دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام به نازگل مهربونم عزاداریهاتون قبول عزیز دلی که میخواد ام آر آی کنه و نگرانه من خودم تا حالا ده بار ام آر آی انجام دادم اصلا ترس نداره وقتی وارد دستگاه میشی از تختخواب خودت راحتره دکتری که پشت دستگاه نشسته تمام حالات شمارو زیر نظر داره کوچکترین مشکلی برای شما پیش بیاد فوری متوجه میشه اصلا نگران نباش دختر من پرستاره چند وقت پیش وقت ام آر آی داشت شب کاربود صبح بعداز کار مستقیم رفته بود ام آر آی ... توی دستگاه خوابش برده بود😂میخوام بگم اصلا ترس نداره خیالت راحت باشه... به امیدسلامتی همه @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام خانمی که پسر ۲۰ ساله شون که توی نظام رفته نامزد کردن عزیزم بنظرم اصلا مورد مناسبی برای ازدواج پسرتون انتخاب نکردین باید مخالفتتونو ادامه می دادین چون علاوه بر مشکلاتی که دختر خانم دارن من جمله دیابت نوع یک و بدحجابی که توی این دوره وزمانه قابل درست شدن نیست مشخصه که دختر خانم پسر شما رو دوست نداره واحتمالا کسی توی زندگیش هست سعی کنید تا عقد نکردید پسرتونو منصرف کنید وگرنه پسرتون وارد زندگیی میشه که آخرش طلاق وجدائیه وکلی مشکلات مالی وعاطفی که منشاش ازدواج اشتباهه @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام.خانمی که گفتن عموشون عفونت معده دارن ببرن متخصص داخلی اما برای معده دم کرده سبزی مرزه خیلللی خوبه همچنین دمنوش بابونه نعنا یا عرق نعنا رو با بارهنگ دم کنن ولرم شد با عسل شیرین کن وبخورند صبح وشب الیوان تا چند روز اولش سه وعده ان شالله سلامتی کامل وعاجل @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام خانومی که گفتن میخان برن کربلا دوست عزیز ما پارسال اربعین رفتیم با بچه واقعا سخته اگر میتونی بذار برا کسی چون کربلا واقعا گرمایی خیلی شدیدی داره وامسال خیلی گرمتره ولی اگر بردی حتما همراه خودت خنکی ببر مثل تخم شربتی مثل خاکشیر عرق کاسنی لباس برا خودت یه دست که پوشیدی یه دستم تو کولت کالسکه حتما ببر برا بچه پوشک ببر اونجا شاید گیرت نیاد اگر تونستی بعضی جاها بازش بذار که عرق سوز نشه حتما پودر بچه همراهت باشه لباس فقط نخی ببر برا خودت وبچه ها دارو گیاهی برا دل دردم ببر اصلا کوکتو سنگین نکن چون بچه هم همراهته بازم میگم اگر امکانش هس بچه نبر چون واقعا پیاده روی با بچه سخته اونجا گرماش زیاده بچه اذیت میشه من خودم پارسال با دوتا بچه رفتم سختم بود @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii #سوال_اعضا سلام عصرتون بخیر.من مدتی پیش پیام دادم درموردمشکلم که همسری بددهن وبداخلاق وزودجوش دارم چیکارکنم هم روابطمون باهمسرم بهترشه دعواهاکمترشه هم بچه هام یادنگیرن این رفتارهاوحرفای زشت و ....ولی دوستان هیچکس حتی یک نفرتابه امروزجوابموندادن ☹️لطفا راهنماییم بفرمایید عزیزانی که تجربه دارن من واقعاهزارویک مشکل جسمی وروحی پیداکردم وزندگی بهم سخت شده وتوتربیت درست بچه هام موندم به کمکتون سخت نیازمندم😞😞ممنون میشم یه وقت کوچیکی هم برارفع مشکل بنده گذاشته بشه 🙏باارزوی ارامش براهمه خواهرهاوبرادرهای عزیزگروه🙏 دوستای گلم هرکس راهکار داره دریغ نکنه ممنون از همه ی شما خوبان🙏❤️ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

