دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام من با پسرخالم ازدواج کردم الحمدلله هیچ مشکلی باهم نداریم بجز پسر جاریم که انگار شده هووی من
بسکه فضول و بیتربیته شورش رو در اورده، همه جا به شوهرم چسبیده مادرش هم میگه چیکار کنم عموشو دوست داره ، غذاشو باید شوهر من بده دسشویی با شوهرم میره همه جا چسبیده بهمون انگار هوومه شوهرمم درک نمیکنه که چقدر منزجرم از اینکه شده لله ی بچه ی برادرش حتی شب دوم عرسیمونم اومد تو اتاقمون خوابید هیچکی هم هیچی نگفت😒 دیگه خسته شدم بسکه همه جا هست حتی تو عکس دو نفره هامون دوست ندارم مدام خونه ی ما باشه باید کیو ببینم😭
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
خواستم داستان یکی از تجربه های زندگیمو بهتون بگم
پدر و مادر من ده سال تفاوت سنی دارن و از اول زندگی همش با هم جنگ و دعوا داشتن
الان من ۱۵ سالمه و یک داداش کوچیک هم دارم که هر دو مون داریم زجر میکشیم
خانواده بابام هم همیشه پشت بابام بودن و انقدر به مامانم فشار آورد و اذیتش کردن که مامانم الان از غصه ی زیاد مریض شده و یکم مشکل کندی ذهن داره! پدرم هم که اصلا رابطه ی عاطفی خوبی با منو داداشم نداره....
یه روز من رفتم پیش مادر بزرگم (مادر مادریم)
و ازش داستان ازدواج مامان و بابام رو پرسیدم و اونم گفت که مامانم دلش به این وصلت نبوده و عمه ی بزرگم توی خرید عروسی خیلی مامانمو اذیت کرده و حتی نذاشته که مامانم آینه و شمعدون مورد علاقه شو انتخاب کنه😔
ولی عمه ی کوچیکم که میدونه وضع ما از لحاظ عاطفی خرابه همیشه کمکم کرده و بهم حرف های امیدوارانه زده و یه دفعه بهم گفت که انقدر درس بخونم که برم دانشگاه خارج از شهر خودمون تا از این مشکلات خلاص بشم
منم انقدر دارم درس میخونم تا چند سال دیگه دست داداشمو بگیرم و در برم و به خاطر این مشکلات حتی نمیخوام هیچ وقت ازدواج کنم.
خلاصه خواستم بگم که تو رو خدا با کسی که اهل زندگیه ازدواج کنید و خودتون و بچه های آینده تون رو بدبخت نکنید!!!
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
#تجربه_جالب😄👇
سلام
من ۲۱ سالمه و دوسال پیش زمستون با خانواده مادری رفتیم سنندج خونه خاله بزرگه شوهرخالم
شوهرخالم یه برادر داشت که ۲۳ سالش بود و من بد جور دلمو برده بود🥺
خواستیم بریم خونه پدر شوهرخالم ، یه تیپی زدم خفننن با چکمه پاشنه دار که خوشکل بنظر برسم پیشش 😎
از شانس بدم دم در خونشون رو برفا چنان لیز خوردم و با ماتحت افتادم که گفتم لگنم شکست خاک تو سر 😐
ابروم رفت پیشش، فقط میخندید و خودش هم دستمو گرفت بلندم کرد،اخر اومد خواستگااااریم 😎
الان که باهم ازدواج کردیم هروقت یادش میوفتیم کلی میخندیم 😂
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام من یه دخترم، ۱۵ سالمه
تو روستا زندگی میکنم...
