دنیای بانوان❤️
#ارسالی_اعضا #درد_دل_سمیرا🍃👇
ادمین:
❣❣❣
درددل سمیرا رو بخونید...دختری که در معرض یک بی آبرویی قرار میگیره و....
اگر در زندگی شما عبرتی وجود داره برامون ارسال کنید...
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
#ارسالی_اعضا #درد_دل_سمیرا🍃👇
بعد از شش ماه پریسا یک شب اومد خونه ی ما و گفت می خواد طلاق بگیره،وحرفهایی که درموردشوهرش گفت فهمیدیم حق باشوهرشه پای جرات نکردیم به پریسابگیم.چندروزبعدفهمیدیم پریسابارداره،وهمین باعث شدآشتی کنن.دوماه بعدباشوهرش رفتن فرانسه،ودخترش هانااونجابه دنیااومدوقتی برگشتن دخترش یکسال ونیمش بود.همه ماخیلی هانا رو دوست داشتیم.وقتی برگشتن دیگه شوهرش نتونست اینجابمونه مرتب میرفت فرانسه وبرمیگشت،تااینکه یه بارکه اومدبه پریساگفت میخوام طلاقت بدم ویکی دیگه رو دوست دارم.بااین حرف دنیا روی سر پریساا خراب شد.پریسای مغرورفکر کرد اگه بگه من طلاق میگیرم ولی هانا رو نگه نمی دارم ومی خوام برم ازدواج کنم،شوهرش طلاقش نمیده ومیمونه،ولی شوهرش گفت گفت کار خوبی می کنی و هانا رو هم با خودش برد و پریسا رو هم طلاق داد.تنها چیزی که برای پریسا موند یک خونه ی مجلل بود.از صبح تا شب گریه می کرد وکم کم حالش بدشد،تا اینکه مریضیش جدی شد و اومد اینجا.با اومدن اون شادی از این خونه ما رفت. همه در اختیار پریسا هستن. الان دو سال و چند ماه هست که اینجوریه .خونه اش با همه ی اون وسایل گرون قیمت داره خاک می خوره .پیمان خندیدوگفت خیلی حرف زدم بخواب،هنوز آفتاب نزده بود که صدای پویان اومد و هر دوی ما رو بیدار کرد.پیمان سرش رو از روی بالش بلند کرد و خواب آلود گفت: این موقع صبح اینجا چیکار می کنی ؟پویان گفت: آخه بابا گفت زود بیا کارخونه، گفتم وقت داشته باشی بری خونه و دوش بگیری و لباس عوض کنی.پیمان خداحافظی کردورفت.نزدیک ساعت نه بود که دکتر اومد و معاینم کرد ، زخمم رو نگاه کرد و دوباره اونو بست و گفت می تونی بری خونه ولی باید مواظب باشی و کار نکنی و خیلی مراقب باشی دو روز دیگه بیا تا دوباره تورو ببینم. صبر کردیم تا عمه اومد ،پویان کار ترخیص رو انجام داد ،و با هم رفتیم خونه. نزدیک که شدیم دلم گرفت ، نمی خواستم پریسا رو ببینم.متوجه شدم که عمه حتی یک کلمه با من حرف نمی زنه نمی دونستم از من ناراحته یا از چیز دیگه ای ناراحته.خونه که رسیدیم رفتم تواتاقم،چنددقیقه بعدمرضیه اومدتواتاقم وبرام آب میوه آوردوگفت؛نبودی دیشب ببینی چقدرپریساگریه میکرد.عمت فکرمیکردمنتظره هانا هست،ولی امروزصبح که بیدارشدانگاربهتره.مرضیه برام نهارهم تو اتاق آورد.بعدازنهارخوابیدم.وقتی بیدارشدم هواداشت تاریک میشد.منتظربودم تا پیمان بیاد.
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک خاطره🍃👇
برای پسر بزرگم رفتیم خواستگاری (من و همسرم و پسر بزرگم، یعنی داماد😄)
ولی چون هنوز هیچی قطعی نبود
پسر کوچیکم رو نبردیم
گفتیم مبادا پیش فامیلا لومون بده
خلاصه چند دفعه رفتیم و اومدیم و هر بار هم امیرعلی (پسرکوچیکه)رو خونه یکی از فامیلا می گذاشتیم 😄😄
تو خونه هم برای اینکه امیر علی نفهمه ، مدام در مورد خواستگاری و دختره و خانوادش به زبان ترکی حرف می زدیم ☺️
خیالمون هم راحت بود همه چی سکرت هست!
