eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.8هزار عکس
633 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام دخترم 16 سالمه قبل اینکه داستانمو بگم میخوام بگم لطفاً نزارین ب حساب سن کمم مشاورتونو ، واقعاً کمک می‌خوام. خیلی بیشتر از سنم میفهمم!ادعا نیست بعضی از آدما تجربه های زیادی کسب میکنن حتی تو سن کم داستان من از جایی شروع شد که سنی نداشتم حدود نه سالم بود یه روز جمعه با خانواده ی دور مادریم (دختر عموی مامانم )میریم تفریح باغ بعد (نوی دختر عموی مامانمم) هم هست من چشمم بهش میخوره نمی‌دونم جذب میشم! دقیق نمی‌دونم چند سالشه اما فکر کنم یه سال ازم بزرگ تر باشه ما چند شب با اونا توی باغ بودیم دو شب میشد یا سه ، کلهم فاز بچگی بودم من بعد باهم ک بازی می کردیم یه حرفایی میزد باهم شوخی میکردیم ولی از همون بچگی میفهمیدم برام جذاب بود دوسش داشتم خوشم میومد ازش... این تموم شد اما هی باز شرایط مختلفی پیش میومد ک میشد همو ببینیم یبار بعد مامان بزرگش ک میشه همون دختر عمویه مامانم... مارو ب ویلاشون دعوت کرد روز تعطیلی مام رفتیم من ب خودم رسیدم دوست داشتم ببینمش اما نبود نیومده بودن اینم تموم شد بیشتر دیدمش جاهای مختلف ک میرفتیم بعد من دختر احساساتی هستمو ب قول بقیه مغرورو یکم غُد ، دربرابر حرکتای بچه گونمون یا برخوردا من ب شدت بی توجهی میکردم اهمیت نمی‌دادم دست خودم نبود دختری نبودم ک گرم بگیرم خو ی من اینطوریه حتی با دختر ها هم زود گرم نمیگیرم... نمیدونم یه حسی ک اون موقع داشتم یا الان ک بهش فکر میکنم بهم میگه ناراحت میشده و همینطور بدش میومده از رفتارم آقا من بعد چند ندیدمش میدونستم برام خاصه دوسش دارم یه عروسی ما دعوت شدیم (ازون عروسیاا) رفتیم نوبت ب کادو دادن شد میزای جلو بودیم جای فامیلای مامانم پشتم ب سکو جای عروس و دوماد بود یهو برگشتم دیدمش ، اومده بود یه پاکت بده ب مامانش نمیدونم... همینطور ک مامانش بغلش بود منظورم کنارشه داشت تو جمعیت مثل اینکه داری دنبال کسی میگرده نگاه میکرد چشمش ب من ک خورد من دوباره پشت کردم دوباره ک برگشتم دیدم داره نگام می‌کنه برام عجیب بود فکر میکردم شاید ب من خب اونم علاقه داشته باشه... اینم گذشت دیگه ندیده بودمش فقط نمیدونم چرا انقد بهش فکر میکردم و میکنم. بعد از چند ماه نمی دونم شرایط یجوری شد ک من برم خونشون تا بابام بیاد دنبالم... دل تو دلم نبود...اینم بگم ک وضعیت مالی شون از سطح بالایی بهم نمیخوریم زیاد وارد ک شدیم مامانش گفت به چه بوی قهوه میاد خونرو مرتب کردی ، باباروهم بیدار کردی مهمون داریم نمیدونم همش فکر می کردم اونم ب من یکم علاقه داره ولی ب خاطر رفتارای من اینجوری میشه ک سردِ حتی شامو نیومد بخوره سرشو با فوتبال دیدن بند کرد... اینم تموم شد و من الان 16سالمه حدود سه چهار سالی میشه ندیدمش ولی لعنتی فکرش نمیره بیرون ازین مخم ، اعصابم از دست خودم خورد میشه نمی‌دونم این حسی ک دارم عشقه؟ دوست داشتن دوران بچگی بوده؟چیه اصلا انقد تا حالا گریه کردم ک حسابش از دستم در رفته اصلا نمیدونم بهم فکر میکنه یا نه؟! مهمم اصلا؟! چرا دارم با خودم اینطوری میکنم! میگم اگه یه ذره فقط یذره هم دوسم نداشته باشه چیکار کنم جواب خودمو چی بدم؟ اون همه گریه هایی ک این چند سال کردمو دم نزدم! ب قولی ن میتونم بگم دردمو بهش نه میتونم بگذرم ازین احساس چون فراموشم نمیشه ، بعضی موقع ها میگم شاید ب خاطر فشار خانوادمه و افسرده گی ک خودم دارم دلیل بر این میشه ک همش ب فکر کردن ب اون پناه ببرم ، بابا و داداش غیرتی دارم روم فشاره بعضی موقع ها... سعی دارم فراموشش کنم چون با خودم میگم امیدی نیست یک طرفس ب یکی از دوستام گفتم گفت اگرم اون بهت حس داشته باشه بخاطر اینکه خودشم سنی نداره نمیتونه بگه ب کسی... دل ب دل راه داره نمیدونم من میگم اینا فقط امید واهیه ب خودم قول دادم فراموش کنم و فقط ب درسم برسم ب هدف زندگیم تلاشمو روز و شبمو فقط با این فکرا در کنم ک ب هدفام و آیندم برسم تموم شه اذیت و ازار خودم! اگرم یه درصد بفهمم دوست داشتنم یه طرفه بوده تموم میشم! میبُّرم! خوشحال میشم انتقاد کنید این حسم چیه چیکار کنم یه دخترم شاید فرصت هایی خوبی براش پیش بیاد برای چهار پنج سال دیگه نمیتونم عمرمو تباه کنم پای حسی ک نمی‌دونم چیه و طرف مقابلم مثل منه یا نه درسته میگن اگر عاشق باشی جز اون دیگه نمی تونی ب هیچکی مثل اون نگاه کنی اما من باهاش برخورد نمیدونم احساسی نداشتم! ک بدونم رابطه ای هست بینمون فقط مثل دیوونه برای دیدنش یا داشتنش گریه میکنم... خوشحال میشم نظرتونو بهم بگید و مشاوره بدید بهم ممنون🙏🏻 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii از بدلی همسرش میگه
سلام خوبین من میخواستم این سوال رو بپرسم کمکم کنید که باید چیکار کنم من یه دخترم ۲۰ سالمه نامزد دارم خب عاشق همدیگه هستیم خیلی زیاد ولی یه مشکلی هست که نامزدم زیادی عصبانیه حساسه واین بعضی وقتا باعث دعوا بینمون میشه که صدتا حرف بهم میزنه وبعدش یه جوری از دلم در میاره مثلا سر اینکه چرا فلانی اومد خونتون چرا رفتی خونه اون فامیلت نباید از شهر خودمون دور بشی نباید شمارتو هیچ کس داشته باشه نباید با هیچ کدوم از دوستات در ارتباط باشی سر کوچیک ترین چیز هم واکنش نشون میده مثلا اینکه تو چرا قبل ها با فلانی پیام دادی یا چرا لایکش کردی یا چرا اینا دنبالت میکنن منظورم پسره واقعا شاید چیز خاصی ب نظر بقیه نیاد ولی مشکل واقعا سختی جوری که حتی میگ نمیتونم اینجوز کنار بیام باید جدا شیم همش هم فقطو فقط از رو عصبانیت من ک فک میکنم این یه بیماری هستش حالا من خیلی چیزا دیگرو نگفتم نمیشد ولی خواهش میکنم راهنمایی کنید @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii تجربه خانوم کانالمون