قراره برام خواستگار بیاد ولی من اصلا بلد نیستم چطور باید رفتار کنم زورمم میاد از فامیل و آشنا بپرسم مامانم ۳۴ سالشه خیلی با مراسم خواستگاری آشنایی نداره و نمیدونه چطور باید رفتار کنه خواستم راهنماییم کنید موقع خواستگاری چطور باید رفتار کنیم هم من هم پدر و مادرم لطفا از اول تا آخرشو برام بگید و اینکه چه سوالایی از داماد بپرسم چون خواستگارم قراره از شهر بیاد نمیخوام بگه اینا خنگن😐😐
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
﮼جاییخوندمنوشتهبود:
«﮼ترجیحمیدهمبهذوقخویشدیوانهباشمتابه
﮼میلدیگرانعاقل….»🤍✨
﮼زندگییعنیهمین🍃
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
#قشنگه_بخونید
کنار پنجرهی ایوان، روی طاقچه گلدان بود
درخت سیب، بهار که میشد صدایم میکرد
سایهاش را میگویم
همان جایی که استکان و قوری برای چای خوردن بود
مادربزرگ یادت هست؟
دلم همیشه برای قصههای شیرینت تنگ میشد
حالِ تو هم بد میشد اگر حالِ دلم بد میشد
بهار که میآمد ، حوضِ ماهیها چه خوش رنگ میشد
اصلا تمام خوشبختیها درونِ خانهی تو جمع میشد
مادربزرگ یادت هست؟
با خندیدنت چینیِ شکستهی دلم بند میشد
دستِ خودم نبود؛ میمردم اگر یک مو از سرت کم میشد
بهار که میآمد میگفتی :
دخترِ زیبا درون کوچهها قدم میزند
بهار را میگفتی
وقتی تمامِ درختان به شوقِ دیدنش شکوفه میدهند!
یادت هست...؟
🏡 بهترین حستون از خونه ی مادربزرگ چیه؟ بگید ببینم هنوز دارید این نعمت بزرگ رو؟🌱
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
مدام در یخچالمو باز میکنن ..😤
سلام من یه ساله عروسی کردم و کنار خونه مادرشوهرم زندگی میکنم اصلا اختیار زندگیم دست خودم نیست زمانی که خواهر شوهرم از شهرهای مختلف میان با اینکه تو خونه مادرشان حموم داره
از خونه من استفاده میکنن مدام در یخچال باز میکنن با اینکه حامله ام اختیار ندارم یه کیلو میوه تو یخچالم بزارم زمانی که میرم خونه مادرم خونه رو قفل میکنم و کلید رو همراه خودم میبرم
ولی باز زنگ میزنن به شوهرم و اونم کلید رو میبره دیگه خسته شدم هر چی تو کابینت ها و یخچال باشه بدون اجازه برمیدارن و میخورن بارها شده جلوی مهمون خجالت کشیدم
چون مطمئن بودم تو یخچالم چیزی دارم ولی رفتم دیدم نیس شوهرم هم چون دوستشون داره چیزی نمیگه منم میگم حداقل با مادرت صحبت کن بهشون محترمانه بگه
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
من در روستا زندگی میکنم ..👇
سلام بهار هستم 16 سالمه
ما توی روستا زندگی می کنیم اینجا نصف بیشتر دوستای من یا نامزدن ، یا هم ازدواج کردن.
من خواستگار دارم ولی شرطی که واسه ازدواج دارم رو ندارن ، شرطم اینه که خونش توی شهر باشه چون واقعا دیگه نمیتونم توی روستا بمونم درسته اینجا بزرگ شدم ولی واقعا سخته انگار توی زندانم هر چقدر بزرگتر میشم میفهمم که شهر چقدر بهتره ، اینجا نه کلاس درست و حسابی داره نه دبیرستان دارع . من جای دیگ میرم دبیرستان اینجا ندارع😔
الانم واسم هر وقت خواستگار میاد با این ک شرطم رو ندارن خانواده میگن همه دوستات رفتن تو هم برو یوقت دیر میشه میمونی . ولی خونشون شهر نیست و میخوام سنش از خودم حداقل 2 تا 7 سال تفاوت داشته باشه.
