دنیای بانوان❤️
#ارسالی_اعضا #درد_دل_سمیرا🍃👇
ادمین:
❣❣❣
درددل سمیرا رو بخونید...دختری که در معرض یک بی آبرویی قرار میگیره و....
اگر در زندگی شما عبرتی وجود داره برامون ارسال کنید...
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
#ارسالی_اعضا #درد_دل_سمیرا🍃👇
باخنده روکردبه من وگفت روزی هزاربار به من میگن برو درست بخون،دیگه ازاین جمله خسته شدم.باعمه آماده شدیم وباراننده عمه تامدرسه رفتیم وبعدازاون عمه گفت بریم پاساژ کاردارم.پاساژی که رفتیم خیلی شیک بودومعلوم بودخیلی جنساشون گرونه.رفتیم تویکی ازمغازه هارفتیم،معلوم بودعمه رومیسناختن،خیلی احترامش گذاشتن..عمه گفت هرچه لباس دخترونه داری بیار.رفتم کنارش گفتم عمه من نمیخوام.یواش گفت میشه حرف نزنی.ازهرچه تومغازه بودبرداشت،کت ودامن ،مانتووشلوار.کیف کفش وحتی شونه وگیره مو.چیزهایی که خریدهیچ وقت توخواب هم نمیدیدم.ازپاساژکه بیرون اومدیم دوتادستهای من وعمه پربود. وقتی خواستیم بریم تو ماشین عمه گفت : نزار کسی بفهمه که برای تو اومدیم خرید من خودم یک جوری میارم تو اتاقت،میدونستم عمه میخوادمن جلوخانوادش خوار نشم.به عمه گفتم میشه حقوق که گرفتم پول وسایل رو ازم بگیری.عمه بااخم نگام کردوگفت ازحالابامن مثل مامانت باش،وگرنه ناراحت میشم.ازحرف عمه خیلی خوشحال شدم وباذوق با خریدهانگاه میکردم خونه که رسیدیم عمه همه ی چیز روباخودش بردتو اتاقش،نیم ساعت بعدعمه اومدتواتاقم ووسایل رو روی تختم گذشت وگفت سریع بزارشون توکمدتاکسی نیومده ویکی ازهمین لباسهاهم بپوش وبیاپابین،خودش هم رفت تو اتاق پریسا.هنوزپریسارو ندیده بودم،نمیدونم چراازاتاق بیرون نمیادفقطبعضی مواقع صدای جیغ ازاتاق پریسامی اومدولی جرات نداشتم ازکسی بپرسم.وسایلی که عمهبرام خریده بودتوکمدگذاشتم ،خیلی خسته بودم خوابیدم.باصدای دراتاق ازخواب بیدارشدم هواتاریک بودگفتم کیه ؟پویان گفت منم بیام تو؟گفتم بیا.پویان اومدتواتاق وچراغ رو روشن کردوگفت واقعاخواب بودی؟گفتم آره واسه چی،گفت هیچ ولی بیابریم پایین شام حاضره.لبه تخت نشستم وگفتم هنوزکه برای شام زوده،پویان باخنده گفت آخه شاهزاده پیمان امروز زوداومدهوگرسنشه.گفتم باشه برومن میام.لباس عوض کردم وکفش راحتی که عمه برام خریده بودپوشیدم ورفتم پایین.اولین باربودکه میخواستم پیمان رو ببینم.رفتم توآشپزخونه،پیمان باپویان وعمه شوهرعمه پشت میزنشسته بودن و. سلام کردم چشمم که به پیمان افتاد یک لحظه میخکوب شدم .نگاهم تو نگاهش موند احساس کردم اونم همین طور شده .سلام کرد و دست داد و گفت : خیلی خوش اومدی دختردایی.پیمان وپویان باحرف زدن جمع روشادکردن. توی محیطی خوب و شاد شام خوردیم.بعدازشام رفتیم دوپذیرایی نشستیم پیمان گفت من برم لباسام روعوض کنم، به عمه گفتم فرداچجوری برم مدرسه .عمه گفت : نگران نباش عزیزم گفتم آقا اسماعیل تو رو برسونه،اون راننده خونههست.
