سلام دوباره به گلی جان وخوشبو وخوش اخلاق ومتین ومدیری دلسوز سلامی خالصانه می کنم. وهمچنین اعضای عزیز گروه خانمی که پسرتون هم فحش وهم کتکتون میزنه متاسفانه ازبس بهش بهائ دادی ازهمون بچه گی هرچی گفته انجام دادی .اگرهمون دفعه اول خودت به پدرش هم کاری نداشته باشی چون تربیت فرزند به عهدهی مادر است. اشتباه ی کرد وشما ازراه درست نه کتک کاری به روش صحیح تربیتش می کردی تااینجا پیش نمی رفت. الان هم جزبه داشته باش تازه 16 سالشه وای بحالیکه بزرگتربشه دیگه به هیچ وج حریفش نمیشی باآرامش وصبوری پیش برو سعی کن جلوی بقیه بهش احترام بگذاری به پسر کوچکترت بگو برادربزرگتره بهش احترام بگذار وقتی بانرمی ومهربانی باهاش رفتارکنی اون هم کم کم اخلاقش رادرست می کنه. البته هرگز پیش باباش شکایتش رانکن. چون بیشتر لج می کنه وبدتر میشه. چون توی سن بلوغ هم هست. باز هم میگم پیش دیگران همش ازش تعریف کن. چون درخت باید ازریشه خوب باشه. ولی نزار ازاین بیشتر روتون توی روی هم باز بشه. که عواقب بدی راپیشرو دارید. خدانکرده به مواد وچیزهای دیگه گرفتارمیشه. اینقدر ازاین مسائل من دیدم. که پسر مادرش راتا حدمرگ زده که مادر آرزوی مرگ بچه اش راازخدا خواسته ولی نگفته نماند پدر خانه باید چنان به همسرش احترام بگذاره که الگوی بجه هاش باشه. خیلی توی تربیت بچه ها تاثیر می گذاره. عزیزم بازبان خوش مارازسوارخ بیرون میاد باهاش دوست شو مادرها که میتونند راحت دل پسرها رابدست بیارند. پس ازامشب به بعد تامیتونی دلشو بدست بیار شاید وقتی مدام میری طرفداری پسرکوچکترت رامی کنی اون هم بدتر می کنه. ان شاءالله بحق این روزهای عزیز همه ی بچه هامون به راه راست هدایت بشوند. وقدر ما راکه جونمون رافداشون کردیم. رابدونند الهی آمین ببخش عزیزم راهنمایت کردم. تا بیشتر آسیب نبینی. خدا کمکت کنه. وروزهارابخوشی سپری کنی. همگی عزیزان رابه خدا می سپارم درپناه ی خدا ممنونم از مدیرگروه عزیزدل🙏❤️😘خیلی سپاسگزارم من هستم بانوی بختیاری روزگاربرهمگی خوش
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
سلام خوبی عزیزم گلی خوشگتروخوش بوترازگل همجوره دوستت دارم عزیزجان وهمین طور همه ی دوستان دوست داشتنی را درمورد همه چیز توی گروه هست الحمدالله ودردودل هازیاده عزیزی گفتند غیبت همسرش را می کنه. خوشگلم ازاین به بعد اصلآ غیبت نکن میدونی چرا بخاطر اینکه بخدا دیگه خانواده ات نه به خودت نه به شوهرت اهمیت میدند. وپیش جمع کوچیکتون می کنند. توبه شوهرت ضربه نمیزنی به خودت وبچه هات هم ضربه میزنی ببین اگریکی راز نگهدارنبود ورفت به شوهرت وخانواده ی شوهرت رازت راگفت اون هاچطور میخواهند بهت اطمینان بدهند هرگز تورا به عنوان همدم ومونس قبول نمی کند. رازت رابگذار همیشه توی قلبت بمونه جاش امنه😂😍عزیز وحکایت خواهرمن شد باشوهرش دعوا می کرد.میومد تمام دعواها وکوچک کردن شوهرش راپیش همه می گفت. بخدا تمام فامیل دیگه مثل قبل احترامشون رانداشتند هم مرده بده شد هم بچه هاش کوچک شدند چون وقتی پدرخانواده به بچه هاش وزنش احترام نگذاره وبرعکس خانم به شوهرش توقع دارید دوست. وفامیل بهتون اهميت بدهند خانواده باید خودشون رابزرگ جلوه بدهند.هرکاری هم می کنیدیه راز بین خودتون بمونه که همه هم بهتون احترام وبه شخصیتتان اهمیت بدهندازمن به همه شمانصیحت راز خانواده همیشه توی قلبتون نگهدارید ببخشید پیامم طولانی شد همگی رابه خدا می سپارم اجرتون باامام حسین من هستم بانوی بختیاری🙏❤️😘🥰💖
