دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
#سوال_اعضا
سلام گلبرگ جان میشه پیام من بزاری گروه ۰تا بزرگواران گروه من راهنمایی کنن ۰من خانمی ۳۵ ساله هستم خیلی تنهام البته متاهل هسم شوهرم ادم بدی نیست ولی محبت بلد نیست درکم نمیکنه من ۳تا عزیزم ازدست دادم مادرم داره با مرگ دست پنجه نرم میکنه الانم یک ماه که داغ دارشدم خودمم ناراحتی قلبی گرفتم فشارم بالاست چون همه دردام ریختم توخودم کسی ندارم محبتم کنه دلداریم بده همش احساس میکنم مرگم نزدیکه افسرده شدم ۰دلم برای دوتا بچم میسوزه گریه میکنن بدون تونمیتونیم زندگی کنیم 😭😭😭😭😭به من بگید چکارکنم اروم بگیرم وفکرهای منفی نکنم قلبم اروم بگیره ۰منم خانمی تنها ازدیار بوشهر
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
سلام و عرض ادب به خانواده عریزم دلبرونگی ، روزتون خوش ❤️😘🙏
برای دختر ترک می نویسم
عزیز دلم روزی رسون زن و شوهر خداست
اینکه استخدام سپاه شده یعنی اهل کاره انشاا... بقیه مراحلش درست بشه ، بعدش میگین اخلاقش خوبه اینم یه نقطه مثبت دیگه
ولی در مورد شهر رفتنتون که وعده داده ، بگم عزیزم ، میگه 2 , 3 سال دیگه میریم و اینکه مادرش مخالفه و حرف دلش رو زده که شهر رفتن رو از سرتون بیرون کنید(یعنی از الان بوی دخالت میاد)، شما هم به نامزدت بگو من این 2,3 سال رو تو خونه پدرم صبر می کنم تا شرایطتت مهیا بشه اگه واقعا دوست داره ، ولی تا زمانی که جاتون مشخص نشد زیر یه سقف نرین ، مخصوصا با خانواده شوهر ، که هم حرمتتون سر جا باشه و هم استقلال داشته باشین و بفهمی داری برا زندگیت چیکار می کنین ، البته این راهکار برای محکم کاریه وگرنه تو زندگی جدا گانه هم دخالت هست حالا کم یا زیاد
ولی سعی کن خونه ات جدا باشه ، نه اخلاق خوب بدون امکانات ممکنه ، نه امکانات داشتن بدون اخلاق ،عشق بدون عمل هم بدرد نمیخوره ، پس همه چیز مهم و تاثیر گذاره تو زندگی ، از الان برا خودت ارزش قائل باش و قوی و محکم عمل کن که تا آخر همونطوری باهات رفتار کنن شُل بیای اونا هم همونطوری تو رو بازیچه دستشون می کنن
الهی خوشبخت باشین و خوشبختی همه جوونهای سرزمینم و دخترام الهی آمین 🤲🤲🤲🤲🤲
برای فرج نور چشم نرجس خاتون و زمین و زمان مهدی موعود صلوات ، اللهم صلی علی محمدا و آل محمد و عجل فرجهم ، الهی آمین🤲🤲🤲🤲🤲🤲
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام عزیزای دل باز اومدم 😂❤️
واسه دختر خانمی که نامزدش میگه عرضه نداری پدرت رو راضی کنی
عزیز دلم ، بهش بگو وظیفه من نیست پدرم رو راضی کنم ، هرکه طاووس خواهد جور هندوستان کشد
ایشون از الان راحت طلب تشریف دارن ،
خودت رو متین و سنگین نگهدار ، و خدای ناکرده به پدر و مادرت حاضر جوابی نکنیا ،یا تو روشون واینستیا ، اونا خیر و صلاحت رو میخوان ، خودتو دست کم نگیر ،اگه واقعا میخوادت باید پاشنه در رو از جا بکنه 😂😂😂
با آرزوی خوشبختی شما و همه جوونا الهی آمین🤲🤲🤲🤲
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
#بلدی_بگو
سلام و خدا قوت به مدیر گروه عزیز خدا به شما خیربده 🤲واقعا من از تجربیات وراهنمایهای گروه خیلی استفاده میکنم وبرا همه دعامیکنم یه مشکل داشتم اگه کسی تجربه داره لطفا کمک کنه تا از نگرانی دربیایم من یه برادرزاده دارم پسره وسه سالش هست هنوز حرف نمیزنه کسی بوده این مشکل را داشته و خوب شده باشه راه حلی یا دعایی چیزی بلدید لطفا دریغ نکنید برا ظهور مهدی فاطمه ورفع گرفتاری من هم یک صلوات بفرستید💐💐
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
دخترم 10سالشه حدود یک سالی میشه که بدنش شروع به لرزیدن کرد...
