سلام به همه عزیزان
همه از خاطرات تلخ و شیرین عروسی شون گفتند. گفتم بذار من هم بگم 😂😅 اخه من هیچ خاطره ایی ندارم. وقتی ازدواج کردم حتی حلقه هم نخریدیم. بنا به دلایلی. نه عروسی گرفتیم. نه لباسی. نه ماشینی. فقط عقد کردیم و رفتیم سر خونه و زندگی خودمون. البته همسرم مستقل بود و همه چیز (خونه و ماشین) داشت. ولی هیچ وقت هم حسرت زندگی و یا عروسی کسی رو هم نخوردم. با اون که وقتی بچه بودم مثل همه دخترها خوابهای زیادی برای عروسی گرفتن و عکس گرفتن و تالار رفتن دیده بودم. اما قسمت من شد. الان هم اصلا ناراحت نیستم وقتی هم میبینم دیگران خوشحال هستند من خوشحال تر میشم. بخدا کسانی رو دیدم که بهترین تالار و بهترین لباس و طلا و غیره رو داشتند اما یا طلاق گرفتند و یا دارند مسوزند و مسیازنند. اما من خدارو صدهزار بار شکر الان نه از طلا و نه ماشین هیچی کم ندارم. و همسرم هم هر چی خرید کنم. نه نمیگه. و واقعا هم خودش و هم خانواده اش همه جوره احترام من رو دارند. خوشبختی یعنی همین. هیچ وقت به گذشته فکر هم نمیکنم چون تمام شده و هرگز بر نمیگرده. و به آینده دور هم نگاه نمیکنم چون از یک دقیقه بعد مون هم خبر نداریم. به حال امروزم نگاه میکنم و شادی رو به خودم و اطرافیانم تقدیم میکنم. و همه هم دوستم دارند. و راز دار همه هم هستم. به هر حال اطراف مون همه جور آدمی پیدا میشه. قرار نیست بقیه مثل من باشند ، من باید بتونم راه حل برای زندگی در کنار بقیه پیدا کنم. تا بتونم از عمر و زندگی خودم به نحو شایسته ایی استفاده کنم.
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
برای مادر نگران..
سلام گلی جان ممنون از کانال خوبتون که ما رو دور هم جمع کردید 🙏واقعا عالیه من به عنوان یه خواننده از همه مطالب استفاده میکنم واولین بار هست که دارم نظر میدم راجع به اون طفل معصوم که حرف نمیزنه میخواستم به اون مادر نگران بگم خواهرم من درکتون میکنم چون بچه منم تا سه سالگی نه راه رفت نه حرف زد از بس اطرافیان نیش وکنایه میزدند واقعا خسته شده بودم ولی نا امید نشدم امیدم خدا بود خیلی دکتر بردم همه جا بردمش همه میگفتن راه میفته حرف میزنه مشکل نداره برا حرف زدن بچه من بهش تخم کبوتر وتخم بلدرچين کیلویی میخریدم بهش میدادم وخداروشکر سه سالگی هم حرف زد هم راه رفت والان هشت سالشه ماشاالله عین بلبل حرف میزنه امیدت به خدا باشه اعضای گروه اگه دوست داشتید یه صلوات برای سلامتی امام زمان عج بفرستید ندیده همتونو دوست دارم در پناه حق باشید برای منم دعا کنید ممنون ❤️❤️❤️
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
شما بگید چیکار.کنم
از سوتی های من که تازه و داغ داغه اینه که دیدم پیامکای شوهرم از این تبلیغاتیا زیاد بود بعد زدم همه بعدم پاک کردم قبض آب و برقم قاطیش بوده اشتباهی پاک شده حالا دو ماهم بوده که پرداخت نکرده بودیم برقو اخطار بوده حالا موندیم چه کنیم خیلی ناراحته بیچاره راه حلش چیه واقعا؟
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
🍃🍃🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃🍃🍃 شراره خانم از زندگیش میگه....
