هرکسی گرفتار یه کاری بود جواب مریم مثبت بود و زنعمو گفت بعد از عروسی ما میفرستنش خونه شوهر... چه شور و شوقی بود مریم تو شوق ازدواج و منو علی تو رویاهای خودمون...تا فرصت پیدا میکرد برام یچیزی میخرید و دور از چشم بقیه تمام اون غربت و تنهایی رو پر کرده بود... چه اتاقی چیده بودن برامون تو خوابم نمیدیدم همچین اتاقی قسمتم بشه، بعد از اون همه تلخی بالاخره خوشی اومده بود...اتاقو پرده های توری و فرش دست بافت رو نگاه میکردم، رو بالشتی های مخمل و ساتن چقدر قشنگ بودن لباسی که برام خریده بودن تنم بود، یه پیراهن قشنگ سورمه ای، روسری سورمه ای قواره بزرگ، علی گفت:خوشت اومد؟؟ انقدر آروم صحبت میکرد که کسی متوجه نشه، گفتم:ممنونم خیلی قشنگه، گفت:از اینکه زن منی خوشحالی؟؟؟چشم های روشنش دلمو میلرزوند آروم گفتم:چرا نباشم؟ مرد مهربونی مثل تو! مگه من دیگه چی میخوام از دنیا؟زن اومد تو اتاق و برگشت علی خندید و گفت:تا دیروز میگفت زن بگیر حالا مثل سایه داره دنبالم میکنه...صدای خندمون اتاق رو گرفت, کم کم روز مراسم رسید، مهمونا اومدن و هیچ چیز قشنگتر از اومدن خانواده ام و عمه گلثوم نبود...حیاط رو چراغونی کردن، تو شادی کردن آرایشگر ‌هم منو آماده میکرد که مصی بود و کنارم بود رو سرم چادر انداختن و خواهرای علی با دایره علی رو آوردن داخل... آرایشگر انعامشو از علی گرفت و رفت نقل و نبات بود که روی سرم میریختن و علی خجالت زده از زنها بیرون رفت....

دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii #پیام_مخاطبین ✅ روزه اول ماه محرم... 👈 فردا یک شنبه، اولین روز ماه محرم می باشد. در صورت امکان، به نیت همه ی زوج های نابارور روزه بگیرید. #فرزندآوری #روزه_اول_محرم «دوتا کافی نیست»| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075