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک شهید🍃👇
#تقسیم_شیرینی_با_همسر
💠 جعبه شیرینی رو جلوش گرفتم، یکی برداشت و گفت: «میتونم یکی دیگه بردارم؟» گفتم: «البته سید جون، این چه حرفیه؟»
برداشت ولی هیچ کدوم رو نخورد.
کار همیشگیش بود. میگفت: «میبرم با #خانم و بچه هام میخورم».
میگفت: اینکه آدم شیرینیهای زندگیشو با زن و بچهاش تقسیم کنه خیلی توی زندگی خانوادگی تأثیر میذاره!
#شهید_سید_مرتضی_آوینی
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 یک زندگی یک آشنایی
سلام
در مورد اینکه چه طور با همسرم آشنا شدم
موضوع ازدواج من کمی با خانم هایی که تا الان پیاماشونو دیدم متفاوته
من و همسرم فامیل دور هستیم و من تا قبل از خواستگاری ایشون رو ندیده بودم ولی تمام خانوادشون رو دیده بودم
مادرشون خانم سیده ای بودن و خانم بسیار محترمی بودن و مشخص بود من رو زیر نظر داشتن البته من تصور میکردم برای برادر کوچک تر ایشون من رومیخواستن
خلاصه اینکه مادرشون تا شنیده بود برای من خواستگار اومده سریع با همسرم اومدن خواستگاری منم چون به عشق خودم نرسیده بودم از لج پدر و مادرم بدون فکر کردن به ایشون جواب بله رو دادم و عقد کردیم بدون وجود هیچ عشق و محبتی
بماند در یک سال عقدمون چقدر عذاب کشیدم البته شاید هم شوهرم مثل من عذاب کشید چون نمیتونستیم همدیگر رو بفهمیم نمیتونستیم به هم محبت کنیم
من هم دائما به مادرم میگفتم که این پسره رو دوست ندارم ولی مادرم گوشش بدهکار نبود که نبود
بعد از یک سال ازدواج کردیم و من در زندگیم فقط و فقط تنهایی و تنهایی و بی کسی و بی کسی در شهر غریب همدمم شده بود
شوهرم بلد نبود محبت کنه
من سیاست شوهر داری بلد نبودم و شوهرم زن داری ووو هزاران دلیل دیگه
ناخواسته بچه دار شدم و وضع بدتر شد
و این وضعیت تا ۱۰ سال ادامه داشت و من هیچ وابستگی و کششی نسبت به شوهرم نداشتم و بود و نبودش برام اصلا مهم نبود حتی چندین بار تصمیم به جدایی گرفتم ولی از اونجا که خدا در لحظه لحظه زندگیم هوامو داشت دوباره ادامه میدادم
بعد از اتفاقات تلخ زیادی که در زندگیم رخ داد
یه روز اتفاقی برام افتاد و باعث شد که من تصمیم بگیرم که زندگیم رو از اول بسازم و خودم زندگیم رو درست کنم و از این وضعیت خارج بشم و شروع کردم به محبت کردن بی منت به همسرم و توکل و توسل و مطالعه کردن .من لطف و عنایت خداوند رو روز به روز در زندگیم دیدم
و دیدم که هر لحظه من و شوهرم به هم نزدیک و نزدیک تر میشیم و عنایت امام رضا ضامن زندگیم بود و الان خداوند به ما سه تا دسته گل عنایت کرده و من و همسرم به معنای واقعی عاشق هم هستیم و در کنار هم به آرامش رسیدیم و سعی کردیم که زندگیمون رو بر پایه ایمان و اخلاق بگذاریم
ببخشید خیلی طولانی شد ولی خواستم بگم که میشه زن و شوهری اول زندگی عاشق نباشن ولی لطف خدا و ائمه و تلاش زن و شوهر بالاخره عاشق هم بشن و عاشق هم بمونن
به نظرم این عشق ماندگاری و لذت خیلی زیادی خواهد داشت چون خیلی سختی کشیده شده تا این عشق به وجود بیاد
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک سیاست🍃👇
#سیاستهای_خانومی
زن باشیــــد و زنـــانه #رفـــتار کنیـــد🌱🌸
🔵 مردها زنانی که خلق و خویی مردانه دارند، کارهایی سنگین انجام میدهند و از ظرافت زنانگی که یکی از #الزامات وجودی یک زن است بیبهره هستند را دوست ندارند.
