eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.7هزار عکس
626 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از آرشیو دنیای بانوان
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii شما در چه شرایطه سخت زندگی تونستین دوام بیارید؟
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii شما در چه شرایطه سخت زندگی تونستین دوام بیارید؟
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii همسرم چند روز بعد عقد ب من تهمت زدن...👇 سلام خانم باقری عزیزم تو رو خدا مشکل منم بزارید که مادران و خواهران گرامی راهنمایم کنن انشالله که در ماه محرم مشکل هم حل بشه مشکل منم حل بشه من دختری هستم ۲۰سالمه شوهرم ۳۶ساله خیلی اخلاق بدی داره ۱۴سالم بودمنو شوهر دادن اصلا هیچی حالیم نبود که شوهر چیه شوهرم با یه بهانه الکی دعوا راه میندازه سرو صدا میکنه بعضی اینقدر غرغر میکنه که اعصاب آدم رو خراب میکنه من دختر ۲۳ماه دارم اصلا هیچی خونه نمیخره همش منو سر زنش میکنه میگه تو ول خرجی به خدا من لباس های کهنه خودمو میپوشم حتی بهم پول هم نمیده از۱۴سالگی ۳تا خواهر شوهر داشتم هرسه تا شون اینقدر بلا سرم آوردن که نگو دو روز عقد کرده بودم ار دست شوهر روانیم رفتم پزشک قانونی که می‌گفت دختر نیستم الان منو به چشم یه حیوون میبینه من اصلا بهش حسی ندارم اینقدر دلم خورد اعصاب گرفتم که جیغ میکشم تورو خدا راهنمایم کنین میخوام طلاق بگیرم نمیدونم دخترم رو چیکار کنم آخه خیلی کوچیکه میخوام زندگی کنم آخه توانش رو ندارم خیلی اخلاق گندی داره @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii برم کرب بلا... سلام علیکم عزاداری هاتون قبول باشه🏴🏴🏴 دوستان می خوام راهنمایی ام کنید انشاالله قراره امسال اربعین با شوهرم و بچه ها بریم کربلا 👨‍👩‍👧‍👦 من و بچه هام باره اوله پسرم هشت ساله هست و دخترم یک سال و نه ماه هست ش یر می خوره 🤱هنوز و پوشکی هست چه لباس هایی براش بردارم، چقدر پوشک، برای حمل بچه و وسایل کالسکه بهتره یا ویلچر؟ چه چیزای دیگه ای بردارم؟ ممنون میشم بزرگوارایی که رفتن با شرایط من کاملا توضیح بدن اجرتون با اباعبدالله علیه السلام گلبرگ جان لطفاً پیامم رو بزارید @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🍃🍃🍃🌸 اختر هستم
دنیای بانوان❤️
🍃🍃🍃🌸 اختر هستم
نه من صدبارم بدنیا بیام اون الهام رو نمیخوام حتی اگه قرار باشه فقط برام بچه بیاره... گفت:بخاطر این ناراحتی؟دیوونه من بخاطر اینکه مامان کوتاه بیاد و تو رو آزار نده قبول کردم وگرنه چه زنی قشنگتر از تو میتونه برام بگیره...میگم شامتو بیارن تو اتاق بخوری... علی بهم دلگرمی داد و اونشب آرامش عجیبی داشتم شایدم آرامش قبل طوفان که میگن همون شب بود...صبح با صدای در اتاق و بشکن های زنعمو چشم باز کردم اومد داخل و دست میزد علی از من متعجب تر خشکش زده بود و فقط به زنعمو خیره بود از نگاهاش مشخص بود که آتیشی در راهه... زنعمو جلو اومد و صورت علی رو بوسید و گفت حنانه(همون دختری که رفته بود براش خواستگاری)جواب مثبت داده میخواد بشه عروس خونه سرتاپاشو طلا میگیرم واسه جواب مثبتش دهتا گوسفند فرستادم خونشون تا بفهمه چقدر برای من عزیزه...بدنم یخ زد و چشم هام کم سو شد ولی لبخندی که رو لبهای علی نشست بیشتر عذابم داد زنعمو دست علی رو گرفت و با خودش بیرون برد و من موندم و گریه کردن... دیگه گریه هم کاری نمیکرد بخت سیاه من از قبل تعیین شده بود... از اون روز صبح به بعد علی رو ندیدم خودشو ازم مخفی میکرد و دلیلش رو نمیدونستم! یعنی یه زن جدید ارزششو داشت و اونی که اون همه دم از عاشقی میزد همش همین بود...پچ پچ های زنعمو و عمو و مخفی کاری هاشون مشخص بود که قراره اتفاقی بیوفته ...دو روز بود که علی خونه نیومده بود ولی زنعمو مدام پارچه و لوازم جدید میخرید...دم ظهر بود که اومد تو اتاق و گفت:بلند شو هرچی از این اتاق میخوای بردار...لباس وسایل حتی اگه طلا هم میخوای بردار...بعد ناهار راننده میبردت خونه گلثوم اونا میبرنت خونه بابات تو تهران...همه هزینه هاشم من میدم...با تعجب پرسیدم:چرا زنعمو؟چرا برم مگه اتفاقی افتاده‌؟نکنه برای بابام اتفاقی افتاده؟؟ -نترس امثال شما صدتا جون دارید نه بابات سالمه...حنانه شرط ازدواجش با علی این بود که تو رو طلاق بده...علی پسرم قبول کرده و رفته کارهاشو قانونی انجام بده و همونجا عقد کنن و فردا براشون جشن میگیرم...من خسیس نیستم هرچی میخوای میتونی ببری من تمام این اتاق رو تغییر میدم واسه عروس جدیدم... زنعمو چی میگفت اتاق دور سرم میچرخید و از حال رفتم با ضربه های فاطمه به صورتم چشم باز کردم...تازه فهمیدم چه بلایی سرم اومد و چقدر بدبخت شدم بلند شدم اون خونه به اون بزرگی رو میچرخیدم و علی رو صدا میزدم باید پیداش میکردم اون تنها کسی بود که هیچ وقت ولم نمیکرد ولی فایده ای نداشت از علی خبری نبود عمو رو که دیدم به پاهاش افتادم و گفتم:عمو به بابام رحم کن میدونی که
