دنیای بانوان❤️
🍃🍃🍃🌸 اختر هستم
پس بابا رضایت داشت و منم سیب رو گرفتم همایون تشکر کرد و همین که رفت من روی زمین نشستم پاهام سست شده بود نمیدونستم تهش چی قراره بشه دلنگرون بودم راز به اون بزرگی رو همایون نمیدونست شاید واقعا من نازا بودم از طرفی ازدواج اولم اولین قطره که از چشمم چکید مصی غرید بس کن الان موقع گریه نیست..بابا گفت:من هم نگرانم مصی اگه اقا بفهمه اختر قبلا ازدواج کرده چی؟میبینی چه سعادتی نصیب دخترم شده علی انگشت کوچیکه همایون هم نمیشه ولی چه فایده الان اگه بفهمه و بزار بره...
-وای بس کن مرد پیر شدی خرفت شدی چه پشیمونی از نگاه همایون معلوم که دلش پیش اختره تو چرا آیه یاس میخونی زود باش دختر برو موهاتو بشور بیا یه رنگ و لعاب بدم به صورتت همون پیراهن حریر رو بپوش که خود همایون برات خریده بود...زود باش آفتاب داره میره...
انقدر استرس داشتم که نگو باقر و بابا نشسته بودن و فقط به کارهای مصی میخندیدن غر میزد و موهامو شانه میزد موهای لخت طلایی رو بافت و پشتم انداخت و لباس حریر و جوراب سفید و کفش های پاشنه دار راه رفتن برام یکم سخت بود ولی اصرار مصی بود رژ قرمز و برای اولین بار ریملی که مژه هامو بلندتر کرد و چشم هامو زیبا تر..روسری کوتاه سبز حریر و استرس و استرس کمربند پیراهن رو مصی سفت بست تا گودی کمرم بیشتر به چشم بیاد جلو چشم بابا خجالت میکشیدم ولی قرار بود اینبار خوشبختی رو لمس کنم اونم از نوع حقیقیش...مگه عقربه ها یجا میموندن عجله داشتن و مثل برق و باد ساعت هشت شد صدای همایون که به گوشم رسید دستهام یخ کرد و مصی پالتو ام رو روی شونه هام انداخت و گفت:مثل خودشون باش با کلاس...دور سرم اسفند چرخوندو گفت برو در امان خدا...همایون کت و شلوار پوشیده بود هر دو با دیدن هم خشکمون زد مصی دود اسفند رو به طرف همایون فوت کرد و گفت:چقدر خوشتیپ شدید اقا دخترم دستت امانت...همایون چشم هاشو بست و باز کرد و گفت:بیشتر از خودم مراقبشم با اجازتون...شونه به شونه قدم برداشتیم هنوز چند قدم بیشتر نرفته بودیم که پام روی شن ها پیچ خورد و کم مونده بود بیوفتم و هردو آروم آروم قدم برمیداشتیم دوست نداشتم برسیم و کنارش آسوده قدم برداشتن شیرین بود...آروم گفت:خیلی خوشگل شدی.تو دلم کیلو کیلو قند آب میکردن و از اینکه منو پسندید خوشحال بودم بالاخره جلو در عمارت رسیدیم در رو باز کرد و گفت:برای داشتن تو ترسی از کسی ندارم هیچ وقت منو ول نکن...وارد سالن شدیم سکوت حاکم بود اونجا که انقدر برام سنگین نبود بارها اونجا
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
از پسر بزرگش میگه
سلام خسته نباشید خانمی هستم ۳۸ساله پسری دارم که ۱۶سال سن داره و یه برادر۱۲ساله پسربزرگم هرروز داداششو اذیت میکنه سربه سرش میزاره منم که میرم جداش کنم فحش میداد یا کتکم میزنه یا
به باباش زنگ میزنم عصبی میشه و کتکم میزنه درضمن بچه های کوچکتر از خودش میان خونمون به هوای داداش کوچکش با اونا بازی میکنه یا سربه سرشون میزاره اگرم بخوام بچه ها رو بیرون کنم به من فحش میده درس هم اصلا نمیخونه میگه به تو ربطی نداره به خدا اعصاب ندارم دیگه درضمن با باباش که صحبت میکنم از کسی گلایه میکنم جلو باباش تعصب اون طرف در میاد تو رو خدا پیام منو بزارید داخل کانال دوستان لطف کنن راهنماییم کنن😔😔
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
شهیدی که مجردها برای ازدواج به او متوسل میشوند🌸💍
شهیدی که مجردها برای ازدواج به او متوسل میشوند🌸💍
داستان ازدواج شهید نوید صفری و وساطت ابوخلیل
بعد از یک سالی که از آشنایی همسر شهید صفری با قبور شهدا می گذشت و با چند تن از همسران شهدا خو گرفته بود. چند وقتی سر مزار شهید خلیلی می آمد و آن را به عنوان شهید دوست خود در نظر گرفته بود. با مادر شهید خو کرده بود و این شد ابتدای توسل مریم خانم به شهید خلیلی..
