دنیای بانوان❤️
🍃🍃🍃🌸 اختر هستم
پشتشو کرد که بره که تمام قوام رو جمع کردم و گفتم :من بچه نیستم شونزده سالمه...حتی نچرخید چیزی بگه همونطور به راهش ادامه داد و منو بیشتر عصبی کرد...باقر براش شب آش برد و دوباره خواسته بود، یه کاسه دیگه براش برد و خوشحال شدم که حداقل از دستپختم راضی بود و یوقت نبود مامان باعث نشه تو کارها کوتاهی بشه ...اونشب خواب برام حروم بود و همش یاد همایون خان بودم یاد نگاهاش و اون همه جدیت باقر از بس کار میکرد شبها مثل مردها میخوابید کاپشنشو تنم کردم حق با همایون خان بود به قدری ضعیف شده بودم که کاپشن باقر تو تنم میرقصید ...آروم آروم رفتم پشت درخت و نگاهی کردم درست مثل شب قبل تو ایوان نشسته بود و خیره به آسمون بود انگار سنگینی نگاهمو حس کرد که به بلند شد به طرف من بیاد با عجله فرار کردم داخل و مثل آهویی که از دست شکارچی گریخته دستمو روی قلبم گذاشته بودم و تند تند نفس میکشیدم...
نزدیک های ظهر بود که یه ماشین دیگه اومد صدای همایون خان بود که با راننده ماشین صحبت میکرد روسری رو محکم گره زدم و چون باقر اونجا بود رفتم از دور همایون خان چشمش که بهم افتاد یه لحظه نگاهم کرد و خیلی زود به راننده گفت :پرستارش رو تا شب بیار و در عقب رو باز کرد زیر بغل پیرزنی رو گرفت و پیاده کرد و خیلی راحت بغل گرفتش و همونطور که داخل میبردش گفت :میتونی بیای کمک تا پرستارش بیاد ؟؟؟من که فکر نمیکردم با من باشه باقر به پهلوم زد و گفت :برو کمک کن من که نمیتونم به زن نامحرم دست بزنم ...دستپاچه دنبالش رفتم داخل پیرزن رو توی اتاق روی تخت گذاشت و گفت :بخواب مادر چرخید طرفم پیرزن از درد ناله میکرد و حال و اوضاع بدی داشت من با دیدنش حالم بد شد ...همایون خان بهم نزدیکتر شد و گفت :کمکش میکنی لباسشو عوض کنه؟ تازه از بیمارستان اومده ...بی معطلی جلو رفتم بیچاره اون پیرزن دست به بدنش میخورد ناله میکرد لباسشو عوض کردم و اون خوابید با سرش تشکر کرد و رفتم بیرون همایون خان کنار پنجره ایستاده بود دستهاشو تو هم قلاب کرده بود و بیرون رو نگاه میکرد خواستم چیزی بگم که گفت :پیری خیلی بده مخصوصا اگه اینجور با تنهایی بگذره، اون مادر بزرگ پدری منه تمام جوونیش عروسهاشو عذاب داده و الان هیچ کسی دستشو نمیگیره بیشتر از یک ماهه بیمارستانه و اگه من نمیاوردمش اینجا همونجا تموم میکرد روزهای آخر عمرشه...بهش نزدیکتر شدم و گفتم :شما قراره مراقبش باشید؟اخه تمام بدنش درد میکنه و کبوده..
-نه پرستار براش گرفتم مریضیش لاعلاج و چیزی از عمرش نمونده
-زن بیچاره من میتونم براش غذا درست کنم تا پرستارش بیاد هرکمکی بتونم میکنم من سالها قبل چندماه پرستار
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
دوست دارم برم کربلا...
سلام گلی جان ممنون از کانال خوبت. من همیشه چالشارو میخونم واز صحبتهای دوستان استفاده میکنم.
من به راهنمایی دوستان نیاز دارم. من 14 سال ازدواج کردم. شوهر اهل مسافرت نیست در روستا زندگی میکنم. دوست دارم برم کربلا.
حالا شوهرم میگه مهریه ات رو ببخش تا من بزارم بری کربلا هزینه اش رو بدم. مهریه ام 114 تا سکه است. من دوست داشتم خانوادگی بریم. یا با بچه هام. من دوتا دختر دارم. لطفا راهنمایی کنید. به نظر دوستان چه کار کنم. پیشاپیش ممنون از راهنمایی دوستان. التماس دعا.