سلام خدمت نازگل جون یه مشکلی داشتم خواستم ببینم کسی نمیتونه راهنماییم کنه
دخترم 10سالشه حدود یک سالی میشه که بدنش شروع به لرزیدن کرد بردمش دکترگفتم شایدمشکلی داشته باشه آزمایش وچکاب کامل دادم شکرخدامشکلی نداشت یه خانمی اونجا بود بهم گفت براش سرکتاب بازکن همین کار رو انجام دادم بهم گفتن دخترت آب داغ ریخته به بچه پری أسیب رسیده بخاطرهمین اینطورشده حالا دیگه اصلا نمیزاره حتی نزدیکش بشم حتی بوسش کنم خیلی نگرانش هستم خواستم ببینم کسی راه حلی نداره بهم کمک کنه خودشم خیلی اذیته
ازتون خواهش میکنم پیام منو بزارید داخل گروه شاید یکی بتونه به دخترم کمک کنه
ببخشید که طولانی شد
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
در جواب دوستی که گفتن شوهرشون به پدر و مادرش زیادی رسیدگی میکنه
سلام خیلی خیلی ممنون بابت کانال خیلی خوبت
در جواب دوستی که گفتن شوهرشون به پدر و مادرش زیادی رسیدگی میکنه
عزیزم شوهر منم دقیقا همینطوریه ۱۲ سال ازدواج کردم شوهرم از زمان مجردی کارای خونه پدرشوهرم مخصوصا کشاورزی پدرش رو انجام میداد در صورتی شوهرم کارش ربطی به کشاورزی نداره.شوهرم بعضی مواقع شب کاره وقتی نوبت آبیاری زمین های پدرشوهرم میشد شوهرم مستقیم از سرکار میرفت حالا هر موقع شب که بود کاراشون رو میکرد..یه برادر و یه خواهر بزرگتر هم داره..خداشاهده در حدی کاراشون رو انجام میده که خدامنو ببخشه بعضی موقع ها منم عصبی میشم ولی خدا میدونه هیچ زمانی اعتراض نکردم..الان هم پدرشوهرم مریضه هم مادرشوهرم..درمان هردوتاشون رو برعهده گرفته..مادرشوهرم سرطان داره من و شوهرم و دوتا پسرای کوچولوم چند روز بردیمش یه استان دیگه برا درمان حتی شوهرم مجبور شد مرخصی بگیره من نه تنها اعتراض نکردم حتی خودمم رفتم.نه برادرشوهر نه خواهرشوهرم هیچکدوم نیومدن..الان هم گفتن ظرف یه هفته آینده خدابخاد مادرشوهرم عمل داره.بازم من و شوهرم میریم اصلا هم اعتراضی ندارم چون میدونم دو روز دیگه که پسرام بزرگ بشن خدا از طریق اونا جبران میکنه برام..اصلا عصبی و ناراحت نشو فقط خدارو درنظر داشته باش..مردی که به پدر ومادر خودش احترام بزاره و زحمتشون رو بکشه مطمئنا زمانی که تو بهش نیاز داشته باشی اونم کنارته و حمایتت میکنه..خداارحم الراحمینه
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
همسر شهید همت: 3 روز بعد از تولد فرزندم مهدی، ساعت 3 صبح از منطقه برگشت، عوض اینکه برود سراغ بچه، آمد پیش من و گفت: «تو حالت خوبست ژیلا، چیزی کم و کسری نداری بروم برات بخرم؟ گفتم: الان؟ (3 صبح بود) گفت: خوب آره هر چیزی بخواهی بدو می روم، می گیرم، می آورم.»
گفتم: احوال بچه را نمی پرسی؟ گفت: تا از تو خیالم راحت نشود نه.
بعد مادرش آمد و رختخوابی مرتب برایش انداخت که بخوابد، گفت: «لازم نیست، من دوست دارم بعد از چند وقت دوری امشب را پیش زن و بچه ام باشم.»
آمد همان جا روی زمین پیش من و مهدی نشست. البته نیم ساعت بعدش از شدّت خستگی خوابش برد.»(4)
مادر شهید می گوید: سختیهایی که همسر شهید همت کشید، فکر نکنم در زمان ما کسی کشیده باشد، خودش می گفت: خدایا من چه کنم با این همه تنهایی (روزها، ماهها) و دزد (چند بار در نبود همت) و عقرب (یک روز 25 عقرب کشتم حتی در رختخواب کودکم) و موشک (خانه شان در معرض موشک باران و او تنها در شهر دزفول غریب بود). امّا در پرتو زندگی با همّت که اینچنین با محبت بود، می گفت: «در اوج تمام آن سختیها، محرومیتها، ترسها و حتی ناامیدیها، خودم را خوشبخت ترین زن دنیا می دانستم.