در خواب شهید خلیلی به او چادر طلاکوبی که چادر مشهور عروس هاست هدیه می کند و می گوید این از طرف شهداست..
مریم خانم خواب را برای مادر شهید تعریف می کند و عید غدیر برای پخش شیرینی به سر مزار می روند.
در همین حال، شهید صفری نیز که از قبل با این شهید خو داشته به سر مزار می آید و با پدر شهید ابوخلیل خوش و بش می کند. به عکس مشهور او سر مزار نگاه می کند . از او می خواهد که وساطت یک ازدواج خوب با دختری پاکدامن نیز برایش فراهم کند.
این قرارهای عجیب و غریب که عروس و داماد قصه ما بعد از ازدواج آن را می فهمند به کنار.. همان روز بعد از 15 سال، بستگان این دو نفر همدیگر را ملاقات می کنند و با معرفی بساط ازدواج این دو به پا می شود.
پیدا کردن همسر دلخواه با توسل به ابوخلیل🤲
خب حالا شاید با خودت بگی چطوری این توسل رو شروع کنیم؟
راستش تو هر طور که بخواهی می توانی این توسل را شروع کنی، می توانی هر هفته سرمزارش حاضر شوی و برایش زیارت عاشورا بخوانی. می توانی چله های یس، عاشورا و غیره بگیری و ثواب زیارت هایت را به شهید هدیه کنی ( یا از طرف شهید به آقا امام حسین علیه السلام هدیه کنی )
اما شهید خلیلی یک شهید زهرایی است یعنی علاقه شدیدی به حضرت زهرا داشته و جا داره توسلات زهرایی رو به این شهید هدیه کنی. مثل حدیث کسا، زیارت نامه حضرت زهرا، و غیره
پس به طور کلی می تونی روی موارد زیر کار کنی:
چله زیارت عاشورا
چله یس
چله حدیث کسا
چله نماز حضرت زهرا
چله سوره کوثر
چله ترک گناه ( که بنظرم خیلی خوب جواب میده )
و هر عملی که منافات شرعی و عرفی با دین ندارد.
مزار شهید خیلی برای توسل ازدواج
شهید خلیلی را به نام رسول خلیلی هم می شناسند. اما تنها چیزی که شاید در او با تمام شهدا فرق داشته باشد این است که سنگ مزار او از سنگ حرم امام حسین است. و این است شاید یکی از دلایل برکت این مزار.
چطور زودتر حاجت ازدواج بگیریم
خواهران عزیزم، آبجی های خوشگلم..
اگر تو امروز این مطلب رو خوندی، این خودش می تونه یک دعوت آسمونی برای تو از سمت این شهید باشه . ( می تونم بگم که شهید ابو خلیل به اسم تو رو دعوت کرده تا این مطلب رو بخونی..)