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
خانوم کانالمون میگه
در جواب خانمی که پرسیدن پسرم رو بردم روانپزشک یا خیر؟ بله از سن ۲ سالگی تا به الان همه راهی رو رفتیم ولی اونطور که باید تاثیر نداشته در فصل بهار و تابستون هم خیلییییییی بدتر میشه اذیت هاش
🌸🍃🍃🍃
سلام در پاسخ به خانمی که برای نماز صبح خواب می مونن این راه حل مجرب رو انجام بدن حتما جواب میگیرن به مدت سی روز هر روز صبح با سی مشت اب سرد صورتشون رو بشورن مشکلشون حل می شه شبها هم گلاب به صورتشون بزنن
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
خانم گلی ک سه تا داداش داری و سن شون کم کم داره بالا میره و کسی رو در شان برادرات نمیبینی
,عزیزم دختر خوب فراوونه ولی اون پری دریایی ک شما دنبالشی و لایق داداشات بدونی وجود نداره,منم مثل شما بودم الان داداشام بالای چهل سن دارن و مجردن و دیگه تمایلی ب ازدواج ندارن,عزیزم دنبال ی کیس خاص نباش,همه چی در حد تعادل خوبه,همه ما زیبایی انچنانی نداریم,خدا بهمون ی قیافه متوسط, داده یکی بینی ش بزرگه یکی چشاش ریزه یکی سبزه ش یکی سفیده یکی لاغره,قرار نیس همه همه چی تموم باشیم,بخدا ک اخلاق مهم تر از قیافس,بخدا ک تربیت مهم تر از پول و داراییه,بخدا ک خانواده مهم تر از تحصیلاته
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
خواستم به اون خانمی که گفتن سیاست ندارن و پشت سر شوهرشون پیش برادرشون حرف زدنم بگم
خواستم به اون خانمی که گفتن سیاست ندارن و پشت سر شوهرشون پیش برادرشون حرف زدنم بگم
درست فهمیدی عزیزم شما مشکل از خودته
خودتون اشتباه رفتار میکنید میگید شوهرتون مرد خوبیه در کل حالا اگه اشتباهاتی هم داره باید شما با ارامش و محبت روش کار کنید و توضیح بدید براش تا کم کم درست بشه
نه اینکه پیش بقیه بدش رو بگید
عزیزم تو این دنیا هیچ کس جز شوهرت برات نمیمونه خواهر برادر پی زندگی خودشون هستن اونا زندگی و اسایش خودشونو ول نمیکنن بیان دنبال شما
بچه هم حتی مثل شوهر نمیشه بچه ها هم یک روز میرن
شما با بد گفتن از زندگیت و شوهرت حرمت زندگیت و شوهرت رو از بین میبری و به دیگران اعلام میکنی که شما حق و اجازه ی دخالت توی زندگی منو دارید پس جای گله از دخالت و بی حرمتیه دیگران نمیمونه
شوهر شما وصل به وجود شما وقتی پیش بقیه بدشو میگی اونا هم میگن شوهر فلانی بده یعنی بازم اسم شما برده میشه پس از شخصیت شما کم میشه
هر چی خودت زندگیت وشوهرت رو بیشتر احترام کنی بقیه هم بیشتر بهت احترام میزارن و حرمت برات قائل میشن مشکلات زندگی و شوهرت رو با خودش حل کن حرف زدن پشت سرش بادیگران جز شکستن حرمت زندگیت هیچ چیزیو حل نمیکنه برای اروم شدنتم حرفاتو بجای اینکه به کسی بگی بنویس برای خودت
با رعایت کردن این نکات زندگیت کم کم به روال برمیگرده