سلام..وقتتون بخیر...من بعد هشت سال زندگی و با دوتا بچه هفت ساله و هفت ماهه برای چندمین بار متوجه حیانت همسرم شدم،،بزرگترین اشتباهم این بود که نتونستم خودمو کنترل کنم و موضوع رو به همسرم گفتم و همین باعث شد که بدون ترس جلوم با اون دختره پیام بازی کنه..اولش هیجانی تصمیم گرفتم و نزدیک بود زندگی مو دستی دستی خراب کنم،،به خواهرم موضوع رو گفتم..و خواهرم با هزینه خودش منو تو دوره همسرداری مومنانه ثبت نام کرد..و همش بهم می‌گفت به خدا توکل کن و صبر کن و طبق آموزش ها برو جلو...اوضاع زندگیم انقد بهم ریخته بود که حتی اون خانم فیلمی که باشوهرم بود رو برام فرستاد😔یا مثلا ساعت هفت صبح به گوشیش زنگ میزد که باهم برن پارک پیاده روی 😭 وقتی به شوهرم گفتم که بهش بگو چرا به من پیام داده گفت الان تو هم هستی،اونم هست ..من نمیتونم طرف هیچ کدومتون رو بگیرم.خودت از زندگیت دفاع کن😳یعنی منو با دوتا بچه و هشت سال زندگی رو با اون خانم برابر میدونست😔یا مثلا وقتی ی روز خونه نبودم وقتی اومدم دیدم روی تخت دستمال مرطوبی که دختره رژشو پاک کرده بود از قصد انداخته بودن روی تخت😭شوهرمم می‌گفت باید این واقعیت و قبول کنی😔خیلی بهم سخت گذشت..ولی من توکل کردم و از امام زمان کمک خواستم و ارتباطمو با خدا نزدیک تر کردم😊من حتی هنوز کامل صوت هارو وقت نکردم گوش کنم..ولی خدا رو صدهزار مرتبه شکر سر یک ماه با آموزش هایی که من از کلاس دیدم شوهرم اشتباهشو فهمید و خودش اعتراف کرد که قبلاً همه کار میکردم که خودت بذاری بری ،ولی الان همه کار میکنم که فقط کنارم بمونی..بهم گفت تو بُردی،و اون رابطه برای همیشه تموم شده 🥹 حرفم اینه تو رو خدا عجله نکنید ،،زندگی هاتون رو الکی خراب نکنید..من قبلاً فکر می کردم از نظر خودم صدم تو زندگی.طوریکه حتی خود مادرشوهرم می‌گفت چطوری رضا رو تحملش می‌کنی ..یا وقتی فهمیدن همچین مشکلی پیش اومده میگفتن بذار بچه ها شو و برو دنبال زندگیت..این لیاقت تو رو نداره...ولی وقتی کلاس و شرکت کردم دیدم خیلی اشتباه ها داشتم... خواستم ازتون تشکر کنم که با آموزش های خوبتون زندگی منو با دوتا بچه از لبه ی پرتگاه نجات دادین🙏☺️ سلام سلاله جون این یکی ازنتایج تجربه دوستان هست لطفا اگرمایل بودیددرگروه قراردهید تادوستان عزیزی که دچارمشکلات زندگی هستن به آرامش برسن ممنونم صرفا برای خشنودی امام زمان (عج ) @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام وقت بخیر خدا قوت بابت کانال عالی که دارید امسال آخرین چهارشنبه ماه صفر سی ام ماه صفر هفته بعد برای خونه دارشدن ....ممنونم میشم متنم بزارید توی کانالتون ثواب داره شاید یکی مثل من انجام بده باتشکر از مدیر محترم کانال دلتو بسپار به من🌸🌸🌺🌺💐💐 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii شما بگید چیکار کنم....
