دنیای بانوان❤️
🍃🍃🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃🍃🍃 شراره خانم از زندگیش میگه....
_:اون گم کرده خودشم باید تاوانشو بده ! تو که زن داری ..شیدا ! دوتارو میخوای چیکار ..ببرش پیش.کشش کن به بابک در عوض بسته هایی که گم کرده !
سکوت شد. .همه همدیگرو نگاه کردن .صدای داد من این سکوت رو شکست
_:نهههه! نهههه!!
مادرشوهرم از همونجا یه تف انداخت سمت شوهرش. .
_:تف به غیر.تت که داری به خاطر خودت این حرفو میزنی ..تازه عروسمو بدم دست بابک که پای شیدا و مادرش تو این خونه باز بشه. .تا تو و اون زن هر.زه به کثا.فت کاریتون برسید.
بابک داد زد
-:بس کن مامان. زیاد بی راه هم نمیگه !
صدای گریم زیادشد. با نهایت درمونگی مادرشوهرمو نگاه کردم.
_:توروخدا مادرحون ..شما کمکمم کنید
حبیب منو محکم کشید
_:بسته هارو بیار تا پیش.کش بابک نشی ! میدونی بابک کیه ؟ یه مرد سی و پنج ساله ..کرو کثیف ..بوی گندش آدموخفه میکنه
رو صورتش فقط جای ده تا زخم چا...قو تو بسته اونو گم کردی. تا فردا وقت داری فکراتو بکنی. یا بسته هارو میاری یا کت بسته فرداشب میبرمت خونه بابک و میندازمت خونشو برمیگردم ! برمیگردمو زندگی میکنم با شیدا....پس تا فردا خوب فکرارتو بکن مگه نگفتی بسته ها دستته خب بیارش بده بمن
_اگه بدم چیکار میکنی ؟
_:میمونی تو همین خونه.دیگه نمید.مت به بابک !
_:بازم با شیدا عروسی میکنی.؟
حبیب شرمزده نگاهی به مادرش کرد و گفت
_:دوسش دارم. ! چیکار کنم. ..دوستدارم شیدا مادر بچه هام باشه.
اشکهام شدت گرفت
_:پس زیاد فرقی به حال من نداره !
_:منظورت چیه ؟
_:ببر ...منو ببر بده به بابک.حداقل آبرویی اگه قراره از من بره ..از شما هم بره .بی غیر'تیتون پر بشه تو این حوالی ..خدا نشناس بودنتون ..بی بندو باربودنتون
حبیب پوز خندی زد
_:ببرم بدمت بابک...کسی بویی نمیبره که بخواد آبرویی ازما بره .یه مدت یمونی پیشش و بعد ش میارمت تو همین خونه برای کلفتی البته اگه جو'نی برات مونده باشه ...بابک بهت تو اون مدت اگه رحمی کرده باشه. .
پدرشوهرم با صدای بلندی خندید ..
_:چندوقت پیش میگن یه دختری و باباش داده بوده بابک ...تو خونه بابک توله پس انداخته ..توله هاشو بابک برداشته و خود دختره رو پس فرستاده ..دختره میگن دیو.انه شده .
قلبم لرزید ..اینا کی بودن. مادرم کجاست تا ببینه ..تا بشنوه ..سرم داشت گیج میرفت. .
نگاهی انداختم به مادرشوهرم یه گوشه کز کرده بود ..انگار اونم تسلیم بود. امیدم ناامید شد. .
زیر پام حس کردم خالی شد. دستمو به دیوار تکیه دادمو گفتم ..
_:منو ببر خونه خالم ...بسته ها دست پسر خالمه ...