* همسر شهید میثمی: پرسید: «ناراحت می شی برم جبهه؟ (چون قبل از تولد بچه بود: روزهای آخر حملم بود) گفتم: آره، امّا نمی خوام مزاحمت بشوم! رفت و دو روز بعد هادی به دنیا آمد. بعد که برگشت بوسیدش و اسمش را گذاشت "هادی". پرسیدم: دوستش داری؟ گفت: «مادرش را بیشتر دوست دارم.»(5)
* همسر شهید میثمی: هیچ وقت به من نگفت برای شهادتم دعا کن. می گفت: لزومی نداره آدم به همسرش از این حرفها بزنه. [زیرا نمی خواست حرفی بزند که همسرش را ناراحت کند]. گفتم: می دونم برای شهادتت زیاد دعا می کنی، اگر منو دوست داری دعا کن با هم شهید بشیم، از شما که چیزی کم نمی شه؟ گفت: «دنیا حالا حالاها با تو کار داره.» گفتم: بعد از تو سخت می گذره. گفت: دنیا زندان مؤمن است.(6)
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
تاجایی که از زندگیم تو وضعیت واتساپم و یا گروهه فامیلی میگفتم...
🍃
تاجایی که از زندگیم تو وضعیت واتساپم و یا گروهه فامیلی میگفتم یا اگه خانواده شوهرم برام تولدی چیزی میگرفتن برای عمم و بقیه توضیح میدادم که چه کار ها کردن کارم واقعا اشتباه بود الان چیزی به کسی نمیگم استوری نمیزارم ولی خب باز هم همه اش احساس میکنم سر زبون هام یا به واسطه شغلی که شوهرم داره مجبوره یه چند روزی بره ماموریت و منم اکثر اوقات میرم خونه مادرم چون خونه مادرشوهرم یه برادر شوهر مجرد دارم وقتی میرم نه اون راحته نه من برای همین وقتی شوهرم میره ماموریت میرم خونه مادرم وقتی هم میرم خونه مامانم مادربزرگ پدریم تا میفهمه من اومدم دعوت میکنه اصرار میکنه که برم خونشون اگه نرم ناراحت میشه و همه اش میگه تو نیومدی منو ببینی یا اگه عمه هام بفهمن که اومدم منو دعوت میکنن الان اصلا دلم نمیخواد که برم خونه اونا ولی وقتی شوهرم میره ماموریت منم برم اونجا خونه مادرم مجبورم که خونه اونا برم هر چقدرم به مادرم بگم نمیام و نمیخوام باهاشون رفت و امد کنم گوش نمیده میگه پس صله رحم چی میشه بیا بریم و فلان در ضمن مادرم میدونه که رفتم پیش دعا نویس و طلسم شدن و اینا همه رو خبر داره باز هم اصرار داره به رفت و آمد با اونا حتی وقتایی که شوهرم میاد شهرستان خونه مادرم مامانم با زور شوهرم رو راضی میکنه که عمه هام یا عمو هام رفت و امد کنیم درحال که شوهرم زیاد خوشش نمیاد ولی خب مامانم همیشه شوهرمم رو یه جوری قانع میکنه که بریم ولی الان دیگه خودمم دلم نمیخواد برم خونه عمه هام یا عمو هام چون میدونم بعد یه مدت همه اش پشت سرم حرف میزنن همینا باعث میشن چشم بخورم و زندگیم جهنم بشه یا اگه یه روز با مامانم با تلفن حرف نزنم با بگم کار دارم ناراحت میشه اگه چیزی رو براش تعریف نکنم هر اتفاقی که هر روز تو زندگیمون میفته بهش نگم ناراحت میشه میگه من مادرم ادم باید به مادرش که خیر و صلاحشو میخواد همه چیزشو بگه یا قبلا با مادرشوهرمینا خیلی خوب بودم میرفتم میمودم ولی الان تا میرم و میام اعصابم بهم میریزه تا یه مدت اصلا دلم نمیخواد برم ببینمشون درحالی قبلا اینجور نبودم و زیاد میرفتم به خونشون اونا هم رفتار بدی باهام ندارن خیلی ساکت و ارومن ولی نمیدونم چرا اینجوری میشم هر وقت میرم خونشون رفتار بی منظور اونا رو میبینم فک میکنم لابد منظوری دارن یا دارن توهین بم میکنن و عصبی میشم البته جلو اونا چیزی نمیگم و همیشه احترامشونو دارم
لطفا یه راهکار بدید برای اینکه اینجور مواقع بدونم چیکار کنم اینکه چه کنم زندگیم مث قبل خوب باشه شوهرم باهام خوب بشه🙏😭😔
ببخشید اگه طولانی شد و سرتون به درد اومد💐
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