خانومی ۲۲ ساله هستم دختر ی ۲ ساله دارم میخام منم مثل دوستان راهنمای کنید ک بتونم روی پای خودم مستقل بشم اول از همه بگم ک من مدرک تحصیلی سیگل دارم و۵ ساله ازدواج کردم دوست داشتم مدرک دیپلم رو بگیرم ولی میدونم از پسش برنمیام اخه مغزم کشش نداره حتی توی جدول ضرب گیر میکنم همش احساس حقارت میکنم بعضی موقع ها برای کشیدن کارت توی عابر بانک گیر میکنم یا خرید های مغازه استرس دارم هزینه هاشو دو دوتا چهارتا ازم نپرسه و شرایط شغلی رو نمیدونم ک میتونم از پسش بر بیام یا ن ما تو روستا زندگی میکنیم اینم بگم ک من ب شدت اعتماد ب نفسم پایینه . همیشه هم ب شوهرم گوفتم تو مثل همسرای مردم پشتوانه من نیستی بزاری برم اریشگری یا خیاطی اخه همیشه مسخره ام میکرد میگه تو نمی تونی ب خاطر همین چند ماه پیش کارمون لنگ گواهینامه رانندگی من بود برام ثبت نام کرد منم خیلی تلاش خودمو کردم ولی تا سه بار رد شدم و این سه بار باعث شد بیشتر لطمه بخورم و سر چهارمین بارش با پارتی قبول شدم از طرفی مادرم قالی میبافه میگه بیا کنارم یادت بدم ولی اصلا حوصله ندارم و از بافتن خوشم نمیاد چون تا یک سال باید صبر کنی ک یک دونه ببافی اونم ۲۰ میلیون ببرن. از طرفی خانوم های روستامون همشون دارن میرن سر کار یکی قالی بافی یکی اریشگری یکی خیاطی همه هم پر سودن حتی دختر مجرد هاشونم دارن دکتری و معلمی قبول میشن اینقد صبح تا شب تو خونه هستم قرص اعصاب میخورم میخوابم حتی استعداد چاقی هم ندارم با اینکه همش میخورم و میخوابم همش استرس. دوست دارم دستم توی جیب خودم باشه ولی ب قول شوهرم من هیچ کاره نمیشم زور نزنم بهتره بخدا همش اعصبانیتم سر دخترم خالی میکنم اگه منم استعدادی خدادای داشتم میتونستم الان سر کار باشم همشم دنبال شوهرم نباشم گیر ندم غرغر نکنم .. از یک طرف توی روستا هم پر شده اریشگاه از یک طرف حتی نمیتونم بند اصلاح چجوری بگیرم دستم .. حتی برخلاف مادرم همه چیز بلدع از اشپزی و خیاطی و امپول زدن و اریشگری و بافتن قالی ب قول خودش تو همه چیز سرک کشیده یاد گرفته الان دیگه سنش بالا رفته نمی تونه ادامه بده . میشه راهنمایم کنید چیکاد کنم ب این تنبلی ادامه ندم واقعا دارم افسرده میشم حتی از طرف خدا هم گناهه من یک بنده گناه کارم ک دارم وقتمو تلف میکنم .. از هزینه و مدرک شغل ها میشه برام بگید ک چطوریه و چیکار کنم از کجا شروع کنم اگه شکست خوردم چی اونوقت شوهرم مسخرم میکنه چی؟ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii من ی دختر افسرده ام...
سلام به همه دوستان ـ من دختر افسرده هستم ازتون میخوام کمک کنید حالم خوب بشه راهنمایم کنید 20سالمه نامزد دارم و 22سالشه عاشقم شد اومد خاستگاریم والان2 ساله نامزدیم سرکار میره ما رسم داریم پسر جهاز درست کنه ولی تا الان یه تیکه لوازم نگرفته خیلی بی خیاله واسه هرکار بیخیاله یه چیزی ازش بخوای انجام بده دلتو خون میکنه تا انجام بده یا اصلا انجام نمیده منم خیلی حرص جوش میخورم خودمو نابود کردم اما اون وخانوادش عین خیالشون نیس همش ول خرجی هرچی کار میکنن صرف خرجاشون میکنن نامزدمم هرچی کار میکنه باید خرج کنه پس اندازی نداره واسه ایندش اینا یه دردم درد بعدیم اینه ازش پول میخوام بعضی وقتا چون واقعا وقتی لازم دارم ازش میخوام خیلی اذیتم میکنه هی میگه میدم باشه صبر کن واریز میکنم