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
من ۳۵ سالمه و شوهرم ۴۳ سالش هست
۲ تا دختر گل ۱۶ و ۱۲ ساله دارم
سلام به گلی جان عزیز
من همیشه تو کانالتون بودم و مشکلات و همدردی های دوستان رو میخوندم ولی امروز میخوام کمکی ازتون بگیرم
من ۳۵ سالمه و شوهرم ۴۳ سالش هست
۲ تا دختر گل ۱۶ و ۱۲ ساله دارم
شوهرم اوایل منو خیلی دوست داشت یعنی خودش پسندیده بود منو میگفت یا اون یا هیچکس ولی بعد رفته رفته این علاقه کمتر شد
حالا اون اوایل که مادر شوهرم می اومد و از هر دری با شوهرم حرف میزد و گوشش رو پر میکرد از زن های غریبه گرفته میگفت تا فلان همسایه تو کوچه بغلی ووو
اوایل شوهرم هم خیلی مطیع مادرش بود
ولی دیگه حالا که چند سالی از اون دوران گذشته و هممون تو سرد و گرم روزگار افتادیم
حالا هم ديگه اگه مادر شوهرم میخواد چیزی بگه شوهرم خودش میگه که به من چه که چیشد فلانی به جای اینکه میومدی بگی پسرم برو دنبال فلان کار وو میومدی این هارو دم گوش من گفتی
الان شوهر م و من سر هر چیزی دعوا داریم حتا سر چیز های خیلییی کوچیک که اصلا دعوا نداره فورا هر چی میشه میگه تو لیاقت نداری تو کم هوشی ووو
چند روز پیش هم دختر بزرگم رفته بود جارو بکشه خونه مادر شوهرم رو از زیر فرش یه دعا پیداکرده بودن که روش اسم شوهرم نوشته شده بود به مادر شوهرم گفتم چه دعایی بود می آوردی میدیدمش الکی گفت از کوچه پیدا کردم میگفت مگه چی هس میخوان طلاقت بدن ؟!
میشه یه راهنمایی منو در باره دعای نادلی برای جلب محبت که هست بگید برای شوهرم میخوام
میگن باید هر شب جمعه خوند
باید چند تا شب جمعه خوند که جواب بده
این که کسی میشه به جای من به همون نیت خوند چون که خودم قرآن خوندنم خوب نیست میشه یه راهنمایی کلی بگید یا اگه دعای دیگه ای که واقعا خودتون جواب دیدید بگید مرسی از تک تکتون
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام به همه ی عزیزای توی گروه دختر خانمی که شوهرش سفته خواسته
نیازی به راهنمایی نیست همه گفتن این کارو نکن یک نفرم وکیل حقوقی بودن که گفتن میفتی تو دردسر
اصلا این کارو نکن شماهم اونا رو اذیت کنید بگید سفته که نمیدم هیچ میخوام باهات زندگی کنم(البته زندگی با این افراد ببخشید خریته فقط برای اینکه اذیتشون کنید ) و درضمن مهریه هم میخوام چون حقمه باید بهترین عروسی و خونه و لوازمم برام بگیری و گفتی مادرت میگه دروغ میگی با پدرت صحبت کن با کسی که پدرو مادرت قبولش داشته باشن فقط تورو خدا گول حرف اون پستای رذل رو نخور
یکی از آشناهای ما دوتابچه داشت میخواستن ماشین بگیرن شوهرش از زن بیچاره سفته گرفت داد دست فروشنده و خودشم ماشینو برد و گم و گور شد زن بدبخت و با پسر یک سالش چون وابستگی به مادر داشت افتادن زندان بعد یکی دوماه خانواده ی زن باهزار بدبختی پول دادن به صاحب ماشین تا دخترشون آزاد شد
وگفتید فامیلتون طلاق رو عیب میدونن خوب بدونن بخاطر اونا که نمیشه خودتو بدخت کنی خداشاهده عین واقعیت براتون تعریف میکنم من و خواهر بزرگترم و خواهر کوچکترم باهم زیاد رفت و آمد داشتیم شوهرامون سر به هم میزدن و شیشه و هروئین مصرف میکردن بااینکه تو فامیل ماهم طلاق عیب بود اما هر سه تامون باهم دادخواست طلاق دادیم و پدرم حمایتمون کرد شماهم از ترس عیب طلاق تن به این خواری نده عزیزم
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
