دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک خاطره 🍃👇
- تابستون عروسی یکی از دوستان دعوت بودیم. سر سفره ی عقد منتظر آقا بودیم که بیاد خطبه ی عقد رو بخونه ....
مدتی گذشت و دیدیم یک روحانی ریز نقش با کفشی بزرگ و شبیه کفش حاجی فیروز وارد شد. من و خواهرم با دیدن این صحنه کلی خندیدیم و خواستیم به دیگران هم بگیم که اونا هم بخندن ...
خلاصه رفتیم پیش مادر عروس گفتم: ببین آخونده چه کفشهای گنده ای پوشیده از قدش بزرگتره!! مادر عروس هم یه لبخندی زد و گفت : آها بابامو میگی؟! من هم مثل برق گرفته ها خنده رو لبم خشکید و هیچی نتونستم بگم و فوری صحنه رو ترک کردم🚶♀🚶♀
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک سرنوشت🍃👇
دخترم 16 سالمه
عاشق پسر خالم بودم، با داداش پسر خالم خیلی جور بودم، مثل داداش دوسش داشتم و همه از این موضوع خبر داشتن و ما رو مثل دو تا خواهر و برادر میدیدن، بهش گفتم که داداشتو دوست دارم اینم رفته بود به پسر خالم گفته بود، چند ماه قبل دیدم یه نفر اومد پی ویم....🌸🌱
دیدم پسرخالمه گفت دوست دارم و__این جور چیزا ، منم گفتم دوست دارم، تا اینکه رابطه ایی شکل گرفت، خیلی استرس داشتم که کسی بفهمه ما در ارتباطیم، مادر و پدرم بهم اطمینان داشتن، دوست نداشتم از اطمینانشون سو استفاده کنم😔😔😔
دختری نبودم که به پسرا رو بدم، تا حالا با پسری بجز پسر خالم حرف نزدم همیشه واسه ی خودم خط قرمزایی داشتم، احساس بدی داشتم، احساس گناه، تا اینکه فقط یک هفته از رابطمون گذشت بود از خدا میخواستم این رابطه بهم بخوره، ازم میخواست که یواشکی بیام ببینمش ولی من به چشای خودمم اطمینان ندارم دیگه چه برسه به پسر خالم،
همیشه یه بهانه ای جور میکردم که این اتفاق نیوفته، از درس و زندگی افتاده بودم وقت نداشتم برای خانواده، کل زندگیم شده بود گوشی تا اینکه به پسرخالم گفتم مامانم فهمیده و نه پیام بده نه زنگ زدم بلاکش کردم
احساس آرامش داشتم خوشحال بودم
ولی از این میترسم که با پسر خالم رو در رو بشم و جلوش کم بیارم، دربارم فکرای بد کنه
نمیدونم چجوری اعتماد به نفس داشته باشم و نزنم خراب بشه،
الان اصلا به پسر خالم علاقه ندارم😔😔 (چون فهمیده بودم 4 سال با یه دختریه)
موندم چیکار کنم که سر سنگینه خودمو حفظ کنم و اینو به پسر خالم بفهمونم که بهش علاقه ندارم
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک عاشقانه 🍃👇
عاشقانه ی ما در راه پیاده روی اربعین شروع شد...
من عکاس بودم،آقا محمدجواد هم لیدر یک تور بودند...
گاه و بیگاه تقاضای عکس میکردند🤦♀🙈
منکه قصدشون رو نمیدونستم تا اینکه یکی از خانومهای همون تور بهم گفتند شما چیزی از چشمهای این آقا پسر نمیخونید؟؟؟😌
گفتم:ببخشید منظورتون رو متوجه نمیشم..😓😕
گفت: دخترجون این پسره عاشقه😄
وای فکرشو هم نمیکردم تا اینکه آخرسفر ازم شماره پدرمو خواست و این شروع عاشقانه ما بود...
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
یکزندگی یک خاطره 🍃👇
۱۵سال پیش اولین روز زن ک من نامزد بودم وهیچ وقت یادم نمیره.
همسرم دست خالی اومد خونه بابام .
منم همینجوری منتظر ک لابد چیزی تو جیب ایناش گذاشته .دو س ساعت ک گذشت دیدم خبری نیست🥴😂منم از خیرش گذشتم .
بعداز ظهرش گفت مامانم و داداشم میان اینجا
گفتم چرا؟ گفت کادو روز زن میارن😐😒
گفتم خب چرا خودت نیاوردی ،گفت گفتم ببرم.
مادر خواهرم گفتن مگه تو بی صاحبی ؟! خودت کادو ببری!؟😐😐😒😏
با اینکه همه چی از جیب شوهرم بوده و هیچکی ی هزاری کمک نمیکرد،اما تو دخالت کردن و رسم و رسوم چرت گذاشتن اول همه بودن. با این کارا تو هیچ مراسمی نذاشتن ی خاطره خوب بمونه برامون.