🔵 این خانمها نمیدانند یکی از دلایل کشش مردها به خانمها همان #ظرافتی است که گفته شد. در نتیجه آنچه حاصل میشود عوض شدن جای زن و مرد در زندگی و دور شدن آنها از یکدیگر است. دیگر نه زن، زن بوده و نه مرد میتواند مردانگی خود را در زندگی خرج کند پس زن باشید و زنانگی کنید.
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
یک زندگی یک متن خوب
❣❣❣❣❣❣❣
هیچ وقت حسرت زندگی آدمایی رو که از درونشون خبر نداری نخور!
حسادت نوعی اعتراف به حقیر بودن خویش است...
هر قلبی دردی دارد ؛
فقط نحوه ابراز آن فرق دارد...
بعضی ها آن را در چشمانشان پنهان میکنند؛
بعضی ها در لبخندشان...
🌸🍃
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک گفتمان🍃👇
میگم چقدر خوبه یسری رسمها از بین بره واقعا... دیگه کار از چشم و هم چشمی گذشته، رسما دارن چشم همو در میارن... 🌱🌸
اینجوری هم به خانواده داماد فشار میاد هم خانواده عروس. اصلا یجوری شده اینا هدف اصلی یعنی با عشق بدرقه کردن دختر و پسرشونو از یاد بردن😐 فقط میخوان چشم همو در بیارن. و این یعنی شروع اختلاف.
(تو عروسی اینجور گرفتی در شان ما نبود، توی جهاز فلان چیز کم بود، سرویس قابلمه فقط دو دست دادین و...)
چقدر خوبه از فرهنگهای خوبه کشورهای دیگه استفاده کنیم 😊 یکی پولشو داره عروسی تو کاخ میگیره یکی نداره لب دریا مهمونی شیک میگیره.
خیلی خوبه ببینیم تو کشورهای دیگه چه رسمهای خوبی وجود داره، همونا رو برداریم استفاده کنیم. البته ایران چون شادی ممنوعه، لب دریا یه بشکن بزنی همه کلانترین 😂 در کل دریا یه مثال بود.
ولی جاهای دیگه که ارزونتره که میشه، جهاز حالا یه سرویس قابلمه باشه مگه چی میشه😐 فلان تخت و فلان وسیله خارجی نباشه مگه چی میشه؟
بخدا همین یه عروسی ساده که میگم و همین جهیزیه معمولی خودش کمر شکنه، دیگه سختترش نکنین 😐 حالا به قول اون دوستمون که خانواده عروس بدبخت خرج یه سال خورد و خوراک و مواد شوینده هم باید بدن! تا الان داشتن شکم بچشونو سیر میکردن الان تا یه سال شکمم دامادم سیر کنن😐😂 خدایی مسخره خنده داره.
جایی شنیدم تو کشورهای اروپایی حتی از لوازم دست دوم هم استفاده میکنن تازه عروسا و اصلا هم بد نمیدونن. البته معمولا دختر و پسر خودشون با هم میخرن، ولی تو ایران با این اوضاع کسب و کار جوونای بیچاره، باید زیر پرو بالشونو گرفت . الان همون لوازم دست دوم کلی پولشه.
حالا من نمیگم از اون بخرین، چون یکدفعه که فرهنگ تغییر نمیکنه ولی ساده تر. چه خبرتونه؟
بخدا نصف بیشتر این لوازم برقیا و کریستالا و چینیا که میخرین هیچوقت استفاده نمیشه😐 چرا اینقدر همدیگه رو تحت فشار میزارین؟ عروسی فلان مدل از یه خانواده داماد با وضع متوسط میخواین، از کجا بیاره؟ آخرشم نصف اون مواد غذایی خورده نمیشه😐
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