برای پیدا کردن همسر دلخواه ات چله های متمادی بگیر، هر چند بعید می دونم خیلی طول بکشه ..👌
ولی سیمت رو به آسمون وصل کن. با این شهید رفاقت پیدا کن. رفاقت های بی طمعی که تنها می تونی توی خلقت تجربه اش کنی همین رفاقت با شهداست.
هر چند شاید قداست نام شهید توی چنین مکانی اجازه نده من دستم باز باشه درست در مورد شهدا بگم. ولی این یه دعوته برای این که ان شالله باب ازدواج برات باز بشه و از رابطه های پوچی که تو رو به قهقرا می برند نجات پیدا کنی.
شهید ابو خلیل محمد حسن خلیلی
به هر حال من معتقدم در کنار تموم راه ها اگر از ایشون کمک بخوای ابوخلیل هم به صورت آسمانی این گره ات رو باز می کنه. پس هدف هامون زندگی پاک برای شماست. و البته تو که دعوت شده هستی نیز خیلی عزیزتری.
خلاصه این که با شهید دوست شو
باهاش درد دل کن
براش نامه بنویس
حضور زنده اش رو درک کن
سرمزارش حاضر شو
به دیگران معرفی اش کن
فیلم هاش رو ببین
روش زندگی اش رو توی زندگی ات پیاده کن
و …
بدین صورت محبوبش بشو و محبوب تر و اینطور به زندگی پاک با توسل به این عزیز دست پیدا کن.
نذر شهید ابوخلیل برای ازدواج🙏
وقتی که چله ات رو شروع می کنی می تونی نذری هم کنی. این طوری به خودت کمک می کنی زودتر باب اجابت رو باز کنی. این نذر می تونه یه کار فرهنگی باشه. مثلا نذر کنی به نیت مادر 18 ساله همه مردم، حضرت زهرا سلام الله علیها، کتاب معرفی شهید رو به تعداد 18 جلد یا ضریبی از 18 ( سن مادر که ابوخلیل عاشقش بود ) سر مزارشهید پخش کنی. یا توی خیابون به دخترها هدیه بدی و غیره .
یا می تونی ترک گناه یا انجام واجب فراموش شده ای رو نذر کنی ( مثل نماز قضا )
یادمون باشه این توسلات، همه بهانه هایی برای رسیدن به اون محبوب ازلیه ..
تلاش کن و البته برای من نوعی و همه دختران این سرزمین پاک، دعا کن.
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
از سربازی پسرش میگه
سلام و احترام خدمت گلی بانو و عزیزان هموطن ۰خواااااهش میکنم ازت این پیاممو بزار تو کانالت نکنه یه وقت نزارییییییی ۰من پسرم ۱۶ سالشه و دوسال دیگه به امید خدا راهی سربازی میشه خیییییییلی در عذابم اینکه پسرم برای یه مدت نیست و اینکه چه جوری میخوابه و بیدارش میکنن و سر پست باید بره و اینا دوری ازش خورد و خوراک کم خیلی چیزهای دیگه اذیتم میکنه که در کنارم نیست از همین الان نگرانیهام شروع شده خودش که اصلا دوست نداره و میگه من نمیرم سربازی ولی من میگم این یک وظیفه اس و باید بری نمیدونم چیکارش کنم لطفا خواهرای گلم راهنماییم کنید ممنونم ازتون
گلی جون لطفا بزار تا از این نگرانی که بهم استرس وارد کرده دربیام
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
شما بگید چیکار کنم..
سلام خدمت شما گلی بانوی عزیز و هم گروه های محترم.
