سلام خدمت خواهرای گلم
من 28سالمه دوسال و نیمه ازدواج کردم یه پسر یک سال و دوماهه دارم
وقتی همسرم اومدن خواستگاری گفت ک بهورز هست و باید تو روستاشون بمونه منم چون خودم مذهبی هستم و ایشون هم ادم مذهبی و خیلی خوبی هستن
قبول کردم و بعد از هشت ماه عقد رفتیم ماه عسل زندگی سادمون رو توی یه اتاق سی متری که الان هم اینجا هستیم شروع کردیم
مادر و خواهرش توی یه اتاق زندگی میکنند جفت اتاق ما
بعد از همون اول زندگی همیشه مهمانی میومد منظورم خواهر شوهرا و برادرشوهرا ست
خلاصش کنم خیلی تو زندگیم دخالت میکنند من اصلا سباست ندارم 😔نمیدونم چجوری رفتار کنم خیلی اذیت میشم تا میان و میرن یکی از برادرشوهرام اخر هفته میاد دو روز میمونه بچهاش همش میان اتاق من زنش خیلی خبیثه و دورو میدونم پشت سرم بد میگن روز بروز داره بین منو مادرشوهرم بدتر میشه اوایل خیلی دوسم داشت حتی قربون صدقم میرفت اطرافیان خیلی حسادت میکردن ینی بگم الان هرکس بیاد پیششون با من بدمیشه مادرشوهرم
دیگه خسته شدم نمیتونیم هم جایی اجاره کنیم بریم این اتاق هم خیلی خرجش کردیم اشپزخونه و حمام زدیم داخلش کمذ دیواری زدیم رنگ امیزیو... یه چیزی بگم روح من خیلی پاکه ببخشید بخدا نمیخام خودمو خوب جلوه بدم اوایل پیشم غیبت میکردن و توهین میکردن بع بقیه من میگفتم نگید گناهه
کلا با من غریبه شدن انگار از من بدشون میاد با نگاهشون اذیتم میکنن همش مسخرم میکنن پشت سرم حسودی میکنن چون من قیافه خوبی دارم وسرسنگین میشینم همه جا انگار میخان خرابم کنن بیشتر جاری ها اینجورن تورو خدا کمکم کنید همش ناراحتم و سردرد زود بدنم شل میشه و بی حس وقتی میبینمشون چیکار کنم؟؟؟ شرمنده خیلی طولانی شد این قسمت کوچیکی از مشکلاتمه
نصیحت کوچیک هرگز زیر باز زندگی با مادر شوهر نرید 😔😔😔هرروز فکر مرگ. میکنم بعد دلم برا پسرم میسوزه میگم بعد من بچمو اذیت میکنن😭
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
سلام لطفا پیاممو بزار ممنون
سلام دوستان من ی مشکلی دارم لطفا کمکم کنید واقعا ب کمکتون احتیاج دارم نمیتونم هم راجب این موضوع با کسی صحبت کنم.
۱۶ سالمه همسرم ۳۶ سالشه. ۱۴ سالگی اومدن خواستگاری و عقدمون کردن و ۶ ماهه ازدواج کردیم. جفتمون هم همدیگه رو دوست داریم خداروشکر زندگی خوبی داریم و واقعا از اولش من هیچ بداخلاقی از همسرم ندیدم همیشه مهربون و خوش اخلاق بوده گرچه ک من خیلی وقتا بچگی کردم بداخلاقی کردم و اون اوایل اصلا نمیخواستم ازدواج کنم چون واقعا بچه بودم ولی الان کنار اومدم و همسرمم از نظر ظاهر و قیافه هم خوبه. ولی ی مشکلی ک دارم اینه که اولا روراست نیست باهام . مثلا ی سوالی راجب ی چیزی ازش میپرسم میپیچونه نه میخواد راست بگه نه میخواد دروغ بگه هم منو گیج میکنه هم خودشو آخرشم سوتی میده خودش🤌🏻😐چند بارمم بهش گفتم ک چرا باهام روراست نیستی میگه تو دیوونه بازی درمیاری یهو ناراحت میشی. ولی واقعا اگه از اول بم بگه ک من خییلی کمتر ناراحت میشم تا اینکه خودم بفهمم. ی جوری رفتار میکنه ک انگار بچم و پنهون میکنه ازم ی چیزایی رو یا بحثو عوض میکنه خب اگه از اول بگه که خیلی بهتره تا اینکارا چیکار باید بکنم ک دیگه الکی چیزیو بهم نگه یا نپیچونه؟
و مشکل دیگه ای هم که دارم و میخوام راهنماییم کنید اینه ک من فکر میکنم ک باردارم علائمش رو هم دارم و این موضوع منو نگران کرده واقعا من هنوز سنی ندارم و جثه ریزی دارم از پس بارداری بر نمیام نمیتونم بچه داری کنم و بارداری برام سخت و سنگینه . همسرم خیلی خیلی خیلی بچه دوس داره و راجب این موضوع هم باهام صحبت کرد منم بش گفتم ک نمیشه اون قبول نکرد و گف ک خودش نگه میدارد بچه رو فقط بچه دارشیم. واقعا خیلی زوده خیلی .