من اگه از پول بخوام باید 2ماه جلوتر بهش بگم بخدا قسم امتحان کردم که میگم. میگم منم نامزدتم لازم دارم بی دلیل نمیام بهت نمیگم پول بده بهش میگم خجالت میکشم خودم انقد بهت میگم😔🖤 اما اون عین خیالش نیس فقط یه چیز الکی میگه تا دلم خوش باشه و میدونم انجام نمیده تنها سر پول دادنش نیس که اذیتم میکنه هرچی ازش بخوام دلمو خون 💔 اینم به کنار درست یه سال پیش تو گوشیش یه شماره ناجور دیدم از اون شماره ها که دختر واسه 😔💔بهش گفتم این شماره کیه گفت شماره یکی از بستگانمونه منم همون لحطه فهمیدم دروغ میگه چون درمورد این چیزا شنیدم و اسم هارو شنیدم که به اسم خاله فلانی خاله فلانی تو مجازی هس منم از گوگل در اوردم فهمیدم واسه چه کارای 😭😭گذاشتم خودش پشیمون بشه بهم بگه نگفت بعد اینکه رفت خونشون یه شب که زنگ زد بهش گفتم انکار کرد منم بهش فهموندم که میدونم اونم گفت مال من نبوده یکی دیگه سیو کرده هیچ نگفتم تا چن وقت پیش اومد خونمون دوباره شماره چن دختر دیدم بهش گفتم مث همیشه انکار کرد ته توشو در اوردم ب یکی از دخترا پی دادم اونم گفت نامزدت مزاحم میشه وازش پیاماشونو خواستم برام فرستاد داغون شدم وقتی دیدم پیام هاشو صدای که داده بود 😭😭 بهش اسکرین هارو نشون دادم دعوا کردم گفت دیگه انجام نمیدم فلا دوباره بخشیدمش اما من دارم داغون میشم رنج میکشم خیلی دوسش دارم راستش وقتی حرف میزنیم ازم میخواد باهاش حرفهای عاشقانه تا حالش خوب باشه منه احمقم قبول میکنم تا شاید اروم باشه ولی تا اروم میشه منو نمیبینه توجه نمیکنه عجله میکنه تا گوشی قطع کنه و به یه بهونه قطع میکنه کاراش ازیتم میکنه نمیتونم ببینم نسبت به من بی تفاوته میخوام منم بی تفاوت باشم و حرفا وکارای که میدونم درست نیس انجام ندم نمیخوام دیگه جلوش زبونم بند بشه ازم سوااستفاده کنه من خیلی حرص جوش میخورم تو هر مسئلی ولی نمیتونم خودمو کنترل کنم بیخیال باشم از خودم متنفرم بخدا شب روزم شده گریه غصه کمک کنید تورو خدا کسیو ندارم بهش حرفامو بگم و کمکم کنه دیگه نمیخوام ضعیف باشم گناه کنم حالم از خودم بهم میخوره اعتماد بنفس ندارم افسرده شدم😭😭 فقط میخوام بیخیال باشم خیالم ذهنم اروم باشه ببخشید طولانی شد خیلی به کمکتون نیاز دارم دردام کم نیستن انقد درد مشکل دارم ک نگفتم 💔😭😭😭 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام عزیز پرتلاش. میخوام در جواب خانم 39 ساله که آقاشون 35 ساله هست و نقصی داره که یکی از بچه هاشون هم همون نقص رو داره بگم که خواهر عزیزم، چیزی که آفریده خداست دیگه ما کی باشیم که اینقدر در موردش بنالیم.شما از شوهرتون چند سال بزرگترین ، همیشه بهش غر میزنین و به خانوادش فحش میدین ولی در مقابل اون بنده خدا چقدر حواسش به شماست.فکر نمی کنید این همه توجه این بنده خدا باعث شده شما ببخشید خیلی پررو بشین و به خودتون اجازه بدین این طور باهاش رفتار کنین؟ از خدا بترسین.باور کنید اگر هی سراغ زندگی دیگران بروید و با زندگی خودتون مقایسه کنین دچار پوچی و افسردگی خواهید شد.نشنیده اید که هیچ وقت باطن زندگیتون رو با ظاهر زندگی دیگران مقایسه نکنید؟ برای داشته هاتون خدا رو شاکر باشین و خدمت به شوهر و فرزندتون که نقص دارن رو نعمت و سعادت بدونین.ان شاالله که خدا یاریتون کنه.🤲🌸 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii