی که خریده تعریف کنید بهش حس تامین بدید و بگید که چقدر چیزهایی که خریده نیاز بود😘 مثلا بعضیها وقتی همسرشون خرید میکنه خانوم تا درو به روی آقا باز میکنه نه تنها از همسرش استقبال خوبی نداره بلکه با کنایه و تیکه با شوهرش حرف میزنه مثلا : ❌چه عجب تو یه بار دست پر اومدی... چشم نخوری!!! ❌آفتاب از کدوم طرف دراومده و ... جالبه بدونید ممکنه از روی بدی هم این حرفو نزنن بلکه از روی ناآگاهی و فقر دانش همسرداری اینجوری میگن... و نمیدونن چقدر حرفشون اشتباهه خانوما ادبیاتی که به کار میبریم تو مکالمه با همسرمون خیلی مهمه... خانوم وقتی همسرش خرید میکنه باید بگه : عزیزم ممنون چقدر زحمت کشیدی 😍 وای چقدر دلم انار میخواست مرسی... 😍 اتفاقا شیرمون تمام شده بود چه خوب که یادت بود بخری 😘 ❌نه اینکه با طعنه و نیش و کنایه باهاش صحبت کنه..... که اتفاقا نتیجه ی عکس هم داره @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
یک زندگی یک سیاست 👇🍃
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک سیاست 👇🍃
❤️خانومایی که همسرشون صبح زود میرن سر کار این پیامو واسشون بفرستید و زیرش هم با زبان خودتون یه تشکر از این بابت ازش بکنید:(یا یادداشت بذارید..) ❤️ساعت عاشقی 💕ساعت 00:00 نیست؛ 💕ساعت شیش صبحه ! 💕که به عشق زن و بچه ات میری سرکار... @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: اگه ازتون دوره و دیر به دیر میبینیدش بهش بگید : ‹ در کوی تو معروفم و از روی تو محروم!🙁🌿 › @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
یک زندگی یک خاطره ❣❣❣❣❣❣❣ تازه عقد کرده بودیم باهم قرار گذاشتیم بدون این که به کسی بگیم بریم پارک و بگردیم خلاصه ما پامون رو گذاشتیم تو پارک خواجه حافظ شیرازی فقط مارو ندید فک کن پسر عموی من که یازده سال ندیدمش اون هم مارو تو پارک دید با غلط کردن برگشتیم خونه مثلا 😂😂😂😂😂😘❤️❤️😂😂😂😂 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
نظر اعضا ❣❣❣❣❣❣❣ سلام خوبی همرازجان من دومین باره بهتون پیام میدم خواهشنآاین بارپیام بزاریدکانالتون ک این خانم نوشتی بعداز۹سال زندگی ۳تابچه بخاطردخالت های خانواده شوهرطلاق گرفتن بعداززندگی خوشی ک کنارهمسرجدیددارنن خوشحالن میخام بگم چراوقتی تحمل دخالت زندگی نداریدبچه دارمیشیدگناه بچه هاچیه ک اینجوری بایدکنارگذاشته بشن الان پیش خودتون میگیداین دلش خوشه خوشی زده زیردلش کلی غم قصه دارم بچه هم ندارم ک طمع مادرشدن داشته باشم ولی دلم میسوزه ازاینجورمادرهازن داداش خودم هم همین جوربعد۱۲سال زندگی ب ۳تابچه گذاشت رفت گناه این بچه هاچیه مگه نمگیدبچه ک توشکم شکل میگیره تووجودت حسش میکنی پس چرا عین آب خوردن کنارگذاشته میشه بخدامن مادرنشدم ولی وقتی پیام هارومیخونم طلاق میبینم بچه هابایدیابدون پدرباشن یابدون محبت مادرباشن گریم میگیره گناه دارن بخدا عزیزم ببخشیدطولانی شدلطف میکنی بزاری کانال ممنونم 😘😘 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: یه دیالوگ تو فیلم موقعیت‌مهدی هست که میگه: [ ببین من چقدر به کم داشتنت هم قانعم .! ] همینقدر تلخ و قشنگ :)”☁️” @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