الانم من نمیدونم باردارم یا نه چیکار کنم؟
اگه باردار باشم نمیذاره بچه رو بندازم و خودمم نمیخوام اینکارو کنم مصیبتش زیاده ی راهکار دیگه بهم بدید تروخدا واقعا استرس گرفتم میترسم واقعا باردار باشم.
مرسی
منم باشم قاصدک
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
❤️ موضوعی که قبل از ازدواج باید به آنها فکر کرده و پاسخ دهید :
❤️- معنی ازدواج و تعهد
💛- تعیین و روشن کردن اهداف بلند مدت در زندگی
😄- انتظارات متقابل از همسر
💚- سلسله مراتب زندگی
💙- آیا شما تمایلی به داشتن فرزند دارید و اگر تمایل دارید چه تعداد
💜- وضعیت مالی و درآمد در زندگی
💙- والدین و اقوام و ارتباط با آنها
❤️- نحوه حل و فصل تعارضات مهم
💛- اعتقادات و زندگی معنوی
😄- توافق در زمینه روابط خارج از محیط خانوادگیو....
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
#پرسش
من یه دختر16سالهام 3 ساله ترک تحصیل کردم به دلیل طرز فکر پدرم اون فکر میکنه من اگ برم درس بخونم همش دنبال پسرام
بابام همش تو خونه غر میزنه همش من باید کار کنم حیف نون براشما منم تصمیم گرفتم ازدواج کنم
بخاطر همین دیگه درس نخوندم الان یه خاستگار برام اومده منو مامانم راضیم ولی بابام میگه نح باهاش هم حرف زدیم میگه من خودم میگم کی ازدواج کنی من واقن پسره رو دوست دارم پسره هم منو دوست داره منو خاستگارم با اجازه مامانم و خانواده خاستگارم با در ارتباطیم خاستگارم گفت تا هر وقت بابات بگه صبر میکنم ولی نمیدونم واقن بابام راضی میشه یا نه میخاستم اگ راحلی دارید که بهم کمک میکنه بهم بگید ممنونم 🙏
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
❤️ خودت رو لایق آرزوهات کن :
❤️توی این دنیا چیزی به نام قانون جذب
💛و میدان مغناطیسی وجود داره . . .
😄چیزهای خوب جذب آدمهای خوب میشن
💚چیزهای معمولی جذب آدم های معمولی
💙هر چه اندیشه هات و تلاشهات بزرگتر باشه
💜بیشتر خودتو لایق آرزوها و اهداف بزرگتر میکنی
💙زندگی معمولی و از روی نیاز مختص آدمهای معمولیه
💛و زندگی خوب ، مختص افراد بی نیاز و بزرگ
❤️پس یاد بگیریم به جای کوچیک کردن و
💚محدود کردن دنیامون خودمونو بزرگ کنیم
💌 دنیا گوش به فرمان ماست . . .
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
از اخلاق تند خودش میگه
سلام وقت همگی بخیر
امیدوارم حال دل همه خوب باشه 💕
من حدود یک سال عقد کردم و خداراشکر اخلاق شوهرم خوبه ولی من خیلی زود عصبی میشم و خییییلی زود رنجم ب هر چیزی ک ناراحتم کنه زود واکنش نشون میدم مثلاً مادر شوهرم خواهر شوهرم چیزی بگن زود ناراحت میشم جواب نمیدم ولی اخم میکنم و ناراحت میشم واقعا دست خودم نیس با اینکه جوابی نمیدم و چندین بار مادر شوهرم ب خودم جلوی همسرم گفته این اخلاقتو دوس ندارم خوشم نمیاد اخم میکنی و یا موقع هایی ک تنها هستیم مادر شوهرم خیلی بهم تیکه میندازه ک دقیقا میدونم منظورش منم ک خیلی ناراحت میشم ولی تا الان جوابی ندادم ،ب نظرتون چ کاری درسته ک انجام بدم
ممنون میشم راهنمایی کنید
من باشم دختر زود رنج
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
از رفتارهای بد پدرش میگه
سلام به همگی خانما چکار به نظرتون چکار کنم دختری ۱۹ ساله هستم پدرم همیشه تو سر من و خواهرم میزنه که شما خیلی بی عرضه و نفهمید از بچگی همینو میگفت واقعا اعتماد به نفسم از بین رفته چند وقت پیش برام خواستگار اومده بود به اونا میگفت دخترای من پخمه ن (یعنی بی عرضه و دست و پا چلفتی) ولی اونا همچنان گیر دادن و میگن دخترتون رو میخوایم خیلی ناراحت شدم ازین حرف پدرم تو جمع فامیل اینجوری میگفت ولی پیش یع خواستگار نه .