مشکلات زندگی و زمانی باید پیش کسی باز گو کرد که مشکل خیلی بزرگ میشه و دیگه از هیچ کدومتون کاری ساخته نیست اون موقعه هم باید از یک بزرگتر کمک بخوای یک یک راهکار بده و مشورت و میانجی گری و مشاوره بده نه هر کار پیش پا افتاده ای زندگی و شوهرت رو برای همه سفره کنی زندگیت و خودت وخانوادت بی حرمت میشه تازه دیگران با دلسوزی های بی جا و جانبگیریه یک طرفه ونظرات نسنجیده گاهی باعث بدتر شدن رابطه و گاهی پاشیدن رابطتتون به خاطر یک مشکل کوچیک میشن مثل همین پیشنهاد برادرتون
شما بد شوهرتو میگی دوروز بعد مشکلت حل میشه و به زندگیت ادامه میدی و شوهرت رو دوست داری و اون مشکل کلا یادت میره ولی اون چهره ی زشتی که از شوهرت و زندگیت توی ذهن برادرت و بقیه ساختی پاک نمیشه و چهره ابدی میشه و دیگه هیچ کس روی خودت و زندگیت حساب نمیکنه
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃
سلام فاطمه خانم من تازه وارد کانال شما شدم اینقدر درمونده ام که خدا شاهده حتی توان نفس کشیدنم ندارم چه برسه تایپ کردن ولی الان دارم مینوسم توروخدا خواهش میکنم که پیامم داخل کانال بزارید و از خاتم ها میخوام که کمکم کنند
من متولدین ۷۶ هستم خانواده خوب و سرشناسی دارم خودم تحصیل کرده هستم ۲۲ و ۲۳ سالگی با یه پاسدار از طریق سنتی و خیلی سالم ازدواج کردم که عقد ازدواج و طلاق ۶ ماه نشد خیلی زجرم داد خودش و خانواده اش و مشکل ناتوانی جنسی و مشکل اعصاب و روان داشت کتک های شدید شرایط بد و سخت که قابل گفتن نیست جهیزیه لباس هم رو نابود کرد پول و مال و جان خودم و خانواده ام گرفت با پزشکی قانونی تبانی کردو توافقی جدا شدیم همه چیز بخشیدم که فقط تموم بشه پدرم و خانواده ام زنده بمونن از غصه طلاق تو خانواده ما و واسه آبرو خیلی بد و سخت به خداوندی خدا که من حاضر بودم با اون شرایط و بدون بچه و رابطه زندگی کنم بهش هم گفتم فقط تو خوب بشو زندگی کنیم من هیچی نمیخوام چون عاشق بچه بودم خیلی سعی کردم بره دکتر و خوب بشه نرفت مشاوره هم که رفتیم یکبار دوست دوستش بود جانب داری اون کزد همه بخاطر موقعیت ک کارش جانب داریش میکردن خیلی زجر کشیدم خیلی خانواده ام ضرر و خسارت مالی دادن از پول وکیل و جهیزیه و طلا و.. تا تموم شد زیادخواهی هم اصلا نکردم خانواده ام هم از هیچ چیز کم نزاشتن چون بچه اول بودم خیلی امید و آرزو داشتن اونا هم اولش خیلی خوب بودن ولی آخر عاقبت این شد اونم نمایندگی ولی فقیه کمک کرد خلاص بشم جدا بشم
همه لباس هامو بردن خیلی زجر کشیدم سنم کم بود همش خواب لباس هامو لوازممو میدیدم خانواده پدرمم خیلی سالهاست ما رو اذیت میکنن چون پدرم زن از فامیل نگرفته و کسی که بهش علاقه داشته گرفته بشدت با ما بد هستن و آزار و ذیت و ارث پدرم نمیدن و .. زجر از بچگی تا حالا پیش اونا دشمن شاد شدیم ولی خب گذشت با نماز و قرآن و خدا زنده موندم بعد طلاق سختی هام شروع شد همه یه جور دیگه نگاه میکردم روابط کم میکردن و اینکه من مدتها خودم پنهان میکردم و جایی نمیرفتم و مدتها اولش به کسی نگفتم میگفتم نفهم کسی تا شاید یه روز دوباره حدا بهم فرصت زندگی و روزها خوب داد بعد مردم بفهمن