من چندبار پیام دادم و گلی خانوم لطف کردن تو گروه گذاشتن امیدوارم این پیام هم تو گروه بزارن و اعضای گروه راهنمایی ام کنن. ممنون از همگی
مشکل اول من اینه گواهینامه دارم ولی به شدت میترسم پشت ماشین بشینم و رانندگی کنم موقعی که شوهرم میخواست اسم منو بنویسه برای کلاس رانندگی گفتم میترسم گفت پشت ماشین بشینی ترست میریزه ولی من بعد چندسال همچنان میترسم 😔 😔 که باعث شده شوهرم و حتی خانواده خودم مادر و خواهرام بهم تیکه بندازن که گواهینامه گرفته الکی و از این حرفا
مشکل بعدی من دوتا پسر دارم بزرگه میره کلاس پنجم و دومی 3سالش تازگی تموم شده وشوهرم میگه بیا جا خودم کار میکنم «خدمات بیمارستان» توهم کار کن البته درس بخون به عنوان کمک بهیار بیا ولی من خودم راضی نیستم مگم بچه هامو بزرگ کنم و زندگیمو بچسبم بزرگه میره مدرسه کمک حال درسش باشم وکوچیکه میگه بزاریم مهد کودک ولی من میگم خسته میشه هرروز صبح زود 6بیدار بشه و تاظهر یا گاهی تا غروب بخواد مهد باشه. اعضای گروه کسی بوده که شرایط من داشته باشه بنظر شما برم سرکار یانه
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
سلام گلی جانم که ندیده شدی عزیزتر ازجان
منم اومدم برای درددل.راستش من ازخودم خسته شدم ازاینکه چرابزرگ نمیشم چرا بااینکه مادر دوتابچه هستم هنوزانقدر ضعیفم انقدبچه موندم.چرا نمیتونم باسیاست زندگیمو جلوببرم.چراهیچ رازی توزندگیم ندارم.انگار زندگی من شده یک مکان عمومی همه داخلش هستن.من همسرم آدم صاف وسادهای هست یه شخصیتی مثل نقی پایتخت داره.اونم بدترازمن اصلا سیاست نداره.جلوجمع سرمنوبچهها دادمیزنه که خودی نشون بده درحالی که توخلوت خیلی مردوپدر خوبیه.خلاصه حالم خیلی بده. من بدی شوهرموخانواده شوپیش همه میگم دیگه پیش همه بیارزش شدیم.چندوقت پیش یکم باهمسرم حرفم شدزنگ زدم به برادرم کلی پشت سرهمسرم بدگفتم اونم تازه بهم میگه حرف زد بزنش بعدگفتم این الان چه راه حلی بهم نشون داداینطوری که بدترمیشه همون برادر یه کوچولو بهش بدهکاربودم مبلغی که پول توجیبی به حساب میاد دوسال پیش یهویی سرحرف دخترش پیام دادوپولشو ازم خواست درحالی که من چندین بارگفتم شماره کارت بده پولتوبزنم گفت چی بود مگه.الان خیلی ناراحتم یه هفتهاس مشکلموبهش گفتم یه پیام نداده که خواهرچی شدخوب شدین یاناراحتی قلبی دارم یه حالموبپرسه.آخه من چرا همچین حماقتی کردم آبروی خودمو بردم. من چیکار کنم یکم بزرگ شم عاقل شم.از خدا خجالت میکشم چرا من به غیراون به بندههاش چنگ میزنم که اگه بده منته اگه نده ذلت
هرروز یه زیارت عاشورا ازطرف آقا امام زمان هدیه میکنم به سیدالشهدا تاخودش افسار زندگیمو دست بگیره شماهم برام دعا کنین برای این دختر نادونتون 🥺🥺🥺
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام کلی خانم درجواب خانمی که پسرشون شبا خواب میبینه وهشت سالشه
اگه هشت سالشه پس بزرگه ازش بپرسین چه خوابی دیده براتون تعریف کنه بهش بگین این فقط خواب هست واقعیت که نیست که میخوای بترسی
دریک پلاستیک کمی نمک واسپند گذاشته بشه زیر بالشت پسرتون بزارین وهرموقعه که پسرتون خوابید ایه الکرسی وسوره حمد رو پسرتون بخونید یا روی همین نمک واسپند این دوتا رو تلاوت کنید