عمه آدرس رو بلد بود و بعد از پنج شیش ساعت گرسنگی و راه رسیدیم جلوی یه باغ تمام اون کوچه خونه های ویلایی و باغی بود عمه کرایه رو حساب کرد گوشه چادرمو به دندون گرفتم و وسایل رو از ماشین پیاده کردم...هیچ کدوم جرئت در زدن نداشتیم و به همدیگه نگاه میکردیم...دست کسی روی شونه ام منو ترسوند... چرخیدم اون باقر بود چقدر دوست داشتم علی بود ولی باقر بود!!یه عالمه نون تو دستش بود با اونیکی دستش بغلم کرد و گفت آبجی تویی؟؟ باور کنم؟! چندسال بود ندیده بودمش چقدر بزرگ شده بود قدش بلند شده بود و حتی چهره اش تغییرم کرده بود...منم بغلش گرفتم و یه حس امنیت تو وجودم شعله کشید کلید رو تو قفل چرخوند و وارد شدیم جلوتر به داخل خونه دوید و مصی رو صدا میزد...مصی مثل همیشه بلوز و دامن به تن پابرهنه به طرفم دوید هنوزم همونطوری بود صورت خندان و گونه هاس سرخ بغلم کرد و دوتایی تو آغوش هم گریه کردیم من از دردم و اون اگه میفهمید چی بهش میگذشت...مصی عمه رو بوسید و گفت: با این کارت بهتر شرمنده ام کردی گلثوم، باور کنم که اختر رو آوردی؟ پس کو علی اقا؟‌من و عمه بهمدیگه خیره شدیم و نمیدونستیم چی بگیم که بابا عصا به دست به موقع اومد بیرون و گفت:خوش اومدی اختر...خواهر خوش اومدید بیاید داخل اونجا نمونید...باقر لوازم رو برداشت و رفتیم داخل با دیدن ریحان که نزدیک هفت سالش بود و موهاش تاروی کمرش میشد و دورش ریخته که تو تنش بود و رشید هم که اصلا منو یادش نمیومد خنده ام گرفت و گفتم:چقدر بزرگ شدن انگار همین دیروز بود...بوسیدمشون واقعا خانواده که داشته باشی تحمل سخترین درد ها هم راحت میشه چرخی دور خودم زدم خونه آجری یه پذیرایی دوتا اتاق خواب و یه آشپزخونه بزرگ چه لامپ های قشنگی داشتن...مصی یبار دیگه بغلم کرد و گفت:باورم نمیشه اومدی...خوبه اون عقرب اجازه داد کاش بهش دختر نمیدادم...اصلا ازش خوشم نمیاد...با اخم به عمه گفت:میدونی چند وقته ما اختر رو ندیده بودیم!؟عمه شرمنده روی تختی که کنار پذیرایی بود و مشخص بود برای باباست نشست و گفت:مصی بزار از راه برسم بعدا غر بزن میشه یه استکان چای بدی دست ما داریم از گشنگی میریم شیش هفت ساعته تو راهیم هیچی نخوردیم. مصی پشت دستش زد و گفت:بمیرم الان سفره پهن میکنم...باقر برو تخم مرغ بیار مادر...حصار مرغ رو تو باغ دیدم...صدای جلز و ولز روغن و تخم مرغ و بوی نون های تازه باقر چه حس و حال خوبی داشت تکه ای نون تو دهنم گذاشتم و گفتم:نون هارو کی پخته؟؟چقدر نازک در آورده چه باسلیقه...مصی و بابا بهم نگاه کردن و خندیدن..باقر گفت:از نونوایی خریدم اینجا

دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii خواب شبانه ای ک از دخترم گرفته شده سلام‌ گلی بانوی عزیزم تورو خدا پیامو در کانال قرار بدین تااز دوستان مشورت بگیرم.الان که پیام دارم میدم ساعت ۱ نیمه شب است.من ودختر ۹ ساله ام بیدارهستیم چون دخترم نمیتونه بخوابه خیلی می‌ترسه از شب😔مدتی اینطور شده شب که میشه موقع خواب بقیه اعضای خانواده میخوابن دخترم می‌ترسه میگم احساس میکنم کسی توی خونه هست داره راه میره میاد توی بغل من و من با اوصحبت میکنم وبهش آرامش میدم که هیچ کسی نیس فقط منو خواهرت و بابات هستیم از هیچ چیزی نترس اما هیچ فایده ای نداره وشروع به گریه میکنه امشب میگفت مامان از بس فکر کردم احساس میکنم دارم دیوونه میشم😔توی این یکماهی که اینطور شده تمام شب آیت الکرسی و چهارقل وزیارت عاشورا رو مرتب میخونم اما تاثیری نداشته.دوسه روزی خونه مادرم بودیم اونجا خوب بود وشبها راحت می‌خوابید اما وقتی به خونه خودمون برگشتیم دوباره ترسش شروع شد.هیچ کدوم از اعضای خانواده اینطور نیستن بجز دختر کوچکم.تورو خدا عزیزان اگر راهنمایی و راهکاری بلد هستید بگید انجام بدم تا ترس از دخترم دور بشه @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii من دوتا مشکل دارم.... ا اولیش در مورد خودم هست که دو ماه هست درگیرش هستم وبه با هر دعا وصدقه وخیرات وچله حل نشده و دومین مشکل در مورد خواهرم هست، قضیه خواهرم از این قرار هست که بچه دار نمیشه و توقع داره که من براش بچه دنیا بیارم، شرایط منم جوری هست که نمی تونم، در حد واندازه توانم نیست، خیلی اذیت میشم اگه بخام براش بچه دنیا بیارم، بد ویارم، وقتی حامله هستم در ماه‌های آخر اینقدر پاهام درد میگیره که صبح ها نمی تونم از جام بلند شم وباید خیلی ماساژ بدم که بتونم راه برم، اگه اینا روبهش بگم فکر میکنه دروغ میگم ونمی خوام براشون بچه بيارم و باید بگم خواهرم از نظر مالی وضعیت اقتصادی مناسبی ندارند شوهرش سر کار نمیره اخلاق تندی داره منم میترسم براشون بچه بیارم یه مشکلی اتفاقی برای بچه پیش بیاد وشوهر خواهرم بگه بابای بچه من نیستم برو بذار در خونه باباش وبیا، دیگه اینکه نتونن از لحاظ اقتصادی بچه رو ساپورت کنن و من هر بار بچه روببینم برای خودم فکر کنم که تقصیر من بود که براشون بچه دنیا آوردم، اگه دنیا نمی آوردم سر نوشت بچه این نبود، خیلی طولانی شد از همه عزیزان معذرت میخوام، ازتون خواهش میکنم برای مشکل من و مشکل خواهرم که از خودش بچه دار شود و شما بگید چیکار کنم @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii چند وقته وسیله های خونمون پشت سر هم خراب میشه سلام گلی جان و دوستان عزیز خواهش میکنم پیام من را بذارید تو گروه مشکل من اینه چند وقته تمام وسایل خونم داره خراب میشه چند وقت پیش ماشین لباسشویی تمام اتوماتیکم خراب شد .دوباره یخچالم یک مدت بدش دوباره اون یکی ماشین لباسشویی دوقلوم خراب شد.یک مدت بدش فریزرم خراب شد.