تا اینکه خواهر شوهرم زنگ زد و با دلخوری اطلاعاتی بهم داد که پام چسبید به زمین!!
منم متعجب که هیچ کی از موضوع خبر نداشت😳😳
فکر می کنید کی بهش اطلاعات داده بود!
بله پسر کوچیکم، ترکی متوجه می شده!
ولی اصلا به روی خودش نمی آورده، چون نمی تونست ترکی حرف بزنه، من فکر کردم حالیش نمیشه😢😢
واقعا من بهش ترکی یاد ندادم😢
هیچ وقت فکر نمی کردم حرفهای ما رو بفهمه!
خلاصه بعد کلی اطلاعات که به عمش داده بود
گفته بود:فقط مامانم گفته عمه اینا نفهمن!🙈😓
حالا پسرم حدود ۵ سالشه!😭😂😂
هیچی دیگه هم همه چی لو رفت
هم ازم دلخور شدن!
ولی مهم اینکه یه عروس ماه و خوشگل و خوش اخلاق گیرم اومد☺️☺️☺️
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک سیاست🍃👇
🔴 قطع سخنان همسر ممنوع
✍️یکی از مهارتهای زیبا در همسرداری که مصداق درک همسر و محبّت به او محسوب میشود این است که در میان کلمات و صحبتهای همسرمان چیزی نگوییم و بگذاریم سخنش تمام شود. با اینکار به او نشان دهید که از صحبت کردن همسرتان رنج نمیبرید و شخص عجول و زود قضاوتکن نیستید که البته این صفت باعث محبوبیت شما نیز میگردد.
💠این نکته را حتماً به بچهها متذکّر شوید که هنگام صحبت پدر یا مادر وسط صحبت نپرید و احترام بگذارید. از برکات بزرگ این کار این است که با تفکّر و منطق، تصمیمگیری خواهید کرد چرا که گاهی عجله در پاسخ دادن باعث فتنه خواهد شد.
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک سرنوشت🍃👇
جواب خوبی کردن اینه؟؟؟
🌸🍃🌸🍃
سلام می خواستم تجربه زندگیم رو براتون بگم شاید به دردتون خورد ما و برادر شوهرم اینا توی یه کوچه خونه اجاره کرده بودیم خیلی با هم صمیمی بودیم ما پارسال خانواده گی که چهار نفریم کرونا گرفتیم و هیچ کس رو نداشتیم بهمون برسه جاریم هم با پسرش رفته بودن خونه مامانش که یه شهر دیگه هستن برادر شوهرم ترسید اونارو بیاره بیان از ما کرونا بگیرن ما بعد یک ماه خوب شدیم ولی جاریم خونه پدرش کرونا گرفت حالش خیلی بد بود فوت شد 😔😔بعد من به برادر شوهرم اگه پسرت رو بیاری خونت کمکت میکنم واس نگهداریش و چهار ماه پسر برادر شوهرم خونه ما بود انقد بهش می رسیدم از بچههای خودم بیشتر به اون توجه می کردم اونم منو بچه ها مو خیلی دوست داره
ادامه دارد.....
کلا حموم کردنش غذا خوردنش بامن بود کار دوتا خونه افتاده بود گردن من با سه تا پسر بچه دوتا مال خودم ویکی مال برادر شوهرم بود انقد خسته میشدم ولی به خاطر خدا وشوهرم که خیلی خوبه تحمل می کردم بعد پسر برادر شوهرم رفت یک هفته خونه مادر بزرگش بمونه مارو هم شوهرم برد خونه خواهرم بعد شام که خواستیم برگردیم بچهها م گریه کردن ما اون شب اونجا موندیم بعد من شب خوابم نمی امد توی گوشیم چرخ میزدم ساعت یک شب بود دیدم از برادر شوهرم پیام امده توی واتساپ باز کردم دیدم عکس بدی برام فرستاده یعنی حالم چنان خراب شد گوشی از دستم افتاد
ادامه دارد...
بعد از چند دقیقه که به خودم آمدم عکس رو حذف کردم ولی تا صبح خواب به چشم نیومد همش فکر کردم کجای کارم اشتباه بود که برادر شوهرم چنین برداشتی از من کرده که در خواست کار بدی از من کرده چون من به حجابم خیلی توجه می کنم تا نوک پام دامن می پوشیدم و یه تار مو هم نمزاشتم بیرون بعد صبح که شد بهش پیام دادم دیگه سمت خونه ما نیا اولش حاشا کرد بعد گفت اشتباهی شده دیگه اعتمادم بهش از بین رفت بهش گفتم خوب جواب خوبی هام رو دادی اگه من شب خونه بودم شوهرم اون عکس رو میدید زندگیم نابود می شود من به شوهرم چیزی نگفتم نمی دونم کار خوبی کردم یا نه ولی به شوهرم چیزی نگفتم والان دیگه پسرش رو نگه داری نمی کنم اینم جواب خوبی کردن
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک سرنوشت🍃👇
سلام وقت بخیر دختری هستم مدت زیادی هست ازدواج کردم تو عقدم تقریبا نزدیک دو سال خانواده همسرم میگن تا جهیزیه آماده نکنید عروسی نمیگیریم اما من بخاطر شرایط بد مالی نمیتونم پولی نداریم که بشه چیزی حتی لوازم کوچک تهیه کنیم وضع مالی خانواده ام خیلی ضعیف پدرم مریض جسمی هستن مشکل قلبی ریه دیکس کمر دارن عمل قلب داشتن تقریبا معلول جسمی پادرد کمر درد بخاطر مریضی ها ک دارن توانایی کار کردن ندارن تا الان بسختی زندگی برامون گذشته با پول ناچیز یارانه خیلی سختی کشیدیم تو زندگی حتی شده حسرت عذا لباس کرایه راه به شهرستان برا تحصیل حسرت اینکه طول این همه سال حداقل یبار موقعیت ها مبارک و خوش مثل عید شب یلدا و ... حداقل مثل بقیه دوست همسایه ها سفره بندازیم دل خوش باشیم یا حسرت یک سال کیک تولد هدیه تولد ولی بخاطر نداشتن پول شرایط بد مالی ک داشتیم نشده اون قدر وضع زندگی مون بده که حتی هنوزم حسرت این تو دلم مونده کاش ماهم مثل بقیه همسایه ها تو خونمون تلویزیون داشتیم فیلم نگاه میکردیم کاش حموم از خودمون داشتیم مجبورم نبودیم برا حموم زدن و گاهی ک دلمون هوا فیلم کنه با خجالت شرمندگی خونه همسایه و فامیل بریم یا اینکه الان با فصل زمستون سرد تو خونه نمون هیچ وسایل گرمایشی نداریم خیلی سخت میشه تحمل کرد حسرت رخت لباس خواب مناسب و کلی حسرت ها دگه ما تو روستا زندگی میکنیم یجورایی هم استان کرمانی هستیم هم هرمزگانی خیلی ساعت فاصله داره به شهر شاید به هر کدوم این استان ها ۶ یا ۷ ساعت راه البته به شهرستان هاش ۳ یا ۴ ساعت با این شرایط برامون راه بدست آوردن درآمد وجود نداره همیشه آرزومه کاش خودم بتونم کار کنم برم سر کار پول دربیارم کمک هزینه پدر مادرم باشم ولی بخاطر تو روستا هستیم تا شهرستان خیلی فاصله زیاد داره وسیله نقلیه نداریم تو شهر بخاطر مشکلات مالی نداشتن خونه نداشتن پول و کرایه مستجری بالا دختر تنها هستم نمیتونم کاری کنم حداقل بتونم پول دربیارم جهیزیه ام بخرم خواهش میکنم شمارو به آقا امام زمان قسم میدم هر کس راه حلی میدونه چجوری میتونم یکاری برا وضع بد مالی خانواده ام فراهم کردن جهیزیه خودم چکار کنم از جای میشه کمک خواست مثل فرد دست به خیری یا از بیت رهبری و یا هر کمک دگه شمارو به پهلوی شکسته حضرت زهرا قسم میدم کمکم کنید راه چاره واقعا در مونده شدم پیشاپیش از همگی شما عزیزان که جوابم میدین ممنونم انشاءالله همگی عاقبت بخیر بشید انشاءالله خدا نگاه همه کنه دست همه رو بگیره
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