_:من اخلاقم همینه کلا خوب منو میشناخت میدونست بد اخلاقم زنم نمیشد!
_:هیس مادر ..پدرت این حرفتو بشنوه خو'ن به پا میکنه ..قربونت برم. زیر یه سقف که برید باهم سر رو یه بالش اگه بزاری میفهمی اعظم چه گوهریه !! ماهی سفیدیه که برات تورش کردم.
ابراهیم آهی کشید و گفت بریم شراره.!
چشمی گفتم از خالم خداحافظی کردم و سلانه سلانه پشت سر ابراهیم راه افتاد
خونه ما سه تا کوچه پایین تر از خونه خالم بود. .کوچه ها تاریک و پر از چاله چوله بودن. .آهسته و با احتیاط قدم برمیداشتم ..ولی باز یهو افتادم تو یه چاله کوچیک ..آخی گفتمو زود بلند شدم. تا اون موقع ابراهیم حرفی نزده بود. .یهو اومد سمتم. .نگران گفت
_:خوبی
_:آره. ..
_:دستتو بده بهم ...
بهت زده زیر نور کم جون چراغ نفتی نگاش کردم
_:گفتم دستتو بده بهم. .نتر.س کسی این وقت شب این جا نیست.
_:خدا. ...خدا ...هست !
_:گناهش گردن من
چرااینقدر پیش ابراهیم بی اراده بودم ؟ چرا هرچی میگفت رو با جو.ن و دل قبول میکردم !
صداش میلرزید
_:کاش امشب تو رخت عروسی میپوشیدی من رخت دامادی ! نتونستم نه بگم نتونستم بهم بزنم !
سکوت کردم. .
_:شراره ولی نمیرارم کار به عروسی بکشه. اصلا. اصلا اعظم سر جای خودش ...توهم میگیرم. این همه آدم دو تا سه تا زن دارن
هین خف.ه ای کشیدم. .
_:همسایمون هوو هستن هرروز کت.ک کاری میکنن خیلی بده هوو داشتن. .ابراهیم فراموش کن. .برو زندگیتو بکن تو الان دیگه زن داری ..ملا عقدتون کرد امشب
ابراهیم مستاصل گفت
_:نگووو که حالم بد میشه ..کمی آهسته قدم بردار. نمیخوام این راه تموم بشه. ..
یهو وایساد...
نگاهی به اطرافش کرد
_!فقط تو میتونی آرومم کنی ..
هردو اشک ریختیم.هردو حالمون بد شد !
دوباره راه افتادیم.
_:خر نشی زن حبیب بشی،! آدم خوبی نیست ! یه مدت دست دست کن خودم میام خواستگاریت. .یه فکرایی تو سرم دارم...فقط،چند وقتی تو بهم وقت بده
لبخند زدم.
_:باشه !
ولی من اح.مق مگه اراده ای از خودم داشتم که قول هم میدادم !
رسیدیم در خونمون
دستمو برد سمت ....