بعد از گذشت دو سال خواستگار داشتم کم و زیاد ولی هرجور بود نمیشد یا من نمیخواستم یا اونا یه چیزی که باید بگم من دختر بودم چون اون ناتوان بود موقع ازدواج هم نامه گرفتم ولی حین طلاق اون واسه آزمایش فرستادن که تبانی کرد منو نفرستادن که بعد فهمیدم باید منم میرفتم پزشکی قانونی برای نامه سلامت که نرفته بودم ولی خودم باباکرم رفتیم دکتر متخصص و نامه سلامت گرفتیم ولی گفتن اگر میخوای اسمش از شناسنامه بیاد بیرون و دختر بودنت ثابت بشه باید از اول پرونده تشکیل بشه و همون مراحل که من گفتم دیگه نمیتونم و نمیخوام هرکی بخواد منو همینجوری با گفتن واقعیت از زبان خودم بخواد نامه هم که دارم که همین شد بدبختیم همه خواستگارها میپرسیدن که اگه اینجوری پس چرا اسمش تو شناسنامه و اینا بعد یکی از دوستان خانوادگیمو که اونم جزو جمعیت امام رضایی ها بود و همسرش سرهنگ سپاه مهمان ما بودن و گفتن که چرا ازدواج نمیکنی جوانی خوشگلی و.. مادرم گفت از این رفت های بی ثمر خسته شده و نگران ما هم هست و میترسه و اون هم گفت مجموعه آدم و حوا خیلی معتبر مال حاج حسن یکتا موارد ازدواج سنتی با مادر ها در ارتباط و آشنا میشن و شرایط ها است هرکدام نخواستی و مطابق نبود اصلا نمیپدیری
اولش قبول نکردیم میترسیدم پدرم مخالف بود و بعد مادرم گفت حالا انجام بده نمیخوام جوانیت بسوزه تو خیلی زجر کشیدی میخوام دوباره زندگی کنی و خودم هم عاشق زندگی و بچه و مادری و خانه داری بودم ولی بی خبر از مصیبت های. در انتظارم
مدام درخواست داشتم ولی خیلی شرایط ها گاها بد و ترسناک بود و پن اصلا قبول نمیکردم و میترسیدم ولی خیلی دوست داشتم صاحب زندگی بشم و خانواده خوشحال و رنگ خوشی و خوشحالی ببینم ولی نشد تا اینکه یکی چندین بار منو درخواست داد ومن هر بار رد کردم اینقدر موردها بودن ولی خسته شده بودم دیکه از حاج آقایی پرسیدم دونفر همزمان بودن اولی آمد و رد کردم دومی این بود که گفتن بزار اینم بیاد یا صحبت کن شاید خیر بود قبول کردم تماس گرفتن مادرش و آشنا شدیم با خود آقا صحبت کرد دیدم نمیخوریم گفتم نه دوباره خواهش و التماس و دعا و فرصت بدید دوباره صحبت کرد گفتم نه و گفت دوره بیماری داشته و شرایطش متولد ۶۷ بود و طلبه و یه مدرک لیسانس دانشگاهی و اسنپ و مثلا خانواده فرهنگی و یکبار جدا شده بود و همدانی
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃
بار سوم هم که تو ماه صفر بود پدرم کربلا استخاره کردن بد اومد بعد گفتن که چون ماه صفر بوده سنگین بوده بد اومده و استخاره دل و نباید اصلا واسه امر خیر استخاره کرد و .. سه بار نه گفتم و یکبار هم اومد شهر ما و من همراه برادرم رفتیم بیرون واسه دیدار من گفتم نه واسه سوالات بد و ظاهرا هم تناسب نداشتیم تا اینکه پیام داد و گفت نمیبخشه د خیلی دوست داره بعد من دیگه نه و التماس و خواهش سر پل صراط جلو تون میگیرم و چله نادعلی میگیرم و اینا توروخدا اینا من منتظرم بازم فکراتون کنید. خدا شاید دلتون برگردوند و جواب دادید
