دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک گفتمان درباره مادرشوهر 🍃👇
رابطه ی خوب با خانواده ی همسر
من متوجه نمیشم چرا انقد همه با مادرشوهرا و خواهر شوهراشون بدن :/
من مژه های دخترمو یکی دوبار چیده بودم، چون یه بنده خدایی گفته بود مژه بچه رو تا وقتی نوزاد ایناس بچینی، بزرگتر شه مژه هاش پرپشت و بلند میشه، دختر خودشم همینجوری شده بود.
یه سری توو دوماهگیش کوتاه کرده بودم که داستان شد😂
بابام و عمه ام و شوهرم ی جبهه،
من و مامانم ی جبهه..
خلاصه ک دعوامون کردن ک نکنین..
منم ب مامانم گفتم مهم نیس.. من دوباره هم میچینم..
توو ۵ ۶ ماهگیش ی بار دیگه چیدم، خواهر شوهرم اومده بود خونمون دیده بودش گف عه فلانی! مژه های دخترتو چیدی؟
شوهرمم بود..
منم براش چش و ابرو اومدم ک نگو واینا..
یهو شوهرم با غیض 😂 برگشت سمتم که: چیدی؟ مگه نگفتم نکن و این حرفا😂 منم گفتم حالا چیزی نشده که.. ی بار زدم درومد، دوباره هم درمیاد..
حالا مگه ول میکرد😂
خلاصه دو سه روز بعدش که دیدم خواهر شوهرمو، کلی ازم عذرخواهی کرد که ببخشید توروخدا.. مامانم هم (مادرشوهر من ینی) کلی دعوام کرد که چیکار داشتی بگی و دعوا انداختی بینشون و این حرفا😌
منم چون میدونستم واقعا هیچی توو دلش نبوده، گفتم عب نداره و چیزی نشده و حلش کردم و اینا..
تازه مادرشوهرم بعدا با شوهرم دعوا کرده که چرا توو جمع ب زنت پریدی😂😍
مگه چیکار کرده، بچه اونم هس😍😂
خلاصه که مادرشوهر خواهر شوهر خوب کم نیس😍
دوتا فرشته اش نصیب من شده😍😍
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک عاشقی🍃👇
تو دانشگاه استادم بود فکر کنم اون موقع ۲۳ سالم بود...
تعریفش که خیلی استاد جدی و سختگیر ولی خیلی باسواد رو شنیده بودم ..
گذشت یه مدت و توی امتحانی نمره بالایی گرفتم بعد گفت لیلا فلانی کی هست ؟ منم پاشدم ....
استاد گفت شما ترکیه ای هستین (چون خارج از کشور بود بدلیل حجابم و اسمم این فکر رو کرد 😅) گفتم نه ایرانی...
یهو جدی شد گفت آهان آفرین....
خلاصه این شروع ۳ سال جدل علمی و عقیدتی و مشکلی شخصیش با من شد (بدلیل کلیشه منفی از ملیتم که داشت)....
بعد یه مدت دید ای بابا این دختره کم نمیاره نمره هاشم که خوبه دیگه رابطمان تبدیل شد به رابطه محترمانه...
بعد یه مدت دیگه من را عاشق گشت😍😍
بعد هم ازم خواستگاری کرد...
من هم به دلایلی ۲ بار ردش کردم ولی از همون بار اول یه احساساتی توی من که کلا تو این فاز ها نبودم شروع شد و الان چند ساله که مزدوجیم😊😍
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک تجربه👇
سلام تجربه ای روکه من درحدود ۱۵ سال زندگی مشترک دارم کمتر کسی تجربه کرده....
من شوهری دارم که بسیار عصبی و سختگیره...
من ۵ سال اول زندگیم نمیدونستم که قراره زندگیمو با این آدم ادامه بدم یا نه چون واقعا اخلاقش بد بود...
اما هر چه جلوتر میرفتم اولا متوجه گذشته سخت شوهر مظلومم شدم که از ۱۸ سالگی برای اینکه خرج خودش و خانوادشو در بیاره مجبور بوده کارهای سخت بکنه،
و هم اینکه چون خیلی زحمتکش بوده و همه همیشه به خاطر راه افتادن کارشون دوسش داشتن،خلا شدید عاطفی داره...
وقتی این دوتا موضوعو فهمیدم خیلی رفتارم باهاش تغییر کرد
و شروع کردم بهش محبت کردم ...
البته فکر نکنین که ایشون جواب محبت های منو داد!
