یه روز رفته بودم فنی حرفه ای
با دوستم بودیم بعد همینجور که نشسته بودیم دختر عمم اومد
بعد به چشمم آشنا اومد ولی گفتم شاید دارم اشتباه میکنم چیزی نگفتم یه چند دقیقه هی نگاش کردم اونم نگام کرد دیگه تهش گفتم ببخشید شما خانوم فلانی نیستین؟ 🧐🤔
اونم گفت چرا شما منو از کجا میشناسید؟؟😳😳
یهو گفتم دخترعمه چطوری خوبی اونم تعجب کرده بود میگف همش به چشمم آشنا میومدی چقدر تغییرررر کردی!!!!
دوستم همینجوری نگام میکرد و یهو زد زیر خنده گفت چطور فامیلی هستین که همو نمیشناسین 😂😂😂
موندم چی بگم (اخه دختر عمم یه شهر دیگست برا همین فکر نمیکردم بیاد شهرمون)
واقعا برا خودمم سوال بود چطور نشناختیم همو؟!؟!؟!
وکلی خندیدیم به کارمون😂😂
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک بخت گشایی🍃👇
#سخن_و_توصیه_بزرگان برای بخت گشایی
از امام علی (ع)
🌸🍃🌸🍃
از حضرت علی (ع) روایت شده است:
حضرت نمازی را برای کسانی که قصد ازدواج دارند و میخواهند همسر خوبی اختیار کنند بیان فرمودند :
🔹دو رکعت نماز که در هر رکعت بعد از سوره حمد سوره مبارکه یاسین خوانده شود و بعد از نماز 100 مرتبه بگوید ((الحمدلله)) و سپس بگوید:
.
✨اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی زَوْجَةً صَالِحَةً وَدُوداً وَلُوداً شَکُوراً قَنُوعاً غَیُوراً إِنْ أَحْسَنْتُ شَکَرَتْ وَ إِنْ أَسَأْتُ غَفَرَتْ وَ إِنْ ذَکَرْتُ اللَّهَ تَعَالَى أَعَانَتْ وَ إِنْ نَسِیتُ ذَکَّرَتْ وَ إِنْ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهَا حَفِظَتْ وَ إِنْ دَخَلْتُ عَلَیْهَا سُرَّتْ وَ إِنْ أَمَرْتُهَا أَطَاعَتْنِی وَ إِنْ أَقْسَمْتُ عَلَیْهَا أَبَرَّتْ قَسَمِی وَ إِنْ غَضِبْتُ عَلَیْهَا أَرْضَتْنِی یَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِکْرَامِ هَبْ لِی ذَلِکَ فَإِنَّمَا اَسئله و لا اَجدُ اِلّا مامنَنتَ وَاَعطَیت✨
نیت:نماز بخت گشایی توسل به حضرت علی (ع)
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک خواستگاری🍃👇
یه خواستگار داشتم همکلاس هم اتاقیم بود کلا سه چهار بار دیده بودمش ک گیر داد من قصدم ازدواجه و بیا باهم حرف بزنیم...
ولی چون شیعه نبود سنی بود اصلا قبول نکردم گفتم با هم اختلاف داریم و من نمیتونم بگذرم ازین موضوع و...
و بعد از حدود دو ماه یه روز هم اتاقیم اومد و کلی با خنده گفت ک اره فلانی با ی دختره دوست شده اومده ب من گفته برو با نیوشا یه جایی تو بوفه بشینید بعدب من پیام بده من با دوست دخترم بیام جلوتون بشینم نیوشا ببینه😒😒😒😒😒
حالا این اقا ی ادم الاف و احمقم نبودا... رتبه ی سیصد و بیست ریاضی بود... تو همون دوران کارشناسی چند تا مقاله نوشته بود و... و.... و....