سلام به همه عزیزان من وقتی اقایی داخل کانال پیام میذارن چقدخوشحال میشم
خانماحرفاشونوعقایدشونوهمه جامیگن درددل میکنن اقایون این شکلی نیستن
خیلی دوست دارم اینجادرددلهاشون بگن وحتی درموردمشکلات ماخانومانظربدن من
خودم ازشوهرم خیلی وقتهاناراحتم ولی بعضی اقایون میان پیام میزارن خیلی
دوست دارم طرزفکروعقایدشونوبشنوم برادرعزیزم اصلا چرادرموردپول بچه هابحث
کردیدبچه هاراضی هستن کل پولا خرج بشه ولی پدرومادردعوانکنن کاش
اینجورنمیگفتیداگربرای باراول بودمیگفتیدحالا اینبارخرج کردی دفعه بعدپول خودشون بده بهشون چون پول
بچه هامال خودشونه راضی نباشن پولشون خرج شه شرعاهم مشکل داره درموردرابطه دنبالش باشیدببینیدواقعا
درسته حرف بچه هاتون منتهااونم ببینیدچراشایدکمبودی داشته سرلج بازی
بوده وگرنه خانمهابیشترشون اگرباکسی درددلی هم کنن عذاب وجدان دارن
خصلتشون اینطورنیست ازناراحتی دست به رابطه فقط چتی پنهانی میزنن مشکل
رادرست کنیدمن خودم شوهرم خیلی قهرمیکنه من دیگه کم اوردم وازش بریدم
شایدپیش اومده بانامحرم البته آشنادرددل کردم منتها توبه کردم ببینیددرچه
حدرابطشون ان شالله خداخودش کمکتون کنه مشکلتون حل بشه منم مثل
شمادوتادختردارم برعکس دخترام بدون من اصلا نمیتونن مخصوصا بزرگه تعجبم ازدخترای شماتازه باباشون خیلی ارومه
باهاشون بهترازمن رفتارمیکنه ولی کلا بامنن😅ببخشیدطولانی شدان شالله که
تونسته باشم کمک کنم براسلامتی امام زمان وتعجیل درفرجشون صلوات
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام گلبرگ جون
در رابطه با چالش جدید خاطرات تلخ و شیرین عروسی
...
من،نه نامزدی نه عقدی نه حتی عروسی نداشتم.
متاسفانه عروس عمم بودن بنظر خودشون این کارا لازم نبود و خرج اضافه هست...
در صورتی که یک ریالم بهمون کمک نکردن...
الهی شکر همسرم خودش خونه ساخت و ماشینم خرید
الان من خداروشکر مشکلی ندارم کنار همسر و بچه هام خوشبختم اما به گذشته که فکر میکنم دلم برای خودم میسوزه،اصلا زبون نداشتم که حداقل نظر بدم هر چی بقیه میگفتن گوش میکردم ولی هیچ موقع شبی که وسایل شخصی خودم رو از خونه بابام تنها جمع کردم و آوردم خونه خودم فراموش نمیکنم،بغض خفم کرد🙂🥲
...
البته عروسی که دعوت میشیم اصلا حسرت نمیخورم چرا عروسی نگرفتیم،موقعی که خواستیم بریم ماه عسل لباس عروس پوشیدم و عکس گرفتیم
اما خدایی ماه عسل کنار همسرم و آقا امام رضا(ع) خیلییی خوش گذشت
بهترین خاطرات اون دوران...
از اون روز تا الان دقیقا ۸ سال گذشته و سالگرد ازدواجمون هست اما من هیچ وقت حس خوبی نسبت به این تاریخ ندارم🙂
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
#ایده_معنوی_اعضا
سلام گلی جانم،،،لطفا حتما این پیام بذارین توگروه واسه خانمایی که ازحیانت شوهراشون خسته شدن😔😔😔😔😔
🌟#اگر_شوهر_میل_به_زن_دیگری_دارد😞
✍✨سوره تبت یدا ابی لهب
را کامل نوشته
زن همراهش نگهدارد
شوهر میل به هیچ زنی نکند✨
📚اسرارالمقاصد
#نشـرپـیامصـدقهجـاریهاست💯
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
#سوره_توحید
🍃🍂 پیدا شدن گمشده 🍃🍂
✍ از علامه مجلسے منقول است و
به تجربہ رسیده ڪه خواندن سوره
《حمد و توحید》براے پیدا شدن
اشیاے گمشده موثر است
Ⓜ️ ذکرهای شگفت عارفان ۱۱۹ /۲
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
سلام در مورد شب عروسی وااای که چقدر اذیت شدم 😔😔
شوهرم حتی صد هزار تومنم نداشت رفتیم خونه بگیریم من تازه متوجه شدم😳😱چه کلاهی سرم رفته که خیلی دیر بود.
اونجا بود که فهمیدم شوهرم هیچ پولی نداره الکی گفت مستاجری نمیبرمت.