من معلم مدرسه غیر انتفاعی شده بودم تازه اویل مهر بود که با کلی کلنجار و مشورت بهش پیام دادم وگفتم بیشتر صحبت کنیم گفتم خدایی نکرده دلی را نشکسته باشم و من هم یکبار جدا شدم و کسی که اینقدر علاقه داره و خواهان حتما زندگی خوبی و پشت پا نزنم و من هم شرط و شرایط میزارم مشاوره تست مهریه و تحقیق و آشنایی و رفت و آمد بعد که همه را انجام دادم دوماه آشنا شدیم محرمیت مدام از همدان یک روزه واسه یکساعت هم که شده می آمد وخیلی خوب که خیلی همه ما خوشحال بودیم مودب و خیلی شرایط خوب واسمون استخدام دبیری داده بود که قبول نشد و در دوران آشنایی تکمیل ظرفیت تهران قبول شد و گفت از پا قدم خیر منه خواهرش که خونه بود هم بعد از سالها معلمی قبول شد و خواهر بزرگش بچه دوم حامله و خیر مالی و ... خونه خریدن دوباره .. تست شخصیت مشاوره همدان که خودش گفت آنلاین انجام دادم و مشاور گفت شما خیلی خوب و نرمال هستید این آقا بخاطر جدایی و شکست که میگفتن اون بد بوده و دوسش نداشته جدا شده بود مستقل نشده بودن ولی رابطه کامل زناشویی داشتن
مشاوره تلفنی و تست شخصیت و مشاور سوال های بدی میپرسید که میگفت مشاور میپرسه بعد فهمیدم سوالهای خودش بوده بعد از دوم ماه عقد و شرایط پذیرفت من و پدرم همه واقعیت طلاق و زندگی و گذشته رو گفتیم حتی شناسنامه و نامه گواهی سلامت و حتی یه جای بخیه از کودکی رو بدنم که همیشه میگفتم حق اون طرف همه چیز بدون و تصمیم بگیره حتی تحقيق از همه جای خانواده و خودم در شهر کردن و جز خوبی چیزی نشنیدن
بعد از دوماه آشنایی عقد وبعد از سه ماه عروسی همه چیز خوب بود مثل پروانه خودم و خانواده ام بودیم و فکر میکردیم خوشبخت شدم بعد از کلی سختی کارش افتاد تهران ۳ روز تهران که بدبختی ها شروع شد بماند دوران عقد وحشتناک هنش در رفت و آمد و مریض میشد میرفت نمی اومد جواب زنگ و پیام نمیداد خونه خواهر بزرگش تهران بود اونجا میموند هرچه خودم و خانواده ام حرف میزدیم خوب میشد بهانه های مختلف که سختش خجالت میکشه آواره شده و ... اینا به خانواده اش گفتم فایده نداشت بدتر شدن حتی خانواده اش زجرم دادن هرچه میگذشت با چیزهای باور نکردنی روبه رو میشدم با کلی مدارک صيغه های پولی قبل ازدواج و کلی موارد که حتی هیچکدوم پاک نمیکرد و نکرده بود دوره بیماری هم سرطان غدد لنفوم که در آورده بوده و شیمی درمانی و پرتو درمانی و زگیل ویروسی بدن که به من گفته بود تو بچگی با بخاری سوخته جای اون بعد فهمیدم اولش گفتم بچه دوست دارم گفت قبول گقتم نامه و شناسنامه قبول بعد شروع کرد به شک و تهمت که باید شوهر قبلی ببینم از شب اول به مامانش میگفت و از وکیل و پرونده های قبل منم گفتم منکه همه چیز گفتم این حرف ها مال الان نیست بعد گفت بچه نمیخوام و شروع کرد به ادیت وازار
اصلا زندگی دوتایی دوس ندارم هرکی جدا مثل صيغه ای ها و .. زندگی مشترک نه جایی باهم نریم میگفت از تو بدم میاد ازت بیزارم ازت حالم بهم میخوره من گفته بورم مشاور از مشکلاتم بهت بگه ولی اون گفته اگه بگم دختره فرار میکنه اون مورد خوبی میتونه تو رو نجات بده اون تنوع طلب دم دمی مزاج درونگرا افسردگی و اضطراب شدید که باید دارو میخورده و ای کی یو پایین وسواس فکری نشخوار منفی شکاک و ...
