دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک تجربه🍃👇
سلام .یک ونیم سال پیش که من تازه سه روزبود زایمان کرده بودم وهیچی ازبچه داری نمیدونستم حتی پوشک بستن بچه,وهمه ی اینکارارومادرم میکردومن فقط شیرمیدادم اونم به زور شبابیدارم میکرد.خلاصه.......🌱🌸
روز چهارم که دخترموبردیم بهداشت وگفتن زردی داره وبعدش بردیم دکتر گفتن زردیش زیاده وباید بستری شه وتودستگاه بمونه...😔😔😞حالا من هیچی بلد نیستم ازطرفیم تازه زایمان کردم وبدن درد دارم وواسه دخترم خیلی ناراحت.خلاصه من دوروز که موندم پیش دخترم اصلا نخوابیدم وهمش پیشش بودم سخت گذشت اما بهترین مشکل بودواسم😳😳میدونین چرا,اونجا تونستم هم پوشک گرفتن وشیر دادنو آروم کردن بچه وخیلی چیزای دیگه رو که اصلا یه درصدم بلد نبودمویادبگیرم.موقع ترخیصمونم که کلا خودم بموقع بیدارمیشدم وقلق دخترم دستم اومده بودتوبیمارستان.مادرمم راحت ترشد ازدستم😁😁ببخشین طولانی شد
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک سیاست🍃👇
#سیاستهای_همسرداری
❌❌رفتارهای اشتباه:
⭕️ به محض ديدن او بدون هيچ كلمه ايی پرخاشگری ميكنيد: سلام كردنت بخوره تو سر من، يه زنگ نميتونستی بزنی؟🌱🌸
⭕️از كلمات هميشه يا هيچ وقت استفاده میکنید: تو هميشه بي فكر و بی خيالی، هيچ وقت من برات مهم نيستم.
⭕️به جای رفتار اشتباهش، شخصيت او را نشانه میگيريد: يه كم شعور داشتی يه زنگ ميزدي
⭕️مشكلات گذشته را بازگو ميكنيد: يادته روز خواستگاری هم دير اومدی؟ همون موقع بايد ميشناختمت
⭕️به او میگویید چه كاری نكند يا چه كار او باعث ناراحتی شما ميشود، ( مستقيما به او بگوييد از او چه انتظاري داريد: نگوييد: باز نشستی پاي تلويزيون؟ اخه چقدر اخبار ميبينی؟ بگوييد: من نياز به كمك دارم و حسابی خسته ام، لطفا بيشتر كمكم كن)
⭕️🔘عکس العمل صحیح :
لحظه ايی درنگ كنيد. نفس عميق بكشيد. حرف خود را با كلمه "وقتي كه" شروع كنيد، بعد احساس خود را بيان كنيد و در اخر دليلش را بگوييد.
"وقتی" تو دير ميايی و جواب تلفنتو نميدی "احساس نگرانی ميكنم" چون فكر ميكنم برات اتفاق بدی افتاده كه جواب نميدی
وقتی .... احساس ميكنم .... چون ....
يك متد موفق در داشتن رابطه موفق است.
به جاي انكه انگشت خود را به سمت طرف مقابل بگيريد از احساس خود حرف بزنيد:
وقتي غر ميزنی حس ميكنم برات كافی نيستم
وقتي قهر ميكنی حس ميكنم خيلی ازت دورم
وقتي داد ميزنی حس ميكنم منو دوست نداری
وقتي گريه ميكنی حس ميكنم با من خوشبخت نيستی.
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک داستان🍃👇
دکتری برای خواستگاری دختری رفت، ولی دختر او را رد کرد و گفت به شرطی قبول میکنم که مامانت به عروسی نیاید!
آن جوان در کار خود ماند و پیش یکی از اساتید خود رفت و با خجالت چنین گفت:در سن یک سالگی پدرم مرد و مادرم برای اینکه خرج زندگیمان را تامین کند در خانه های مردم رخت و لباس میشست..
حالا دختری که خیلی دوستش دارم شرط کرده که فقط بدون حضور مادرم حاضر به ازدواج با من است. نه فقط این، بلکه این گذشته مادرم مرا خجالت زده کرده است.به نظرتان چکار کنم!! استاد به او گفت:از تو خواسته ای دارم ؛به منزل برو و دست مادرت را بشور، فردا به نزد من بیا و بهت میگم چکار کنی.....
و جوان به منزل رفت و اینکار را کرد ولی با حوصله دستای مادرش را در حالی که اشک بر روی گونه هایش سرازیر شده بود انجام داد..زیرا اولین بار بود که دستان مادرش درحالی که از شدت شستن لباسهای مردم چروک شده و تماما تاول زده و ترک برداشته اند را دید ، طوری که وقتی آب را روی دستانش میریخت از درد به لرز میفتاد.
پس از شستن دستان مادرش نتونست تا فردا صبر کند و همون موقع به استاد خود زنگ زد و گفت: ممنونم که راه درست را بهم نشون دادی! من مادرم را به امروزم نمیفروشم..چون اون زندگی اش را برای آینده من تباه کرد!!
