یک زندگی یک متن خوش ❣❣❣❣❣❣ دلم يک سال نو قديمی ميخواهد! 🔹آخرين روز مدرسه تمام شود و بوی نان پنجره ای های مادربزرگ، تا سر كوچه بيايد. برايم پيراهنی سفيد با آستين های پف و سارافون جين خريده باشند و كفشهای بندی قرمز كه دلم برايش غنج برود و كتاب قصه ی "دخترک دريا" با جلد شميز... 🔸پدر بزرگم زنده باشد و سنگک بدست وارد خانه مان شود و پشت سرش "مادر بزرگ" با خنچه ای بر سرش از عيدی های رنگارنگ ما 🔸دلم تماشا ميخواهد! وقتی پدرم با دقت ظريف گره كراواتش را در گوشه ای از آينه تماشا ميكردم. دلم خنده های جوان مادرم را ميخواهد، وقتی هزار بار زيباتر ميشد. 🔹دلم يک سال نو قديمی ميخواهد كه در آن تمام مردم شهر بی وقفه شاد باشند، نه كسی عزادار آخرين پرواز باشد نه بيم بيماری، تن شهر را بلرزاند نه غم جنگ، رنگ دلها را خاکستری کنید 🌸دلم، يک سال نو قديمی ميخواهد بدون ماسک، بدون احتكار، بدون بیماری، بدون جنگ و بدون اينهمه رنج و دلهره... @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

یک زندگی یک شهید ❣❣❣❣ موضوع انتخابات داغ شده بود. مردم با یا در فضای مجازی، از سردار سلیمانی درخواست می‌کردند کاندیدای ریاست جمهوری شود. خیلی‌ها هم از گوشه و کنار با من تماس می‌گرفتند و نظر حاج قاسم را جویا می‌شدند. رفتم پیشش. گفتم: خیلی از مردم مایلند کاندیدای ریاست جمهوری شوی،نگذاشت حرفم تمام شود. گفت: تو که نظر مرا می دانی! گفتم: خودم مخالفم. هرکس از من می‌پرسد، می‌گویم سردار سلیمانی، رئیس جمهور چند کشور است. اما پیام مردم را می‌دهم. می‌خواهم از زبان خودت بشنوم. گفت: هرکس پرسید از قول من بگو سلیمانی فقط یک سرباز است؛ نه چیز دیگر. گفتم: اگر مقام معظم رهبری راضی به این اقدام باشند چی؟ با همان لبخند همیشگی گفت: اگر مقام معظم رهبری به من تکلیف کنند کاندیدای ریاست جمهوری شوم، می‌روم پیش ایشان، آن قدر گریه می‌کنم تا تکلیف را بردارند! شهید سلیمانی @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

#گفتمان_اعضا ❣❣❣❣❣ سلام دوستان عزیز ،در جواب دوست عزیزی که گفتن شبها برای امام زمان و رفتگان قرآن میخونم ولی نماز نمیخونم باید بگم این بهترین سعادته که نصیبت شده قدر خودتو بدون وبه کارت ادامه بده وبرای ماهم دعا کن البته اگه نمازهم بخونی که دیگه نو رعلی نور میشه چون کلید قبولی تمام عبادات نمازه اینم که میگی مادرت بهت شک داره وقتی که خودت از خودت مطمئنی دیگه جای نگرانی نیس و حتما مادرت هم یه روز به اشتباهش پی میبره. @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

ادمین: ❣❣❣ درددل سمیرا رو بخونید...دختری که در معرض یک بی آبرویی قرار میگیره و.... اگر در زندگی شما عبرتی وجود داره برامون ارسال کنید... @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

#ارسالی_اعضا #درد_دل_سمیرا🍃👇

بعدبه دکتر گفت چی می خوای برودیگه تا به من قرص ندی خیالت راحت نمیشه؟دکترگفت من نهاراینجاهستم. پریسااصلادیگه‌ به من نگاه هم نکردوحرف میزدومیرفت توآشپزخونه وبرای خودش چیزی میاورد.اصلانشون نمیدادکه مریضی روحی داره.موقع نهار پریساخیلی آروم بودولی نگاش که کردم دستاش میلرزید.بعدازنهارتا خواستم کمک عمه میز رو جمع کنم پریسابااخم گفت دست نزن خودم کمک مامانم میکنم.ولی من اهمیت ندادم وکمک عمه کردم وبعدرفتم تواتاقم تادرس بخونم وبعدازمن دکترهم رفت وهرکسی رفت تو اتاق خودش.تاشب تواتاق بودم ودرس میخوندم.اون شب تصمیم گرفتم دیگه تو اتاق پریسانرم.نصف شب بودکه مرضیه اومدتواتاقم وگفت پریساخواب نمیره ومنتظرته.نمیخواستم برم ولی مرضیه خیلی التماسم کردورفتم ،تارفتم تواتاقش دستم روگرفت وبعدخوابید.ازاتاق پریساکه بیرون اومدم صدای عمه‌به گوشم خورد.رفتم پایین ،ازتواتاق عمه صدای دعواشون می اومدمثل اینکه شوهرعمه بیرون بود وتازه اومده بودخونه،سریع رفتم تو اتاقم وخوابیدم.صبح چشمای عمه خیلی ازگریه ورم کرده بود،ولی به روی خودش نمی اورد. روزسیزده بدررفتیم باغ عمه اینا،خیلی خوش گذشت ولی نگاههای پریساومتلک هاش اعصابم رو بهم میریخت.توی باغ کناراستخرایستاده بودم که پیمان وپویان هم اومدن ومشغول حرف زدن بودیم که پریسااومدوگفت حالافهمیدم که چراازخونه مانمیری ،میخوای برادرهام روبدبخت کنی وبه تور بندازیشون.شوهرعمه ازدوردیدم داره میادوبلندمیگفت حرف دهنت بفهم میزنم تودهنت.یهو پریسا بامشت زدتوسینم وپرتابم کردتواستخر.من هم اصلاشنابلدنبودم،درحال غرق شدن بودم که پیمان اومدتوآب وکشیدم بیرون،چشمام سیاهی رفت ودیگه چیزی نفهمیدم.وقتی چشمم بازکردم پیمان وپویان رودیدم که چشمای پیمان گریون بودوعمه که بالای سرم ایستاده بودوگریه میکرد.گفتم کجاهستم،پیمان گفت آوردیمت بیمارستان.بعدازچنددقیقه دکتراومدوگفت به خاطرضربه ای که به سرش خورده چیزی نشده ولی بهتره امشب رو اینجا بمونه. کنار چپ سرم نزدیک گوشم خورده بود به لبه استخر و دکتر گفت ده تا بخیه خورده و من سه چهار ساعتی بیهوش بودم .عمه گفت پس براش اتاق خصوصی بدید.پیمان به عمه گفت شمابریدومن پیش سمیرامیمونم.عمه قبول کردوباپویان رفت. @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