خیلی گریه میکردم زجر میکشیدم هرچی باهاش حرف میزدم التماس میکردم که خوب شو زندگی کن آخه چرا اینجوری ما یکبار جدا شدیم دوباره واقعا مرگ آور من نمیرم تو و زندگیم دوس دارم بیا زندگی کنیم هرچی تو بگی خانواده اش از خودش بدتر بی احترامی زجر آزار و اذیت کم کم روی واقعی خودشون نشون دادن خودش تنها میرفت مادرش اینا همش با من دعوا ماپسرمون تنها میخوایم خواهرش گوشی منو میکشت دید میزو که این به بابام پیام داده دعوا و حرف ها رو به خانواده اش میگه این دروغ گو بهش اعتماد نکن بچه دار نشو شاید طلاقش بدیم هنش تنها خونه اونا بود غدا میخورد من درست میکردم منتظرم نمیخورد میگفتم خوب به من بگو دعوا راه مینداخت پرتم میکرد و..
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃
داد هوار فحش رفت تو اتاق به من میکی صيغه ای به باباش زنگ زد ۱ شب اگه ۵ دیقه دیگه نیای آتیشش میزنم خودمو خودش بابام زنگ زد بیا دخترت ببر منو میزد پرت میکرد باباش اومد تا در باز کردم محکم زد تو گوشم و پرتم کرد تو دیوار گوشیم گرفت و بعد پسرش لباس پوشید و رفتن گوشیم به زور داد به بابام زنگ زد فحش و اینا و.. باباش خودش فحش د تهدید که بنزین میارم منو آتیش میزنن همسایه طبقه پایین شنیده بود اومد بالا گفت چی شده گفتن هیچی مریضه دکتر نمیاد میخوایم بریم دارو بگیریم و درو بستن و رفتن منم تهدید که اگه به کسی بگی میکشمت و منو با اون وضع و حال ول کردن و رفتن همسایه زنگ زده بود به پلیس بعد رفتن اونا اومد و .. شب کلانتری و امنیت جانی نداشتم زنگ زد پدرم و گفتن بیان و صبح برگشتم خونه پدرم و الان ۳ هفته که حتی یه زنگ خبر نیست که من مردم یا زنده فقط اظهار نامه تمکین داده و رفته با خانواده اش خوش گذرونی و تهران و واسه زایمان خواهرش بعد بره کربلا و من سه هفته بی خبر با حال بد خودمو خانواده ام نمیدونیم چه کنیم شوکه هستیم یعنی امام حسین اون راه میده همه این اتفاقات تو همون تاریخ دعوا ها ازدواج اول بود
همش میگم نکنه من نفرین شده ام چرا زندگیم نمیشه به خداوندی خدا من هیچ کاری نکردم چرا اینجوری شدم طلاق دوباره جواب مردم چی بدم خانواده ام و خودم میمریم توروخدا کمکم کنید بگید زنی که دوبار طلاق بگیره باید بمیره ؟باید برم پیش عالمی دعایی چیزی چکار کنم سه هفته
الان شب تا صبح نماز دعا و قرآن و اشک توروخدا برام دعا کنید و بهم بگید چکار کنم و مورد مشابه و طلاق دوباره و زندگی آینده خوب هست بهم بگید توروخدا کمکم کنید
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃
به خانوادهداش همه مسائل شخصی میگفت هرچی التماس نگو میگفت خواهرم اینا مامانم میگن تو میگی منم باید بگم بهم مشورت و راهنمایی بدن تا اینکه اینقدر این کارها رو کرد و اذیت های مختلف و اینکه من کارمو بخاطر زندکی و مادری کنار گذاشتم و با بهترین جهیزیه و طلا اومدم غریبی همدان و. تا اینکه خانواده ها کم کم فهمیدن تا اینکه خانوادهش کشتن ار بس ادیت کردن خانواده من با مهربانی منطقی صحبت و .. گه خدایی نکرده طلاق و بدبختی نشه پدرم افتاد دنبال کارش انتقالی از تهران بگیره ولی میگفت نمیاد و من تنها همدان اون تنها تهران