💞☘ خاک پاتم مادر☘💞
🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
یکزندگی یک سرنوشت🍃👇
سلام به همراز عزیزوودوستان هم گروهی گل.سرنوشت منم خیلی دردناکوبده رنگ خوشبختی نداره
.توسن 28سالگی بایه پسری که3ازم کوچیکتربودازدواج کردم کاملا ناشناس بود وبامعرفی اومدن خواستگاری منم پدرومادرم پیربودن مجبورشدم بله روبگم اخه کل خانواده میترسیدن مادرم بمیره ومن مجردباشم بدبختی پشت بدبختی
.این پسر پدرومادرش 3سال پیش بافاصله یکسال سرطان گرفتن ومردن عموش اومدخواستگاری چه زبونی ریختن وچه دروغایی خداازشون نگذره تاعمردارم نفرینم پشت سرخودشون وبچهاشونه
.از کمپ ترک اوردنش بعدسه روز اومدن خواستگاری گفتن سالمه فقط چندنخ سیگارمیکشه.گفتن جایی کارنکرده اما درست میشه.ایناهمه بمانداعتیادوبیکاری وسربازی نرفتن همه چی به کنار دروغاشون به کنار جناب شازده شیشه میزده هفته یه بار لوندادن با اینکه میدونستن
.سیگاری وحشیش وبماند غوز بالاغوز.الان یه پسرم کلاس اوله دخترم 5سالشه.دوباراقدام کردم براطلاق اما بچهام کوچیک بودن پدرومادرم ندارم.دردارودلم تلنبارشده بخاطرارث نبوده خواهران وبردران گرامی همه باهم سرسنگین.واقعا بی کس شدم.5ماه پیش باشوهرم 4ماه تموم قهربودم اون تویه اتاق جدامنوبچهام جدا تویه حیاط پدریم.هفته یه بارمیره شیشه میکشه خونه نمیره میره پیش یه ادم بیشرف که پسرش قتل غیرعمدکرده.
خودشم میدونه ضرفیت من تاحدیه چون بهش گفتم نهایت تاعیدوبهارصبرمیکنم سر4ماه دادگاه حقو بهم میده جدامیشم.بهش گفتم یه سرسوزن ازت چیزی نمیخوام مث زباله شوتت میکنم اززندگیم بیرون.
دوستان راهنماییم کنیدچکارکنم این لعنتی کوفتی بذاره کنار حتی بازبون خوش والتماس هم پیش رفتم عاشق موبلنده براتنبیهش موهاموکوتاه کردم توپلاستیک کردم فرستادم پشت اتاقش.ارایش وشوخی ومحبت وغذای خوب همه کارارورفتم خداییش موندم چکارکنم توروخدا دوستان کمکم کنید.ممنون بخاطرصبوریتون پای درددلم
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک داستان🍃👇
داستان آموزندە و غم انگیز😔
♦️جوانی می گوید: با پدرم بحث کردم و صداها بالا رفت.
از هم جداشدیم.
شب به تخت خوابم رفتم.
به خدا قسم اندوه قلب و عقلم را فرا گرفته بود...
مثل همیشه سرم را روی بالش گذاشتم. چون هر وقت غم ها زیاد می شوند با خواب از آنها می گریزم...
روز بعد از دانشگاه بیرون آمدم و موبایلم را جلو در دانشگاه در آوردم و پیامی برای پدرم نوشتم تا به این وسیله از او دلجویی کنم.
در آن نوشتم:
شنیدم که کف پای انسان از پشت آن نرمتر و لطیف تر است.
آیا پای شما به من اجازه می دهد که با لبم از درستی این ادعا مطمئن شوم؟
به خانه رسیدم و در را باز کردم. دیدم پدرم در سالن منتظر من هست و چشمانش اشکبار هست...
پدرم گفت: اجازه نمی دهم که پایم را ببوسی ‼
ولی این ادعا درست است و من شخصا بارها آن را انجام دادهام.
وقتی کوچک بودی کف و پشت پای تو را می بوسیدم.
اشک از چشمانم سرازیر شد...
یک روز پدرتان از این دنیا می رود ... قبل از این که او را از دست دهید به او نزدیک شوید...
اگر هم از دنیا رفته است یادش را گرامی دارید
و بر او رحمت و درود بفرستید.💐
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک سرنوشت 🍃👇
نظر اعضا
❣❣❣❣❣
سلام به خانمی که 28ساله ویه پسر 9ساله داره وخیلی کتک خورده ....
خانمی منم اوایل زندگی بامادرشوهرم زندگی میکردیم تویه ساختمون این هم تو کارجادووجنبل تاحدی که شوهرم اصلا منوآدم حساب نمیکرد و صبح تاشب فقط سرکار بود و اصلا خوب نبودیم همش گریه میکردم تااینکه خداخواست ومن ازاونجا اومدم بیرون ورفتم خونه خودم فکرکن من خونه داشتم وشوهرم نمیومدبریم خونه خودمون بشینیم خونه مادرش زیرزمینش زندگی میکردیم بعدازاینکه ازاون جا اساس کشی کردیم رفتم شیخ یاهمون دعا نویس بهم گفت انقدر چیزخورشده شوهرت که دیوانه شده وعصبی شده و همش باخودش زیرلب حرف میزد رفتم برام نوشت دعا انجام دادم زندگیم زیرورو شد بخدا ...توهم بروحتماااااا اصلا نگید دروغه من نتیجه اش رودیدم
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
ادمین:
❣❣❣
درددل سمیرا رو بخونید...دختری که در معرض یک بی آبرویی قرار میگیره و....
اگر در زندگی شما عبرتی وجود داره برامون ارسال کنید...
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