نمیدونم به همین خواستگار هایی که دارم برم یا وایستم تا همونی که میخوام و شرایطم رو داره. از یک طرف میترسم دیر بشه از طرف دیگه میترسم اونی که میخوام این شرطم رو داشته باشه هیچوقت نیاد ...💔
(نظر شما چیه ؟؟ واسم خیلی مهمه)
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
تولدت همسرم نزدیکه👇
سلام گل بانو جان
سلام به اعضای خوب کانال💋تولد همسرم نزدیکه نمیدونم واسه تولدش چی بخرم و چطوری سوپرایزش کنم اگه میشه بهم بگین چطوری سوپرایزش کنم و اگر ایده ی جذاب و متفاوت دارید با من به اشتراک بذارید و راهنماییم کنید ممنونم خواهر کوچک شما سمیرا❤️
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
#قشنگه_بخونید
🍃
-تابستان؟
به اشتیاق کودکانه میماند، به جسارتِ زمین، به سماجتِ آفتاب، به سبزینگیِ برگ، به رویش هزار بارهی گیاه.
تابستان به صدای عبور آرامِ آب میماند، به آوای شبانهی جیرجیرکها، به وزش باد از میان برگها، به سرخوشیِ کفشدوزکها، شاپرکها، زنبورها...
تابستان، به آغوش مادرانه میماند، گرم است و پناه دهنده، سبز است و امیدبخش، ژرف است و لطیف...
تابستان آرام است، انگار دخترکی عروسکهاش را در گرمای یک بعد از ظهر داغ، زیر سایهی درخت نارون نشانده، چای ریخته و مادرش را به مهمانیِ کودکانهاش دعوت کرده.
همینقدر ساده،
همینقدر آرام،
همینقدر صمیمی
همینقدر خوب....
#نرگس_صرافیان_طوفان
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام تابستان !
فصلِ خوبِ خاطره انگیزِ من ؛
نفسِ گرمِ تو را دوست دارم ،
بویِ فراغت می دهد ...
بادهایِ لطیف و ملایمِ بعد از ظهرت ؛
مرا یادِ بازی و شیطنتِ کودکی ام می اندازد ...
یادِ روزهایی که آمدنت ؛
پایانِ درس و مشغله ها بود ...
نامِ تو تداعیِ کوچه هایی شلوغ ،
و هیاهویِ کودکانِ بازیگوش است ...
تو هر چقدر هم که گرم و طاقت سوز باشی ؛
من به حرمتِ لبخندِ کودکی ام ؛
تو را دوست دارم ...
آغوشِ آرام و بی دغدغه ات ؛
جان می دهد برای تفریح ،
برایِ سفر ،
برایِ فراموشی ... !
با این که تحملِ هوایِ گرمت سخت است ولی ؛
نمی شود تو را دوست نداشت ،
تو بخشنده ترین فصلِ سالی ...
دستانت پر است از میوه هایِ آبدار و رنگارنگ ،
و خورشیدِ آسمانت ؛
بی وقفه می تابد !!!
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
مشکل من مچ پاهای جاریمه که همیشه بیرونه ..👇
سلام عزیزم من جاری بزرگ هستم و بجز خودم یه جاری دیگه داریم تو خانواده که هردو تو ساختمون مادرشوهرم زندگی میکنیم من سبزه هستم جاری کوچیکم سفید من با حجابم و اون بی حجاب، جوری بی حجاب که همسرم و مادر شوهرمم دیگه بدشون گرفته مشکل من اینه که مچ پاهاش همیشه بیرونه برای من اهمیتی نداشت تا وقتی شوهرم چند وقت پیش گفت، مچ پاهای رویا چقدر سفیده خب من عصبانی شدم و روز بعدش به جاریم گفتم زشته عین پاچه بز مچتو میدی بیرون و میگردی خجالت داره والا عصبی شد و بهم گفت فضولی موقوف قضول
چیکار کنم شعورش برسه اینجوری نگرده جلو شوهرم 😞
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