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii 🌸در میهمانی دادن میگم خودتون صاحب خونه اید من تعارف نمیکنم معذب نشید . بعدش دیگه هی نمیپرم وسط سفره که برای دیگران هی تعارف کنم آروم غذامو میخورم و دیگه تعارف هارو میسپرم دست همسرم 😊 مرد خونه تعارف کنه جذاب تره 😌 🌸 برای تشکر از میزبان میگم ممنون از زحمتاتون همیشه خونتون گرم و سفرتون پر برکت . گاهی از سالاد جدیدی که تا ب حال نخورده باشم تعریف میکنم و از صاحبخانه برای تهیه اش راهنمایی میگیرم . که خیلی عالیه و میزبان رو برای میهمانی دادن دلسرد نمیکنه 👌 🌸وقتی همسرم تعریف کنه .ی لبخند کوچولو میزنم سرمو میندازم پایین و خجالتم رو بروز میدم ☺️ یا گاهی لبمو میگزم و دور میشم 🌸 برای زیارت قبول میگم انشالاه قسمت شمام بشه . ب یادتون بودیم 🌸برای التماس دعا میگم حاجتتون روا 🌸در جواب چه خبر چیکار میکنی بستگی به طرفی که میپرسه داره . همسرم باشه میگم سلامتی دلبر 😜 همسایه و فامیل هم جوری برخورد میکنم ک زیاد سوال رو تکرار نکنن . و همون بار اول میگم سلامت باشین و ... 🌸تو بحثای خانواده شوهرم غیبت باشه جمع رو ترک میکنم . بدگویی باشه سکوت میکنم و کلا شنونده هستم . تا سوالی پرسیده بشه .☺️ چون اصولا حرفای خودشونو از یاد میبرن .ولی حرفای مارو با چهارتا روش به یاد میسپرند @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام بذارید من از خودم بگم👇 من راضیه هستم مادر محمد حسین و پونزده ساله که ازدواج کردم خداروشکرتو زندگیم هیچ مشکلی نداشتم هیچوقت هم باعث نشدم کسی به مشکل بخوره تو زندگیش از طرف من با این حال دوستی دارم که پسری همسن پسرم داره چون با هم همکلاسی بودن باعث شد رفت و آمدهای ما خونه ی همدیگه زیاد باشه البته چون فکر میکردم پسر دوستم هم مثل پسر خودمه خیلی جلوش حجاب رعایت نمیکردم تا اینکه یه شب پسر دوستم بهم پیام داد خاله میتونم یه چیزی بهتون بگم قول بدین به مامانم نگین وگرنه خودکشی میکنم بعد گفت خاله من یه مدته احساس میکنم عاشق شما شدم واقعیتش از درون فروریختم نمیدونم چیکار کنم فقط میدونم اگه به دوستم بگم پوست از سر بچه میکنه و تونستم رفت و امدمون رو باهم به حداقل برسونم خواستم بگم خیلی احساس بدیه که پسر نوجوون ما ندونه داره چیکار میکنه و خیلی بدتر که اینجوری از مادرش میترسه😞 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii تو مَنَ شاتَ نَبهِ• تو زبان بلوچی این جمله رو به کسی میگیم که خیلی دوسش داریم گفتن این کلمه معنی فراتر از دوست داشتن میده؛ انگار از ته ته قلب ادم میاد اونجا که کلمه دوست داشتن هم نمیتونه دیگه میزان اون عشق رو بیان کنه🧡 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام و عرض ادب خدمت گلبرگ جان و اعضا محترم کانال ی سوال دارم میخواهم فک بالا سه تا دندان آسیاب ایمپلنت کنم لثه ام تحلیل رفته باید به گفته دکتر پیوند استخوان بشه . در ضمن خیلی ترس دارم .حالا آیا کسی مانند من بوده پیوند انجام داده ایمپلنت کرده راضی بوده؟؟ منتظر جواب ونظرات عزیرانی که انجام دادند یا اطرافیانشون انجام دادند هستم متشکرم از گلبرگ عزیز @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام به خانمی که دختر 16سالش جوش داره هر روز صورتش را با فوم شستشو ی پوست چرب بشوره و از وسایل آرایشی کمتر استفاده کنه غذاهای چرب و سرخ کردنی خرما و تخمه نخوره و حجامت هم خیلی تاثیر داره 🌸🍃🍃🍃 سلام خانم باقری عزیز اون خواهری گفتن که صورت دخترش جوش میزنه خواهر خوبم جوش در سن ۱۶سالگی رسیدن به بلوغ هستش صورت منم خیلی جوش داشت از بس که زیاد مثل سوختگی بود هرکاری کاری کردم خوب نشد دارو های دست ساز زدم صابون زدم پماد زدم هیچی نشد به مرمر زمان که سنش بالا رفت خوب میشه @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii دوتا کافی نیست