eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.8هزار عکس
633 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii چالش اتفاقات تلخ و شیرین عروسی خاطره تلخ من از عروسی موقعی بود که رفتیم خونه ی خودمون مادرشوهر و خواهرشوهر به مامانم گیر داده بودن که باید دس...تمال بهمون تحویل بدین . در صورتی که شوهرم اصلا همچین چیزی رو قبول نداشت و حتی وقتی من و مادرم رفته بودیم برای گواهی دکتر بهم گفته بود ارتـ...جاعی هستی و وقتی شوهرم فهمید که رفتیم دکتر کلا گواهی رو از عصبانیت پاره کرد و حرفش این بود که این زن منه و من باید بهش اعتماد داشته باشم که دارم . ولی شب عروسی من مردم از استرس قشنگ تن و بدنم میلرزید بخاطر اون دستمال مسخره انقد شعور نداشتن که دوره ی این چیزا گذشته و این حرفا توهین به عروس هستش . هیچوقت حال اون شبم رو فراموش نمیکنم و نمیبخشمشون که چه استرسی بهم وارد کردن @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii مشگل من اینه ک هر شب من خواب میبینم ... سلام گلی جون ممنون از اینکه زحمت میکشید و پیامها را کانال میذارید مشگل من اینه ک هر شب من خواب میبینم ی شب نیس که من سر رو بالش نذارم و خواب نبینم تازه اگر وسط خواب بیدار شدم و دوباره خوابیدم باقی خوابمم را میبینم از خواب مرده ها گرفته تا دعوا با زنده ها سیل زلزله پریشب خواب دیدم سیل امده از جلو خونمون رودخونه میره و توش ماهیهای رنگارنگ اکواریومی بود بعد من میگفتم اخر زمان شده حالا فرشته هام میان تو آب ب خواهرم میگفتم بریم حالا مغازه طلا فروشیا را اب میبره بریم از اب طلا بگیریم😬 میومدم برم از پله بالا تیکه تیکه دیوار گلی خراب میشد و من فرار میکردم تو سرم نریزه دوباره خواب میدیدم سر مادر بزرگم ک مرده حنا میزاشتم چایی براش میذاشتم خلاصه هرجور خوابی ک فک کنید من میبینم اونم هرشب بیشترشونم صب ک میشه یادم میره. @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii ☺️🌹 سلام سلاااام. این یادداشت رو نوشتم و دیشب تو ماشین قایم کردم و امروز وقتی که اومدم مسافرت تو تایمی که همسری سر کار بود بهش پیام دادم که: اینجانب خانومی برایتان تحفه ای درماشین قرارداده که جناب آقامون موظف به پیدا کردن آن میباشد لطفا پس از آنکه یادداشت کوچک مارا پیدا کردین با ارسال بوسه های شگفتانه مارا از آن مطلع فرمایید😉 بعد هم همسری شیطونیش گرفت که عههه امروز ماشین دست بابام بود نکنه ببینه و.. و خلاصه حسابی پایه بود که ازم حرف بکشه گفت حالا کجاگذاشتی پیداش میکنم؟ منم گفتم: برات یه تبصره گذاشتم عشقم: در صورت عدم پیدا کردن پس از ارسال کلمه ی دوستت دارم برای خانوم جان میتوانید از خانومی راهنمایی نیز بگیرید😉 اخرشم تماس گرفتن و گفتن زود پیداش کردن فقط میخواستن با من شوخی کنن و ... هم سرجاشه و خلاصه حسابی خوش گذشت😍 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii خاطرات . . . یه بار تازه عروس بودم و رفته بودیم تهران خونه خواهر شوهرم چون چند روز میموندیم بعد دو سه روز اول از حالت رسمی در میومدیم و غذا را ساده تر درست میکردیم یه شب کوکو سیب زمینی درست کردیم و همین که سفره را باز کردیم بخوریم زنگ زدند و یکی از فامیلای شوهر خواهر شوهرم پشت در بود منم انگار نه انگار مهمونم پا شدم تند تند سفره را جمع کردم گفتم پاشید پاشید شاممونم خوب نیست میبینن زشته مهمونا اومدن و رفتن دیدم خواهر شوهرم میخنده از سوتی من هنوز بعد چند سال میگیم میخندیم به این حس مسئولیت من😂😂 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii 💑 تکـرار بیش از حد ممـنوع! 🔸بعضی مواقع برای تغییر بــرخی از رفتار های همسرمان، به تکرار بیش از حد متوسل می‌شویم و مرتب رفـــتار او را به رویش می‌آوریم و از او می‌خواهیم آن را تغییر دهد. 🔸وقتی مسئله‌ای بیش از حد تـــکرار شود، جایگاه و اهمیت خود را از دست می‌دهد و به مسئله‌ای پیش پا افتاده تبدیل می‌شود. 🔸زن و شوهر‌ها باید توجه داشته باشند که در صورت متوسل شدن به این شیوه، ضمن عصبی کردن طرف مقابل، امکان موفقیت را از دست می‌دهند. @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🍃🍃🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃🍃🍃 شراره خانم از زندگیش میگه....
دنیای بانوان❤️
🍃🍃🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃🍃🍃 شراره خانم از زندگیش میگه....