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک خاطره🍃👇
اولین روز زن بعد عروسیمون هم مثل خیلیا شوهر جان فقط برای مامان خودشون و مادر من هدیه گرفتند
سال بعدش باردار بودم و به خودم گفتم حتما دیگه امسال به خاطر مادر شدنم یه چیزی برام میگیره....هی منتظر بودم
در ضمن من و شوهرم اون زمان به خاطر دانشگاه یه شهر دیگه بودیم و از خانواده ها جدا...صبح روز ولادت من تماس گرفتم و به مامانشون و مامان خودم تبریک گفتم،شوهرمم میشنید اما دریغ از یه تبریک خشک و خالی
گفتم تا آخر شب صبر کنم شاید یه سورپرایز داره اما هیچ خبری نشد😒
خیلی ناراحت بودم بخصوص که باردارم بودم.روز بعدش یهو گفت پاشو جمع کن بریم شهرمون میخوام مامانمو سورپرایز کنم...یعنی به خاطر مامانش اون همه راه رفتیم و حضوری تبریک و کادو و....
ولی برای من حاضر نشد بره تا سرکوچه حداقل یه شیرینی بگیره بهم تبریک بگه
😄😄😄😄
اما گذشته از همه تلخی ها و شیرینی ها خداروشکر ما همدیگه رو خیلی دوست داریم و اینا رو پای بی علاقگی نمیذاریم
اینا ناشی از بی تجربگی هست که به مرور زمان بهتر میشه....
اینم بگم بدترین کار مقایسه زندگی دیگران با زندگی خودمونه🌹🌹
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک خاطره🍃👇
سلام دوباره به همه عزیزان دل
یه خاطره بگم از مسافرت پارسالمون که با خواهرم و دخترخاله هام رفته بودیم مازندران
خواهرم و دختر خاله هام ویلا دارند و عادت دارند همیشه برای سگهای تو جاده از تهران مازاد مرغ و گوشت را جمع میکنند و میبرند👏👏👏👍👍👍
شوهرخواهرم یه بار قبلتر سوتی داده که یه بار یه سگ مریض میبینند و بهش غذا میدن و اونهم با چه ولعی میخورده
در حین خوردن به سگ نگاه میکردند که متوجه میشند شوهر خواهرم اشتباهی جوجه کبابی که میخواستند ببرند شمال رو ریخته جلو سگها😂😂😂
خلاصه ما تو راه برگشت با دخترخاله ها داشتیم دوباره به سگها غذا میدادیم که دختر خالم گفت ما روی غذای سگهارو برچسب میزنیم
منم برگشتم گفتم اهان که اشتباهی غذای خودتون رو به سگها ندید
اونهم گفت نه بخاطر اینکه غذای اونها رو خودمون اشتباهی نخوریم😂😂😂
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک خاطره🍃👇
سلام به همگی
آقا ما تازه چند ماهی بود عروسی کرده بودیم
از اونجاییم که شوهرم رو غذا حساسه ، این مادرشوهرمون انگشت به دهن بود که ببینه این عروس آشپزیش خوبه که پسرم اونقدر راضیه
خلاصه یه شب رفتیم خونشون گفت چلو گوشت بزار منم گذاشتم و توی دیگ برنجم دم گذاشتم
مادرشوهر گفت پیاز داغ و رب درست کن توشم کشمش بریز و رفت حموم
آقا منم درست کردم این نگفت واسه کجاست
منم موندم خب ده دقیقه دیگه غذا ببرم ربشو نریختم جا نمیفته که
سرتونو درد نیارم ربو کشمشو ریختم تو آبگوشت🤪
مادرشوهرم اومد گفت ریختی اونجا؟!!
اون واسه رو گوشت بود موقع سرو 🥴
هیچی دیگ سرسفره شوهرم فقط لبخند ژوکوند میزد ، پدرشوهرم میگفت والا خوشمزس دستت درد نکنه
مادرشوهرم میگفت عیب نداره خودمونیم
ولی منکه غذا از گلوم پایین نمیرفت شدم یه چکه آب رفتم تو زمین ....
آخه ما تا حالا کشششمشششش رو چلو گوشت نریخته بودیم😩😩😩
واسه خواهرم تعریف کردم حالا هروقت میخوام برم خونه مادرشوهر میگه کشمشارو نریزی تو آبگوشتا آبرومونو ببری😎
ولی خداییش آشپزیم خوبه ها
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