قصه زنده شدن دوباره من با توسل به امام زمان عج🌺
قصه زنده شدن دوباره من با توسل به امام زمان عج🌺
سال ۹۵بود یه روز چهارشنبه بود از خواب بیدار شدم صب به خوابی که شب گذشته دیده بودم فکر کردم وحشت تمام وجودم رو گرفته بود،خواب دیدم همسرم رو برق گرفته ومتاسفانه فوت شده.همسرم از خواب بیدار شد صب بخاطر یه سری مسائل قهر بودم واونم داشت از خونه میرفت بیرون سریع پریدم جلوش نزارم بره گفتم نرو قرار بود یه سفر کاری یه روزه بره گفتم خواب بد دیدم 😔خندید گفت صدقه بده می رم میام🙏
سال ۹۳،۹۴تابستون بود مشغول شستن موکت توی حیاط بودم کولر خونمون اتصالی داشت کولر توی حیاط بود .اومدم تاید بردارم دستم خورد به پایه آهنی کولر
دستم کامل چسبید به پایه آهنی کولر هر کاری،کردم دستم رها نمیشد 😔😔جریان برق از روی دستم مثل رعدوبرق میگذشت هر چقدر جیغ وداد وهوار میکردم کسی صدامو نمیشنید نه همسایه ای نه کسی، خونه هم تنها بودم .هم چنان جریان برق تکونم میداد که با پا مینداختم بالا دوباره پرتم میکرد پایین این درحالی بود که دستم چسبیده بود به پایه کولر دو قدم اونورترم یه درآهنی بود با خودم گفتم با دست دیگم از در میگیرم بلکه بتونم بلند شم دست دراز کردم ودر رو گرفتم دیدم اون دستم هم چسبید به در نگو اون در هم آهنی بوده ودستم رو به خودش چسبونده😭😭وای لحظه خیلی سختی بود برام حالا یه دستم به پایه کولر بودو یه دستم به در آهنی که چسبیده بهش ومن هم میان زمین وهوا همش پرت میشدم بالا پایین😱😭. بندبند انگشتم داشت زخم میشد به قدری سفت چسبیده بود به پایه کولر وپایین بالا شده بودم انگار داشتن جدا میشدن بند انگشتام.با خودم گفتم مثل اینکه امروز روز مرگمه میگفتم امروز پنجشنبه است فردا تشیع میکنن منو.میگفتم چقدر غریبانه میمیرم کسی به دادم نمی رسه 😔اگه همسرم بیاد منو اینطور توی این حال ببینه که مُردم حتما بهم می ریزه خیلی ترسیده بودم .توی ذهنم یاد حرف خواهرم افتادم که چند وقت پیش گفته بود آقا امام زمان فرمودند هر کسی منو ۳بار صدا بزنه من جوابشو میدم .یادم افتاد که صبح همون روز رفته بودم مسجد جمکران وصدقه هم که انداخته بودم.یادم اومدکه روی صندوق صدقه رو خونده بودم که نوشته بود صدقه ۷۰بلا رو برطرف میکنه با خودم گفتم پس کو بلا روبرطرف کنه .همه اینها از ذهنم گذشت بعدباخودم گفتم بزا آقا روصدا بزنم انقدر داد کشیده بودم که صدام در نمی اومد. یبارگفتم یا امام زمان عج اتفاقی نیفتاد برای بار دوم صدا کردم آقا رو با خودم گفتم وقت مرگمه بی فایده هستش آقا کمکم نمیکنه😔 .توی این فکرها بودم که دیدم دستم جدا شد هم از پایه کولر هم از در آهنی وپرت شدم به سمت جلو 😭😭😭😭خیلی ترسیده بودم خییییلی گریه کردم اونشب رفتم دکتر انقدر که حالم بد بود.همه تعجب کردن که چطور بااین همه اتفاقا زنده موندم.ودکتر گفت که چند روز پیش یه خانومی رخت پهن میکرده وهنوز با کولر برخورد نداشته ولی متاسفانه فوت کرده بود .بله اینطور شد که آقا بهم نگاه کرده بود وزنده مونده بودم . تقریبا ۱۰سال از اون جریان میگذره ولی هیچ وقت فراموشش نکردم بعداز اون ماجرا با خودم گفتم دیگه گناه نمیکنم غیبت نمی کنم ولی بنظر خودم نتونستم رو حرفم بمونم .