ازمن نشنیده بگیری خواهرم بفهمه پوستمو میکنه ...خودش ( مادر ابراهیم ) قبل اومدم دنبالت بهم گفت ..گویا نصف شب که اعظم از گریه بی حال میشه پدرش دستشو میگیره میبره خونه خواهرم میپرسه چرا حالش بد شده. بهش چی گفتین که اعظم میگه کسی بهم چیزی نگفته فقط،نمیخوام زن ابراهیم بشن. .خواهرم گفت پدرش جوری اعظمو زده که خو.ن از لب و دماغش اومده.تا دم دمای صبح خونشون غوغا بوده حس میکردم همش خوابه چند باری پلک زدم. .نه خواب نبود. واقعیت بود.این یعنی یه قدم من و ابراهیم بهم نزدیک تر شدیم ..همونطور ماتم برده بود که خاله گلبهارم گفت .. _:شراره چرا راه نمیای ؟چرا وایسادی. _:خاله ...منم نمیخوام زن حبیب بشم خالم چشمهاش دو دو زد _:چیه از اعظم یاد گرفتی .نشنیدی گفتم پدرش جوری زده زمین گیر شده توهم کت.ک میخوای مگه میشه دختر بگه نمیخوام ! الان اعظم گفت نمیخوام چی شد بنظرت ؟ قرار بود عید عروسی بگیرن ..پدرش اعلام کرده هفته بعد عروسی میگیرن !! ازتر.س آبروشون.خیال خام نکن ..کی بهتر از حبیب. مایوس شدم. .و آروم راه افتادم و گفتم _:تو حبیب رو میشناسی ؟ _:آره چند باری خونه خواهرم رفتنی دیدم ..پسر مقبولی به نظر میاد. _:چند سالشه. چه شکلیه ؟ _:بیست و پنج..بیست و شش سالش میشه فکر کنم. .پشت موی بلند داره و یه پیکان قرمز !خوش به حالت سوار ماشین میشی و میتونی بگردی ! عاقل باش تو این محله دو سه نفر ماشین دارن که یکیشم حبیبه ! _:اخه ..اخه. من دوسش ندارم ! من میخوام با کسی عروسی کنم که دوسش داشته باشم _:خبه. .خبه ...هی من هیچی نمیگم پرروتر میشی ! دوسش ندارم نداریم. .از خداتم باید باشه. ....باید نذری هم بدی همچین پسری میخواد بیاد خواستگاریت از شونم هولم داد _:برو دیگه. .حسابی دیرمون شد ! آخی گفتمو و پاتند کردم سمت حمام نمره ! ساعت چهار عصر بود که خسته و کوفته بلاخره از حموم دراومدیم. خیلی تشنم بود .خالم با اب داغ منو شسته بود و حسابی عطش بودم. یهو کنار باغ سر جاده چشمم به موتور آب افتاد. .که شر و شر آب میریخت...ذوق زده رفتم سمتش...دستمامو زیر آب گرفتمو مشت مشت دل سیر آب خنک خوردمو صورتمو خیس کردم. .و تا خواستم بلند بشم پسری رو دیدم که بالا سرم وایساده مشخص بود صاحب اون باغ و موتور آب بود! خجالت زده گفتم ببخشید. . پسر برام لبخند زدو دستشو گرفت سمتم و گفت _:بگیرش زود باش. این برای تویه و.حشت زده نگاهی به پسر و نگاهی به دست مشت کردش انداختم. ..
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii خاطره جذاب خواستگاری سلام گلی عزیز همسر من همسایه طبقه بالاییمون بود... ولی تا حالا منو ندیده بودند تا روزیکه من خواستم برم دانشگاه ایشونم از ماموریت برگشته بودند و داخل پارکینگ منو میبینن😊 به گفته خودشون از حجابت خیلی خوشم اومد ‌ و گفتم این زن زندگیه ها😉😁 بعدشم که به مادرشون میگن و زودی میان خواستگاری که از دستم نده😂 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام من خیلی خوشحالم خیلی بلاخره بعد از سه تا پسر خدا جواب دل شکستمو داد و دختر عنایت کرد... رفتم سونو گفته دختره به شکرانه ش همه محله رو شیرینی دادم.. گفتم شما رو هم سهیم کنم.... بنظر پسر هم چقدر هم خوب باشه یار و همدم مادر نمیشه... پسرها همه رفتنی اند...خداروشکر بابت وجود دخترکم😍😍😍😊😊 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii یه دعایی قشنگی توی سوره اسرا هست که میگه:✨ «رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا» یعنی خدایا منو توی (هرکاری و شغلی یا هرچیزی) به درستی وارد کن و به درستی بیرون بیار! و همیشه از سمت خودت یه نیروی کمکی برای من بفرست! خیلی قشنگه🤍🌿 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii خاطره جذاب خواستگاری.... سلام عزیزم...من عاااااشق کانال جذاااابتونم.... عااااشقانه من و همسری خونه مامان بزرگم بود...ایشون پسر دوست بابابزرگم بود... شبی که مهمونی اومده بودند منم رفتم ... خیلی پسر محجوب و آقایی بودند😍 همون لحظه عاشقش شدم نگو اونم عااااشق شده بود😂🙈 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii گاهی جلوی همسرتون،از خودتون و توانایي هاتون و زیبایي هاتون تعریف کنین. اگر ڪسي بهتون میگہ چقدر لباست قشنگہ چقدر خوش سلیقہ ای و.... حتما بیاین واسہ همسرتون تعریف ڪنین. بگین:"فلاني مي گفت چقدر خوش سلیقہ ای..." یا مثلا از خوبي های زمان مجردی تون هر از گاهی صحبت ڪنین. اگر درستون خوب بوده،اگر خوش تیپ بودین،اگر آشپزی تون خوب بوده یا هر چیزه دیگہ ای. فک کنین ڪہ چہ چیزایي برای همسرتون مهم تره،از خوبي هایي تون ڪہ در زمینہ ی مورد علاقہ ی همسرتون هست تعریف ڪنین @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