یک زندگی یک آشنایی🍃👇

سلام وقتتون بخیر ممنون بابت کانال خوبتون🌹 میخواستم داستان آشنایی و ازدواج خودمو براتون تعریف کنم دختری بودم ۱۸ ساله و مشغول درس و کنکور خواستگار خیلی زیاد بود و من همه رو رد میکردم که یه شب خوابی دیدم که رنگ زندگیمو عوض کرد خواب دیدم آقا امام حسین به خوابم اومدن و گفتن چند روز دیگه ۲ تا خواستگار میاد که اسم یکی محمد و یکی هم حسین و اگر شما از بین این دو یکی رو انتخاب کنی من زندگیتو تضمین میکنم وقتی از خواب بیدار شدم تو شُک بودم خلاصه رفتم مدرسه و بر خلاف همیشه خوابمو واسه مامانم تعریف نکردم و با خودم گفتم چون امام حسین به خوابم اومده اولین خواستگاری که اسمش حسین باشه جواب مثبت میدم تقریبا یک هفته گذشته بود که خوابم تعبیر شد اول شخصی با اسم محمد که واقعا پسر مقبولی بود اومد و فردای همون روز شخصی به اسم حسین و من جواب مثبتم رو یک هفته قبل به حسین داده بودم الان ۱۵ سال از اون خواب میگذره و به جرات میتونم بگم خیلی خوشبختم همسرم انسان بسیار خوب و پر تلاشی هست و عاشقانه همو میپرستیم قصه زندگیم بدون هیچ اغراق و دروغی بود و من هیچوقت فک نمیکردم یه خواب اینقدر واقعی باشه امیدوارم نویسنده خوبی بوده باشم @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

یک زندگی یک گفتمان🍃👇

🍃#ارسالی_اعضا... سلام به دوستان عزیز🌸 می خواستم به خیلی از دوستان بگم به اونها که با خطا شون باعث تباه شدن زندگیشان شدن و آنهایی که به چیزی که می خواستم نرسیدن . مشکل بزرگ زندگی ما اینکه خدارو فراموش می کنیم و حتی به دستور های کوچکش مثل انجام ندادن رفتار هایی با نامحرم مثل شوخی و خنده اصلا توجه نمی کنیم و باعث خرابی زندگیمون می شویم. متاسفانه این اتفاق برای من افتاده و از بچگی تا الان با من بوده.😔 خیلی و قتل ها به خواست خدا تونستم حس خودم رو کنترل کنم ولی بعضی اوقات هم نه. خدارو شکر ارتباطم با نامحرمان خیلی کمه و در یک خانواده مذهبی هستم. اما باز هم مشکلات زیادی دارم . ولی خدارو شکر میکنم که از سن ۱۲ سالگی خدا به دادم رسید و دستم و گرفت.🤲 از نظر من همه ی ما باید از خدا طلب بخشش کنیم و کمک بخواهیم.🙃 خانم حضرت زهرا ( س)خیلی کمک می کنند🌻 این حرف را حتی به کسایی که مهمترین داشته ی خودشون رو از دست دادند می گم. برای همگی بهترین ها رو آرزو می کنم برای همدیگه دعا کنید؛ و لطفاً برای من که بتونم این سختی رو پشت سر بزارم🌷 با آرزوی سلامتی و شهادت🌹 یاعلی👋🏻 دلانه هات رو برام ارسال کن🍃🌸👇 @Aseman100

یه روز رفته بودم فنی حرفه ای با دوستم بودیم بعد همینجور که نشسته بودیم دختر عمم اومد بعد به چشمم آشنا اومد ولی گفتم شاید دارم اشتباه میکنم چیزی نگفتم یه چند دقیقه هی نگاش کردم اونم نگام کرد دیگه تهش گفتم ببخشید شما خانوم فلانی نیستین؟ 🧐🤔 اونم گفت چرا شما منو از کجا می‌شناسید؟؟😳😳 یهو گفتم دخترعمه چطوری خوبی اونم تعجب کرده بود میگف همش به چشمم آشنا میومدی چقدر تغییرررر کردی!!!! دوستم همینجوری نگام میکرد و یهو زد زیر خنده گفت چطور فامیلی هستین که همو نمیشناسین 😂😂😂 موندم چی بگم (اخه دختر عمم یه شهر دیگست برا همین فکر نمیکردم بیاد شهرمون) واقعا برا خودمم سوال بود چطور نشناختیم همو؟!؟!؟! وکلی خندیدیم به کارمون😂😂 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

یک زندگی یک بخت گشایی🍃👇