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
یک زندگی یک سیاست🍃👇
❣❣❣❣❣❣
خانوما یکی از رفتارهایی که مردها خیلی دوست دارن،
اینه که خانومشون تند و فرررز باشه،
سعی کنید یه کم تو کارها سرعت عملتون را بالا ببرید، این سرعت عمل به خرج دادن شما را به روحیات مردتون نزدیک میکنه...
👈👈 مثلا وقتی قراره برید جایی، سریع آماده بشید...
نذارید شوهرتون سه ساعت لباس پوشیده منتظرتون بمونه و کلافه بشه...😖
این طبیعیه که خانوما مدت زمان آماده شدنشون خیلی بیشتر از آقایونه،
ولی یه خانووووم 👈جوری وقتو برنامه ریزی میکنه که هم زمان با شوهرش آماده بشه...
یا مثلا تو مراسم های عروسی که معمولا بعد از شام مردها همه بیرون تالار جمع میشن منتظر همسرانشون؛شما سعی کنید جز اولین خانومایی باشید که آماده میشه و میاد پیش شوهرش؛
❌نه اینکه هی صد بار شوهرتون زنگ بزنه بگه چرا نمیای پس کجایی؟
سخته ولی ما میتونیم😅🤦🏻♀
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#جذب_خواسته
❣❣❣❣❣❣
هر چيزی را كه می خواهی، در دلت آن را ستايش كن و به آن عشق بورز وبرای داشتن آن شادمانی كن.
مهم نيست از خدا چه می خواهی.
اصلا مهم نيست خواسته ات چقدر بزرگ است. اصلا مهم نيست چه كاری بايد انجام شود تا تو به خواسته ات برسی. اصلا مهم نيست راه حل مسئله تو چيست. مهم نيست آرزويت در چه
حد ممكن است.
مهم اين است كه خالق مجيد و كبير قدرت انجام هر كاری را برای تو دارد. كائنات به روش های اعجاب انگيز و مبهوت كننده كمكت می كنند.
حتی اگر تو نمی دانی، خدا خودش می داند چگونه تو را به رفاه و خوشبختی و سلامتی برساند.
خدا درخواست های تو را می داند و می داند چه كند. اين پشتيبانی قدرتمند در كنار توست. خدا راه های به دست آوردن ثروت را به تو خواهد گفت. او راه های رسيدن به آرزوهايت را به تو خواهد گفت.
مشيت پروردگار بر اين است كه عميق ترين و درونی ترين روياهای تو و آرزوهای دور و دراز تو بر آورده شوند و تو در تمام زمينه های دلخواهت،ترقی و ارتقا پيدا كنی. يك نيرويی وجود دارد كه حتی هنگامی كه تو خوابی، خواسته های واقعی است را به سمت تو نزديك می كند. آن نيرو، نيروی خداست. كل هستی و گيتی
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
10.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک زندگی یک درددل
❣❣❣❣
درددل دختر شهید مدافع حرم با حاجقاسم در صحن مجلس
🌸🍃🍃
یک زندگی یک شهید
❣❣❣❣❣
محمد آقا با برادرم دوست بود و با هم هیئت میرفتند💚
خانواده ایشون چند باری منو دیده بودن
خیلےتمایل داشتند وصلتےصورت بگیره😌
اما چون فاصله سنےمن و محمد آقا زیاد بود قبول نمےکردم😕
من متولد مرداد ۶۷ و محمد آقا شهریور۵۶ 📆
محمد آقا تو سفری که به کربلا داشته در حرم #حضرت_عباس(ع) متوسل به این بزرگوار شده و از ایشون همسر #مؤمن و محب اهلبیت(ع) را میخواد💚✌️🏻
همزمان با این موضوع برادرم یک بار دیگه این موضوع رو به من گفت و خواست بیشتر فکر کنم🙂
نمیدونم چیشد که موافقت کردم که بیاد🙄☺️
از امام حسین(ع) هم خواستم هرچی خیر و صلاحه پیش روم بذاره😢😇
وقتے محمد آقا به خواستگاریم اومد تازه از کربلا برگشته بود💐❤️
اول صحبتهامون یه روایت برام گفت:
« نجات و رستگاری در راستگویی است.»
تا این حرف رو شنیدم
یه کم دلهره ای رو هم که داشتم برطرف شد😇☺️
گفت من خواب دیدم که خدا به من ۲دختر دوقلو میبخشه😍👭
و همسری خوب و مهربان دارم،
ولےهمه این چیزها رو میگذارمو #شهادت در راه خدا رو انتخاب میکنم. خوابهای محمد آقا همیشه رؤیای صادقه بود...
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#روایت_عاشقانه_فاطمه
سلام
وای چقدر جالبه خیلی از دوستان توی مسجد یا مسیر کربلا با عشقشون آشنا شدند...
همسر بنده هم روحانی محله هستند مادرشون داخل مسجد منو دیده بودند و معرفی کردند..
تا اینکه یکروز آقا قاسم داخل مسجد و زیر نظر بزرگترها با کلی خجالت بلاخره اومدند باهام حرف بزنندو باقی ماجرا❤️😊
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