نه...اون هی سختگیری میکرد و نتیجه این سختگیریها این شد که از من یک شخصیت بسیار دقیق ساخت که قبل از انجام هرکاری همه جوانبشو بسنجم و مو لای درز کارم نره و اینو مدیون شوهر سختگیرم هستم...
(همیشه از یه چیز منفی یه چیز مثبت بکشیم بیرون) شایدصدها بار دوستان ، فامیل خودم و شوهرم به من گفتن چطوری با این آدم زندگی میکنی؟ ولی من نه تنها غیبت و بدگویی شوهرمو نکردم بلکه آبروشو حفظ کردم و پیش اونا ازش کلی #تعریف کردم...
تو این کانال از دوستان وفامیل ماهستن ولی حتی احتمال هم نمیدن که این نوشته مربوط به ما باشه! 😉
چون من عیوب شوهرمو پوشوندم ...
خیلی از ایده های کانالو من اجرا میکردم و میکنم، چه قبل ازآشنایی باکانال چه بعدش ...
ولی شوهر من تقریبا میشه گفت که بی اعتناست ...
اینقدر پول درآوردن براش مهمه که وقت عشقبازی نداره...
ولی من درازای همسرداری خوبم اینقدر به خدا نزدیک شدم که هرچی ازش میخوام بهم میده ..
من تو زندگیم معجزه زیاد دیدم و دلیلش فقط و فقط اینه که چون نمیتونستم به شوهرم تکیه کنم ،واقعا و درعمل تکیه گاهم و توکلم فقط به خدای خودم بوده و اون منو تو این دنیا تنها کرد تا به خودش متصل باشم .
ومن این اتصال و رشدمو مدیون شوهر بداخلاق و بی احساس خودم هستم
اینطوری نیست که من تحمل کرده باشم ...من از زندگی ای که دارم خیلی لذت میبرم چون میدونم انتخاب خداست برای من و خدا ازهمه کس به انسان مهربانتره و بد بندشو نمیخواد...
اون این ظرفیت رو تو وجود من دیده که البته ظرفیت روهم خدا میده و بعد این امتحان رو از من گرفته...
نتیجه اعمال خالصانه من دراین سالها این شد که شوهرم منو مثل نعوذبالله خدا میپرسته و تو همه ی زمینه ها حتی شغلش با من مشورت میکنه و منم بی جنبه بازی درنمیارم و همیشه نظری که رضای خدا توش باشه را میدم...
عذرمیخوام که طولانی شد ولی خواستم بگم همیشه با شادی و زندگی خوب نیست که آدم به موفقیت میرسه، گاهی انسان تلخی هایی تو زندگیش هست که زندگی رو آنقدر براش شیرین میکنه که برای دیگران قابل فهم نیست...
البته مثل همه آدمای دیگه شوهرمن هم خوبیهایی داره مثلاخیلی سخاوتمنده، قلبش مهربونه ولی ابرازمحبت بلدنیست...
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک حرف حساب🍃👇
🍃🍃🍃
تو سریال Fleabag
یه جایی دختره بعد از فوت
مادرش، به دوستش گفت:
پس من الان این همه عشقی که
به مامانم داشتم رو چیکار کنم؟
یه سری روابط هست که
وقتی تموم میشه؛
واقعا نمیدونی اون همه عشق و
علاقه رو چیکار کنی؟
به اصطلاح خرجِ کی یا چی کنی؟
این خیلی روانِ آدمو نابود میکنه!🙂🌻
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#ایده_معنوی_اعضا
🌸🍃🌸🍃🍃
#دعاےرفع_بدرفتارے_وبددهنی_شوهر :
❣❣❣❣❣
✍🏻برای رفع بد دهنی و بدرفتاری شوهر ، دعای قرآنی زیر را در کاغذ بدون خط و با گلاب و زعفران بنویسدو در منزل نگهدارد. شوهرش مهربان و خوش رفتار خواهد شد :
🌸 بسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیمِ🌸
🌹🍃 وَ اِنِ امْرَاَتُ خٰافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً اَوْ اِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَیهِما اَنْ یُصْلِحا بَیْنَهُما صُلْحًا وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ اَللّٰهُمَّ اَصْلِحْ بَیْن (در اینجا نام مرد و نام مادرش را بنویسد) ✍🏻بِحُبِ
(نام زن و مادرش را در اینجا بنویسد)✍🏻
یٰا اَللّٰهُ یٰا اَللّٰهُ بِحَقِّ هٰذِهِ الْحُرُوفِ
بِرَحْمَتِکَ یٰا اَرْحَمُ الراحمین 🌺🍃
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
صرفا فان اعضا
🌸🍃🌸🍃🍃🍃🍃🍃
یک زندانی تونست بعد از 12 سال از زندان فرار کنه خسته و عرق کرده به خانه رسید...