🥴منم تو دوسال عقدم مادرشوهرم سه تا النگو خریده بود برام. از دستم درآوردم شد دو میلیون، دو میلیون از خواهرشوهرم دو میلیون از داییش گرفت پول پیش دادیم بالاخره ،
یک هفته بعد شوهر خواهرشوهرم زده بود به داد و بیداد که پولمو میخوام شوهرم منو مجبور کرد از بابام گرفتم بهش دادیم.بعد ۱۵ سال هنوز بهش ندادم🙈
بعدش پول لوازمی که باید میخرید مثل یخچال و تلویزیون نداشت ،که پسر خالش ضامن شده بود گرفتن و سرویس طلا هم کرایه کردن مادرشوهرم با افتخار انداخت گردنم😢
پول آرایشگاه رو بابام بهم ی مقدار داده بود دادم بقیه رو هم نمیذاشتن بیام از آرایشگاه خواهرم گفت بزارید برن من هستم به جای عروس داماد😖😅 اونم از کیفم ی گردنبند دوران مجردیمو پیدا کرده بود گرو گذاشته بود اومده بود بیرون🙈😂
پول تالار رو هم یکی دیگه از پسر خاله هاش داد.
میوه هم برای تالار بابام خرید
پول تالار روز پاتختی جمع شد تازه بیشتر آخه به همه فامیلمون گفتم پول بدید من کادو نمیخوایم همه چیز دارم😓
پول کرایه لباس عروس روهم از پول پاتختی دادیم
چند روز بعد عروسی پسرخاله شوهرم اومد در خونمون آبرو ریزی کرد که پولشو میخواست
دائیش اومد خونه مادرشوهرم که پولشو بگیره مادرشوهرم گفته بود برید در خونه مادرش دختر اون عروسی گرفته به من ربطی نداره بابام خدارحمتی خیلی ناراحت شده بود اما سکوت کردیم.خدا شاهده پول عروسی گرفتن ما پاتختی جمع شد پول برای پیش خونه و وسایل نداشت😭
من هیچی نگفتم فقط واگذار کردم به خدا تا خدا جوابشونو بده😔😔
اگه بخوام حرف بزنم داغونم فقط صبر کردم تا خدا جواب بده چون شب عروسیم فکر بدهی بودم فقط مادرشوهرم برای فامیلاشون دلبری میکرد و میرقصید😂😂
مامانم و خواهرم دنبال پذیرایی و مواظب بودن چیزی کم نباشه در حالیکه مادرشوهرم میگفت من همش دور و بر مهمونا بودم .
تو فیلمبرداری که هیچکس متوجه نشده بود دوربین روشنه همش وسطه داره با فامیلش و خواهر شوهرام میرقصن نه مادرم و نه خواهرم اصلا وسط نمیان دور مهمونا بودن ...وقتی متوجه شد گفتم دوربین روشن بوده کلی بهش برخورد که من راضی نیستم پاک کنید😆 آخه خودش میدونست همش وسط بوده الکی به من میگفت عروسی حالیم نشد دنبال کارا بودم😳🤭😐 منم به روش نیاوردم گفتم خجالت نکشه همین که خودش فهمید بسه😉
الانم تا به مشکل میخوریم قهر میکنه چند ماه،،من هیچ وقت حرف نمیزنم فقط دوست دارم اون دنیا جلوشو بگیرم که بهم دروغ گفتن همه چیز و تازه طلبکارم هست😭😭
واگذارش کردم به خدا و ائمه
خواهر شوهرام خوبن دلم نمیاد نفرین کنم سر نوه هاش بیاد اونا حرص می خورن گناه دارن 🙏
خلاص میگذره ولی بد داره میگذره بخاطر دروغاشون
و اینکه بعد ۱۵ سال هنوز عکس عروسیمون رو نگرفتیم شوهرم میگه از اونا واجبترم هست😕😕
برام دعا کنید عزیزان که خیلی محتاج دعاتونم🙏🌺
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