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
3.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
🟣حـقالنـاس عــاطفی
❌تو فکر کردی هرجور بگردی سر خودت نمیاد؟
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#چالش_نمک_نشناس
😔😔😔😔😔
منم باشم شادی
من ۲۰ سال خالصانه واسه مادرشوهر از ته دل کار کردم دل سوزندم براش البته بیشتر به خاطر خداوند
خلاصه از هرکاری که بلد بودم از درست کردن جهیزیه دختراش دوختن لاف دشک و خیلی چیزای دیگه
بردنشون مشهد اونم دوبار پدرشوهر مادرشوهر خواهرشوهر مجردم تازه آخرین بار وقتی از مشهد داشتیم میآمدیم خونمون رو کرد بهم گفت مسافرت با تو حال نمیده شاخ درآوردم گفتم اگه حال نشنیده دیگه نیاید
امسالم رفتم بهش نگفتم
سه سال پدرشوهر فوت کرده و همسرم یک روز در میانه میره به مغازه سوپری که دارن میرسه بار میاره براشون و غیره
و حسابی من تو این یه سال زندگیم عمرم تلف شده اما چه فایده یه روز آمد خونمون بهم هرچی از دهنش در آمد گفت جلوی همسایه های که تازه خونه گرفته بودیم عمدا تو راه پله دادبیدا کرد بهم گفته تو هرزه و به شوهرم گفت طلاقش بده هنوز دیر نیست من سه تا بچه دارم
خلاصه خیلی اتفاق های دیگه ای که افتاد و خدا میدونه
اما من به مادرشوهرم گفتم خدا یکی مثل خودت سر راه دختر مجردت بیاره و من با چشمم ببینم
من الان از بهمن خونش نرفتم نه خودم نه اجازه دادم بچه هام بردن ولی شوهرم یک روز درمیان میره
به خاطر توهینی که بهم کرد و آبروم برد تا حالا نرفتم عیدهم نرفتم نه خونه خودش نه خونه دختراش ، پاهاشون از خونه خودم بریدم تا حسرت روزهای که میآمدند میخوردم دیگه تو دلشون بمونه😂
خدا لعنتش کنه یادم میافته میخوام خودم بکشم
ولی صبرررررر مو میکنم فقط تا روزش
ولی من ایمان دارم زمین گرد گرد. هرکاری بکنی یه روزی یه جایی بهت برمیگردد
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
یه عادت بدی که دارم،
خیلی زیاد همه چیو جدی میگیرم.
یه عادت بدی که دارم،
خیلی زیاد همه چیو جدی میگیرم.
به تک تک کلمه ها فکر میکنم.
به اینکه چطوری تو جمله قرار گرفتن...
حتی به نحوه ی گفتنشون.
مثلا من،
دوستت دارم رو بیشتر از دوسِت دارم، میپسندم.
گفتن شبِت بخیر برام قشنگ تر از شب بخیره.
یا مراقبت کن رو ترجیح میدم به مراقبِ خودت باش.
به ری اکشن آدما فکر میکنم.
به نحوه صحبت کردنشون...
اینکه چطوری جمله هارو کنار هم قرار میدن...
به معنی پشت کلمات...
همیشه از این زیاد دقت کردن و جدی گرفتن آسیب دیدم.
چون آدما جدی نیستن.
حرفاشون صرفا احساسات اون لحظشونه.
فهمیدم که میتونن شب یه چیزی بگن و صبح یه چیز دیگه.
میتونن تو چشمات نگاه کنن و از آینده بگن،
دو ساعت بعدش کاری کنن که مجبور باشی اون آینده رو تنهایی بسازی...
فهمیدم کلمه ها اونقدری که برای من جدی و مهمن، برای بقیه نیستن...
اونقدری که من فکر میکنم چی بگم بقیه فکر نمیکنن...
نمیدونم رفتار من اشتباهه یا اونا
اما حداقل اگه حرفی بزنم،
بیست سالِ بعد هم رو حرفم میمونم.
اگه گفتم از یه نفر خوشم نمیاد،
مطمئنم که اون آدم حداقل برای من، آدم جالبی نیست و نمیتونه باشه.
اگه گفتم خوشم میاد،
مطمئنم به اندازه کافی لایق دوست داشتن و عشق بوده که گفتم...
حتی اگه زمان همه چیو تغییر بده احساسات من تغییر نمیکنن.
درواقع کلمات برای من جِدین...
من با کلمه ها رویا میسازم...
شاید برای همینه که زیاد فکر میکنم!
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام
اون خانومی ک گفتن توی خونشون احساس بیقراری میکنن...
منم مثل شما بودم اصاا دلم نمیخاست توی خونم بمونم.یه روز گلاب رو به تمام گوشه های خونه اسپری کردم ،بطرز عجیبی مشکلم برطرف شد و ازون روز عاشق خونم شدم😍
ضمنا گلاب رو ت ی صورتم هم اسپری میکنم و هرروز ایت الکرسی و ۴قل میخونم
شما هم امتحان کنین و ایشالله توی کانال میگین ک مشکلتون حل شده...
سلامتی و ظهور امام زمان صلوات
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
✅سلام مدیر مهربونم و دوستای گلمون 😘😘😘
افرین ب همه خانمهای کدبانو و هنرمند 😊😊😊
یک ضرب المثل هست که میگن اندازه نگه دار که اندازه نکوست
در همین موارد صدق میکنه به نظرم نه افراط نه تفریط .