دوباره یکدفعه شیر اب اشپزخونه م خراب شد درست کردم دوباره پشتش سینک ظرفشویی از چاه مشکل پیدا کرد گرفت اب از تو کابینت میریزه هر کاریش میکنیم خوب نمیشه.دوباره یک دفعه دیشب روشویی تو دسشویی از تو کمد لوله هاش داغون شده اب میده .چاه توالت گرفته ووو.....بگید من چیکار کنم چرا اینجوری میشه 😔😔 تو زندگیم هم خیلی با شوهرم کار میکنیم ولی خیلی مشکل مالی داریم همیشه داریم با سختی زندگی میکنیم خیییلی به ذکر دعا هم اهمیت میدم مخصوصا نماز اول وقت ولی مثل طلسم شدها شدم خواهش میکنم راهنمایی کنید @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii شوهر من بیمار ،مشکل اعصاب وروان داره .دوقطبیه... 🍃

سلام گلی جان .الهی خدا خیر دنیا وآخرت بده به شما وهمه عزیزانی که راهنمایی میکنن .تورو خدا پیامم رو بزار تو گروه که یکی به داد من بدبخت برسه.عزیزان شوهر من بیمار ،مشکل اعصاب وروان داره .دوقطبی .بعضی وقت ها مثلا چند ماهی کلا توخودشه، نه حرفی نه کاری ،فقط میخواد بخوابه،میره تو فاز افسردگی ،که هر روز میگه حالم خوب نیست دارم میمیرم بی حالم حوصله حتی حموم رفتن رو نداره این بدبختی‌های این دورش که باز با تمام بدبختیاش تحمل میکنم ،ولی یه دوره باز میره تو فاز پرخاشگری که خدا می دونه تو این دوران بلایی که بسرم میاد ،بخدا از شام بلای حضرت زینب قربونش برم بدتره.یکسره فقط فکر وخیال میکنه یعنی شب روووووووز .نه خواب داره نه خوراک فقط گیر میده به من به بچه ها به همه .فقط داد میزنه انقد حرف میزنه میزنه درگیر میشه با ما با همه.بدبختی با پدر ومادرشم همسایه یه ایم .این موقع ها که حالش بده فقط درمورد گذشته فکر میکنه هی میگه پدرومادر با من ای کارو کردن ،اون کارو کردن هی فکر میکنه یهو میبینی قاطی میکنه برا اونا دادو بیداد میکنه حرف های زشت میزنه ،گذشتشو دوباره میگه .واین باعث میشه پدر ومادر وخانوادش با اینکه می دونن این روانیه ،ولی میشینن به نفرین کردن ،از فرداش منو میبینن خواهراش پدر ومادرش انقد حرف میزنن به من انقد حرکت های زشت وزننده نسبت به من دارن ،منی که بیست سال تو این زندگی دارم زجر میکشم باهمه چی بچشون از نداری تا دیوانگی همه چی کنار میام وجیک نمیزنم اینا باز با کاراشون دلمو خون میکنن .نگفته نماند یه بچمم مثل باباش شده دقیقا ،بماند چه بلاها که سرم این نمیاره ،بودمشون هر دوتا رو دکتر با هزار خواهش التماس یه مدت دارو خوردن دیگه نمیخورن .حالا شما فکر کن با دوتا مریض اعصاب وروان من چی میکشم ،ولی این همه توضیح دادم که بگم وقتی شوهرم با پدر ومادرش بدرفتاری میکنه واونا نفرین میکنن ،بنظر شما نفرینشون میگیره ،به این ماه عزیز قسم نمی تونم جلو شوهرمو بگیرم ،خودم که شبانه روز دارم ازش میکشم .واینکه من چیکار کنم که نفرین اونا نگیره ،چون دیگه طاقت هیچی رو من یکی ندارم خیلی خستم هرشب که میخوابم از خدا میخوام که صبح پانشم .از این دنیا هیچ خیری ندیدم جز فحش وکتک وشکستن وسیله خونه وآبروریزی.هم از شوهرم هم از بچم . @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