ان شالله خوب بشه
اگه لایق میدونین بفرستین گروهتون آن شالله نتیجه بگیرن
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام برای خانمی که جغد دیده اگر دوست داشتین این تجربه منم تو کانال بذارین
منم یک شب که روی حیاط خونمون نشسته بودم دیدم یک جغد سفید نشست رو پشت بوم خونمون خیلی خوشم اومد ازش خوشحال شدم از اینکه نشسته رو خونمون شبهای بعد هم میومد من میدیدمش با خودم همش فکر میکردم برای من خوش شانسی میاره که دقیقا همینطور هم شد ما که تو اون خونه مستاجر بودیم با شرایط مالی خیلی بد به طور کاملا غیرباور صاحب خونه شدیم بهترین ماشین خارجی خریدیم صاحب چند تا باغ شدیم و اگر بهتون بگم اصلا باورتون نمیشه که طی تقریبا پنج سال ما همه اینها رو بدست اوردیم. الانم خواهرم شما به فال نیک بگیر که خیلی برات شانس میاره برای من که اینطور بود انشالله برای شما هم خیر و خوبی پیش بیاد خبرش رو هم تو کانال بذار
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
#سوال_اعضا
سلام چراپیامای منو توگروه نمیذارین،خانوما به مشورت،من دوقلوهای پسرم 6سالشونه خیلی لاغرو ضعیفن ،میرن توکوچومون یه پسرهیکلی 10ساله اینارومیزنه ،حالادروغ نگم بچه های منم بی تقصیرنیستن چون زورشون نمیرسه همیشه فش میدن،امشب من باپسره ومادرش دعوامون شد توکوچه ،الان سه ساله همیشه بچه های منو به خاطر یه فش میزنه،الان یکساله نمیفرستمشون توکوچه بخاطر این پسر،چکارکنم،صدبارم به پدرومادرش گفتم،تمام بچه های کوچه بادوقلوهای من بازی نمیکنن،اینا همیشه یه گوشه ن برای خودشون😔😔
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام گلی جان میخواستم به دختر 17ساله ایی ک با پسر 17ساله دوست شده بگم
عزیزم واقعا تو این سن البته شما میگین من سه ساله با اقا پسر رفیقم . الان شما باید فکر درس واهداف اینده اتون باشین نه خودتونو درگیر عشق وعاشقی کنید. شما چه انتظاری از ی پسر بچه دارین این طبیعیه که الان به حرف بزرگترش گوش بده وباخانواده اش وقت بگزرونه وی مادری هم که واقعا اینده بچه اش براش مهم باشه چه پسر چه دختر نباید به حال خودش رهاش کنه همه جوره بطور نامحسوس باید تحت کنترل باشه وحساب ببره از بزرگترش. عزیزم این رابطه برای شما سم هست وشما هم مثل دختر من خواهشا بچسب به درست . واینده خودتو خراب نکنه هر چیزی خوبه به وقتش اتفاق بیفته نه اینکه چند سال دیگه بشینی حسرت این روزهاتو بخوری و بگی ای کاش کسی بود حداقل راهنماییم میکرد منم مثل مادرت. بقول یه خانمی میگفت درس بخون بهترین شغل رو انتخاب کن و بین خواستکارات درشت هاشو انتخاب کن نه هر کسی به خودش اجازه بده بیاد خواستگاریت. الان بهترین روزهای زندگیت هست از لحظه لحظه اون به بهترین نحو استفاده کن. بادوستای دخترت برو بیرون تفریح سالم. برنامه ریزی کن برای هدفت. چند سال دیگه دیره برای پشیمونی امیدوارم رو حرفم فکر کنی وناراحت نشی ومن دلسوزانه و از روی تجربه اینا رو گفتم
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