ازهمه چی ما ایراد میگیره از طرز حرف زدن و راه رفتن تا رفتارمون
😭😭😭
نمیدونم چکار کنم حتی پسر رو ندیده میگه دختر من لیاقت نداره
از بچگی اعتماد بنفس زیادی نداشتم ولی با این کاراش منو خورد میکنه چکار کنم؟😭
لطفا نگید باهاش حرف بزن و اینجور چیزا آخه حرف مارو اصلا حرف حساب نمیکنه
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
🍃🍃🍃🌸 اختر هستم
مصی بجای من جواب داد:فریبا مگه اختر چشه هزارماشاالله هزارتا هنر داره مرغ و پلو رو اون درست کرده سالاد رو اون خورد کرده و بهم چشمک زد...خنده ام گرفت و چیزی نگفتم نزدیک ظهر بود که اومدن از پشت پرده های توری یواشکی نگاهشون میکردم من تو آشپزخونه کنار ریحان و رشید بودم عمو رو که دیده بودم ولی زنعمو رو جز مراسم بی بی که اونم فقط اومد و یه سر زد و رفت دیگه ندیده بودم یه زن خوش پوش با کفش های پاشنه بلند درسته اوناهم تو ده بودن ولی ده بالا خیلی امکانات بیشتری از ما داشت حداقل آب لوله کشی و خونه های آجریش... یه گردنبند طلای بلند تو گردن زنعمو یه روسری روی موهای رنگ شده اش انداخته بود و تا به اونروز هیچ زنی رو ندیده ای مدلی..کیف دستی پولک دوزی شده زیر بغلش بوی عطر هاشون میومد درست حدس زده بودم علی شبیه خودم بود، بور و خوشگل قدش متوسط بود و یه پیراهن سفید و یه شلوار سفید تنش بود دوتا دختر هم باهاشون بودن که از ابروهای پر پشت و صورت پر موشون مشخص بود که مجردن، اونا دختر عموهای ترشیده ام بودن که مجرد بودن و از علی بزرگتر بودن...عمه گلثومم اومده بود...مصی قشنگ بلد بود از مهمونا پذیرایی کنه چای و میوه رو که داد اومد اشپزخونه و تا منو دید دهنشو کج کرد و گفت:زری همچین افاده میاد یکی ندونه میگه دختر رضا شاه...خانم میگه من قند نمیخورم ضرر داره کوفت هم بخور...سینی رو برداشت و بشقابهای چینی جهیزیه اشو از لابه لای روزنامه بیرون آورد و گفت مگه خانم تو ظرف استیل غذا میخوره براش چینی میبرم روشو کم کنم...عمه گلثوم چاق بود و مهربون غرید و وارد شد و گفت:خوب مصی صداتو میشنوه تا چشمش به من افتاد صلوات فرستاد و بهم فوت کرد و گفت:به به چه دختری کاش پسر خودم بزرگ بود عروس خودم میشدی...بیا اختر جان بریم داخل سراغتو میگیرن...دستهام شروع به لرزیدن کرد عمه اخمی کرد و گفت:محکم باش انقدر ضعیف نباش خواستگارن دیگه علی یه پارچه اقاست حالا بعدها به حرفم میرسی..دنبال عمه راه افتادم عمه در رو که باز کرد شروع کرد به کل کشیدن و همه نگاها چرخید به طرف ما...
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
برای خانمی که گفتن برادرشوهرش توکماست
سلام وخسته نباشید
ممنون از برنامه خوبتون
برای خانمی که گفتن برادرشوهرش توکماست عزیزم امید وتوکلتون بخدا باشه تا خدا نخواد برگی از درخت نمی افته شوهر من ضریب هوشیش 1/5بود شب 21 رمضان بهوش اومد
شما ختم توحید 7 روز روزی 100 مرتبه هنگام خوندن باید روبه قبله وبا کسی نباید صحبت کنی وختم بسم الله الرحمن الرحیم بردارید ان شالله خدا به جوانیش رحم کنه شفای الهی وعمری باعزت نصیبش کنه
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