و ... بعد کل هفته میخواست دانشگاه هم تهران بره ادامه بده که نیاد و هرچه گریه و التماسش میکردم خانوادهداش هم حمایتش میکردن و میگفتن تقصیر منه با اونا و مادر و خواهر و ... همه خیلی خوب بود منو فحش میداد اونا خدا بودن تا اینکه همش گفت برو میخوام طلاقت بدم دلمو زدی نمیتونم نگات کنم میخوام صيغه کنم اونموقع هم تحت فشار جنسی بودم ازدواج کردم دیدم زندگی نمیتونم من هی گفتم توروخدا نه هر جوری شده من میمونم نمیخوام طلاق بدبختی خانواده ام و خورم میمرم توروخدا و.. التماس
تا اینکه واسه محرم تاسوعا عاشورا منو نبرد دیدن خانواده و میگفت نمیبرم ماشین ندارم مال بابام اینا میخوان خواهرم پاشو عمل کرد هم نبرد اونا با خواهش من اومدن که مصیبت خودشو وخانواده اش به پا کردن و خانواده امو بدون ناهارو شام بیرون کردن پدرم کلی واسه مون خرید کرده بود حتی واسه خانواده اون سوغاتی و بعد من موندم
پدر و مادرم و خانواده ام با اون حال تا صبح تو خیابون ها بودن که نکنه برای من اتفاق بدی بیفته چون راه دور بودن پدر و مادرم که بیرون کرد و به بابام گفت دخترتو نمیخوام ازش بدم میاد میخوام طلاقش بدم بی حرمتی و داد و هوار و.. زنگ زد خانواده اش اومدن اونا بدتر فحش های بد و ... تا اینکه گفتن بیاید خونه ما دامادشون اونجا بود که اون نفهمه رفتیم اونجا هی پرتم میکرد و .. بعد رفت خوابید بعد گفتن برید خونه رفتیم با حرف های بد و حال خراب و پرت کردن لون رفت تو اتاق منو گذاشت پشت در و صبح زود رفت و همه کارت ها رو گرفت و نیامد تا هرچی به پدرش میگفتم زنگ میزدم به خودش زنگ پیام التماس که بیا درست میشه حرف میزنیم و . فقط میگفت برو ازت بدم میاد باید بری پرتت میکنم بیرون قسم امام حسین و .. که فقط طلاق دوباره نشه شب قبل کنتر سوزونده بود به باباش گفتم یخچال فریزر ظهر اومد و با یه نفر درست کرد و رفت گفتم کجا چرا نمیاد توروخدا شما پدر و مادرید باهاش حرف بزنید هرچی شما بگید گفتم خبر ندارم و زندگی خودش و نمیخواد و اینا که تا شب تنها بودم که باباش زنگ زد گفت بیا اینجا اومده اینجا منم تنها رفتم با حال خراب د ترس و وحشت خونشون نزدیک بود رفتم هرچی میخواستم برم سمتش پرتم میکرد جواب نمیداد فرار میکرد ولی با همه خوب بود و همه از این کارهاش لدت میبردن تا بعد شام که نتونستم هیچی بخورم و فقط اشک هام می اومد شروع کردن به حرف زدن و شرط گذاشتن که باید خانواده ام نیان ما نریم هرچی اونا بگن هرکاری اون دوست داره بکنه گفتم چشم و مشکلاتمون گفتم صيغه اونشب به باباش نگفتم قبلا با مدارک به مامانش گفتم کتک هاشو فایده نداشت بدتر کرد و بعد گفتن برید خونه هیچی نگید تا ببینیم چی میشه رفتیم با هزارتا حرف و فحش های بد اونا رفتیم تو کوچه پرتم میکرد و ... رسیدیم خونه گفت بیا حرف بزنیم گفت چی میخواستی نشونم بدی گفتم پیام های اولت که عاشقانه بود و خواهش التماس شروع کرد گفت میخوام صيغه کنم دلمو زدی آره قبلا هم میکردم الانم اون خانم آموزشگاهی دوس دارم و ... گفتم خب چرا منو بدبخت کردی گفتم چرا گولم زدی. گفتم خب دیگه نکن مریض میشی و ...
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