#ارسالی_اعضا #درد_دل_سمیرا🍃👇
ادمین: ❣❣❣ درددل سمیرا رو بخونید...دختری که در معرض یک بی آبرویی قرار میگیره و.... @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
#ارسالی_اعضا #درد_دل_سمیرا🍃👇
دختر جون وسایلت رو جمع کن می برمت خونه خودم ، کو این مریم.مریم باخنده ازآشپزخونه اومدبیرون وباعمه‌ سلام کردوگفت ببخشیدعمه داشتم ظرف میشستم.عمه بااخم نگاش کردوگفت اولین بارکه خونه برادرخدابیامرزم دیدمت استفراقم گرفت،ولی حالامیدونم که توخود استفراق هستی.حالم بدمیشه وقتی میدونم تو توی فامیل ما هستی،اگه بچه نداشتی میگفتم مهدی طلاقت بده.باحرفهایی که عمه به مریم زدگریه کردورفت تواتاق.عمه اجازه ندادکه مهدی هم دیگه حرف بزنه.به من هم گفت وسایلت رو آماده کن صبح راننده میفرستم بیاددنبالت،بلندشدورفت عمو سپهری اومدکنارم وگفت عمو جون صلاحت همینه این تنها راهی بود که به فکرم رسیدوباعمه ازخونه رفتن بیرون.رفتم تواتاقم،مونده بودم چکارکنم.توخونه عمه غریبه بودم وباکسی آشنانبودم.از خونه عمه ترس داشتم.دل میخواست مهدی بیادوبهم بگه نرو وبمون،ولی چیزی نگفت.ازاینکه ازدست اذیتهای حسن راحت میشدم خوشحال بودم.صدای مهدی اومدکه میگفت دیگه آبروم رفت عمه میره به همه میگه،چجوری دیگه توفامیل سرم بلندکنم ،سمیرابدبختم‌کردی،مریم میگفت بزاربره راحت بشیم فردا یه تهمتی هم به برادرم میزنه .باحرفهایی که زدن فهمیدم دیگه اینجاجایی ندارم.تمام وسایلم یه چمدون بودودوتاکارتن کتاب ویه کارتن یادگاریهام وآلبوم عکس بابام ومامانم بود.صبح مدرسه نرفتم ساعت نه بودکه راننده اومددنبالم مهدی هم خونه بودراننده وسایلم رو توی ماشین گذاشت ،بامهدی که خداحافظی کردم مریم ایستاده بودوباخنده نگام میکرد.خوشحال بودکه برنده شده.سوارشدم ورفتیم.خونه عمه ویلایی بودخونه خیلی بزرگ وقشنگی بود.عمه باخنده اومدجلوم وتوبغل گرفتم.واردخونه که شدیم شوهرعمه توهال نشسته بوداولین باربودکه‌میدیدمش،بادیدنم بلندشد،به عمه گفت خوبی دخترم.عمت خیلی تعریفت کرده.واقعاهم تعریف داری.خجالت کشیدم‌ وسرم انداختم پایین.عمه دستم گرفت وگفت بیابریم اتاقت رونشونت بدم.اتاقهاطبقه بالابود.ازپله هاداشتیم باعمه میرفتیم بالاکه یه پسرقدبلندوخوش قیافه وخندون اومدجلو،دستش درازکردوگفت من پویان پسرعمت هستم.خوش آمدی.واقعاماخانواده عتیقه ای هستیم که همدیگه رو نمیشماسیم.بالبخندجوابش ندادم،طبقه دوم شش تااتاق بودکه یکی برای من دادن،عمه‌گفت‌ ته راهرو اتاق دخترم پریساهست تواصلااونجانرو.پریسامریضه وبیشترخوابه.وارداتاق که شدم تعجب کردم همه‌چی خیلی شیک ورنگ صورتی بود.به عمه‌گفتم ازکجامیدونستی من صورتی دوست دارم که وسایل اتاق روصورتی گرفتید.عمه گفت این اتاق روبرای هانا دخترپرییسا،آماده کردم ،ولی باپدرش از ایران رفت. دلانه هات رو برام ارسال کن🍃🌸👇 @Aseman100
یک زندگی یک شهید🍃👇