منم با اینکه مستاجریم و شوهرم کارگره و حقوق نه چندان زیادی داره
ولی خدارو شکر همیشه خونمون پر از مهمون و رفت و امده وروزی خودشون رو میارن
خودمم شاغلم و خیاطی میکنم ❤️
منم مثل اکثررخانمها
ماست و لواشک و کیک همه چی خونگی درست میکنم ولی گهگداری مخصوصا تولد بچه ها کیک بیرون تهیه میکنم بچه ها گاهی دوست دارن
معمولا گردش بیرون شهرمون اکثرا هست غذایی سبک و سالم همون چیزی که قراره خونه بخوریم میریم بیرون هم گردش وهم اب و هوا عوض میشه
یکی از آشناهامون که قصابی کار میکنن دم گوسفند میگیرم هم گوشت داره هم چربی
برای انواع خورشت و ابگوشت
اینجوری روغن خیلی خیلی کم استفاده میشه گاهی روغن هم نمیزنم☺️☺️☺️
لباس برای بچه ها در حد نیازپارچه مناسب میخرم و میدوزم .
وب نظر من یک خانم کدبانو و هنرمند همین طور که بفکر اقتصاد خانواده هست باید ب اقتصاد هم وطن خودش هم دقت کنه
مثلا در مصرف اب برق گاز صرفه جوئی
بشه
مثلا من حیاط رو بیشتر اوقات جارو میکنم و خیلی کم پیش اومده که خواسته باشم بشورم
یا ماشین لباسشویی رو همیشه اخر شب که همه خوابن روشن میکنم یاوقت نماز صبح
مواد شوینده مثل تیرک و وایتکس رو در ظرف های افشانه مثل شیشه پاکن میریزم
وقت شستشو افشانه میکنم اینجوری هم همه جا رو میگیره و هم صرفه جویی در مواد میشه
وکسانی که مثل من ناراحتی ریه دارن اصلا اذیت نمیشن 😊😊😊
دوستان ایه 2و3سوره طلاق
رو حتما حتما بخونیدهرروز
و من یتق الله .....
برای افزایش رزق و روزی است
انشاالله روزی باشد که نه تنهادر ایران بلکه هیچ جای جهان انسانی در فشار و تنگنا اقتصاد نباشد و همه باهم برابر باشن 🙏🙏🙏
اللهم عجل لولیک الفرج
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
تجربه ی درمان افسردگی :
سلام پارسال ۶ماه اختلال افسردگی داشتم
۳،۴ ماه عادی بود
۳ماه هم شدید شد
اصلا متوجه این نبودم که افسردم تا اینکه پنیک و حمله قلبی و .. شروع شد و وقتی بعد کلی نوار و اکو و ... متوجه شدم قلبم سالمه و همه این دردها از اضطراب و فشاره و باید مدیریت بشه
الان ۷ماهه قرص میخورم زیرنظر روانپزشک
جلسات تراپی م رو هم دو هفته یبار، ماهی یبار میرم
عوارض کم نداشت برام قرص ها
ولی واقعا حالم خیلییی بهتر شد
قرص خوردنو شروع نمیکردم خودمو میکشتم
و قلبم تحت فشار اضطراب و حال بدی که همراهم بود مشکل دار میشد
الانم چون دیر شروع به قرص خوردن کردم قلبم یمقدار ضعیف شد و باید پرانول رو همیشه بخورم که قلبم فشار نیاد بهش
اگه زودتر قرصو شروع میکردم اینجوری نمیشد
و یه نکته مهم هم بگم
غالب آدمهایی که میگن قرص نخورید اخه و بده و اینا
خودشون دوره درمان قرص رو کامل تمام نکردن
چون یک ماه اول قرص خوردن واقعااا دوران وحشتناکیه! اکثرا همونجا ول میکنن!
حس میکنی دیوونه شدی، از درون داری میترکی ولی شادی الکی داری. حس میکنی یکی دیگه شدی..
من تازه بعد دو سه ماه تاثیر مثبت واقعی دیدم توی حالم
یکم سرپا شدم
دیگه دائم تو تختم نبودم و میتونستم یکم کاری غیر از خواییدن انجام بدم
و اگه احیانا قم هستید، دکتر مینا دارابی رو پیشنها میکنم
من پیش یکی از دکترای خوب تهران هم یه تایمی رفتم ولی خیلی کیلو کیلو قرص مینوشت برام
خانم دارابی واقعا عالی بود و به اندازه قرص میداد و خیلیییی برام نجات دهنده بود!
اون تایم اوضاع مالی داغونی هم داشتم
ایشون علاوه براینکه بهم گفت ویزیت ندم و پولم رو پس داد، داروهارو هم رایگان در اختیارم گذاشت:))
خلاصه که آره
احساس افسردگی رو با ورزش کردن و این درمان های داخل اینترنت و پادکست گوش دادن و تفریح و .. میشه حل کرد
ولی اختلال افسردگی رو باید پیش یه روانشناس بری و بعدش اگه تشخیصش اختلال بود.. پیش روانپزشک بری.. و تمام عوارضش رو مدیریت کنی تا درمانت تمام بشه!
اونا کمکت میکنن تا زودتر شر پا بشی و به خودت بیای:)
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