همسرش ازش سوال كرد
من از اخبار شنیدم که تو ساعت 9 صبح فرار کردی...
تا ساعت 11 شب کجا بودی!؟😡
زنداني فورا برگشت و خودشو به پلیس تسلیم کرد😂😂
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
ارسالی_اعضا درد_دل_سمیرا🍃👇
ادمین:
❣❣❣
درددل سمیرا رو بخونید...دختری که در معرض یک بی آبرویی قرار میگیره و....
اگر در زندگی شما عبرتی وجود داره برامون ارسال کنید...
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
ارسالی_اعضا درد_دل_سمیرا🍃👇
در باز شد و پریسا اومد داخل، سریع ازروتخت اومدم پایین، با خودم گفتم دیگه کارم تموم شد .پریساایستاده بودونگام میکرد.گفتم ازدستم عصبی هستی؟دیگه نمیرم تو حموم تو،بخدامن دوست دارم دلم نمیخواد ازم ناراحت بشی.حمیرا بدون اینکه چیزی بگه اومد جلو و دست منو گرفت ،وبعدازچنددقیقه گفت تو بودی ؟ازحرفش جا خوردم، فهمیدم منظورش چیه،مونده بودم بگم آره یانه.
بادستپاچگیگفتم به خدا قصد بدی نداشتم تو دختر عمه من هستی دلم نمی اومدتنهات بزارم .ببخشم به خدا دیگه این کار رو نمی کنم.دستم رو ول کرد و رفت.ازترس خیس غرق شدم ،مونده بودم اگه عمه بفهمه چی جوابش بدم.نتونستم درس بخونم منتظربودم پیمان بیادوازش کمک بگیرم آخه اون ومرضیه خبرداشتن.برای نهاررفتم پایین پریساوعمه تو آشپزخونه بودن،پریسا خیلی عادی برخوردکرد.نهارباقالی پلوبود.عمه گفت من اول برای پیمان بردارم،شماسروع کنید.پریساکفگیر رو برداشت وبرای خودش ریخت وبعدکفگیربطرف من گرفت وگفت
توام بکش .با ترس کفگیر رو گرفتم عمه تعجب زده برگشت ببینه چی شده. و من برای خودم کشیدم .عمه اومد نشست .عمه ازتعجب به من نگاه میکردومن هم به او.منتظر بودیم ببینیم پریسا حرفی دیگه حرفی میزنه یانه ولی پریساحرفینزد و غذاش رو خورد و رفت بالا .خواستم ماجرای رفتنم به اتاق پریسا روبه عمه بگم که پویان اومد،یه کیسه هم دستش بود.عمه گفت این چیه دستت.گفت سیم تلفن آوردم که برای اتاق سمیرا تلفن وصل کنیم.عمه به پویان گفت نبودی ببینی پریساا تغییر رفتار داده به سمیراتعارف کرد پلو بکشه باور می کنی ،تازه سر سفره هم صداش در نیومد و ایراد نگرفت ما دوتا که داریم شاخ در میاریم ،پویان باخنده گفت سمیرافکرکنم مهره مارداری.پویان تا نهارش رو خورد اومد بالا که تلفن رو توی اتاق من نصب کنه ،خیلی خوشحال بودم،کسی به جز مینانداشتم که بهش زنگ بزنم ولی همون هم جلوبقیه معذب بودم.کارش که تموم شد گفت : هر وقت سه تا ضربه بزنی رو گوشی من از تو اتاقم جواب میدم ،اگرم به کسی تلفن کردی گوش میدم و کنترل می کنم ببینم با کی حرف می زنی و چی میگی ؟گفتم دستت درد نکنه خیلی لطف کردی .شروع کردم به درس خوندن،منتظربودم که پیمان از سر کاربیادوازپشت پنجره نگاش کنم.نمی دونستم چرا اصلا دوریش رو نمی تونستم تحمل کنم .برای شام لباس قشنگی پوشیدم ورفتم پایین.پریساهم نشسته بود.
برای اولین بار همه دور یک میز نشسته بودن و غذا خوردن و حرف زدن، من تو این مدتی که اونجا زندگی کردم چنین چیزی ندیده بودم ،عمه خیلی خوشحال بود.
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