الان چند وقتیه که یه حس عجیبی دارم از آقا امام رضا ع خواستم کمکم کنه دستموبگیره😭چندبار خواب دیدم توی مشهدم وروبه ضریح آقا هستم وبلندبلند گریه میکنم😭یبارم خواب دیدم یکی کنار ضریح آقا یه برگه ای بهم داد ومن از همون حرم راهی کربلا شدم میدونم گناه کارم ولی چه کنم که دلم لرزیده😭 قبلا شهادتها رو درک نمیکردم از آقا خواستم کمکم کنه .به واسطه ی خوابهام عاشق امام رضاع امام حسین ورقیه ۳ساله شدم جوری عاشق این بزرگوارهاشدم که دلم پر میزنه برا زیارتشو😔😔ازشون خواستم درک کنم واقعه عاشورا رو ...چیزی که تعجب من وبرانگیخت این بود که امسال ایام فاطمیه حالم عجیب بود توی هیئتها وروضها بلند بلند اشک میریختم😭😭بله من بدون اینکه خودم بدونم چطور وچه اتفاقی در من افتاده خانم بهم نگاه کردن ودعوت میکردن تو روضها 😔😔امیدوارم شما هم از این خوابها ببینیدو
شمارو هم گرفتار خودش کنن چه بسا عاشق وگرفتار ائمه بودن خیلی شیرین ولذت بخشه😭😭امیدوار اون دنیا هم شفیع همه عزیزان باشن🙏🙏 .دوستان عزیزم اینها رو گفتم که بهتون بگم ائمه صدای ما رو میشنون.فقط کافی ازشون بخوایم واینکه هواسمون خیلی جم باشه به برق وکولر....وصدقه دادن وآیت الکرسی رو فراموش نکنید که بلارو رفع میکنه برای من که ثابت شد.ببخشید که طولانی شد🙏🙏
ممنون میشم نظراتتون رو در مورد این اتفاقی که برام افتاده بگین🙏
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام
خانمی که میگن چشم زخم وجود نداره
عزیزم وقتی اطلاعات کافی از دین و قرآن ندارید و الکی پیام میدهید ...
بیشتر قرآن را مطالعه کنید
آیه ( ۵۱ و ۵۲ ) و ایکاد در سوره قلم
مربط به چشم زخم زدن به پیامیر گرامی میباشد که خداوند میفرمایند :
( معنی قسمتی از آیه)
آنان که کافر شدند چون قرآن را دیدند نزدیک بود شما را چشم زخم بزنند و...
سحر و جادو هم در قرآن آمده است
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
#بلدی_بگو
بچم دوماهشه زیر گردنش سمت چپ،یه توده هست.متخصص اطفال بردمش گفت برو سونوبده.رفتم گفت چیزی خاصی نیس احتمالا غددلنفاویه شایدم فیبروم باشه. جوابشو بردم پیش دکتر اطفال... میگه باید بری بیمارستان امام حسین(اصفهانیا میدونن این بیمارستان مخصوص کودکان سرطانیه😔)تااونجا بررسی کنن...من آخرش اینهمه دکتر رفتم نفهمیدم ک این توده چیز خطرناکیه یا ن...ب دکتر گفتم از واکسنش نیس؟یا چون یکم سرماخوردگی داره بچم و بینیش گرفته ،میشه ک ازغددلنفاوی باشه؟میگه نمیدونم معلوم نیس شااااید ولی اگه بود باید دوطرف گلوش میزد....من نمیدونم پس این دکترا چی رو میدونن؟فقط بلدن هی آدموپاس بدن سونو و آزمایش و اینور و اونور.....حالا میخاستم بدونم شمادوستان این مشکل براتون پیش اومده یا توی بچه های اطرافیانتون دیدین؟میشه راهنماییم کنید؟🙏
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام.
خانم عزیزی ،دیگرخانم عزیزتری را راهنمایی کردن برای تنظیم خواب .
خیییلی دستور خوبیه منتهی دوتا نکته به ذهنم رسید
اول. این دستور بابونه واسطخودوس با یک برنامه ودستور مصرف، برای پاکسازی مغز هست اگه دوست داشتین میگم🌷🌷
دوم.
استطخودوس کمی بجوشانید بعد بابونه راداخلش بریزید وخاموش کنید با درب بسته دم بکشد
🗝بابونه نباید بجوشد خدای نکرده سکته میاره💉
م.ا.م
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
#بلدی_بگو
سلام لطفا هرکی میدونه راهنمایی کنه ممنون میشم یکهفته میشه که بخاطر شکستگی بینی جراحی شدم دردهام خیلی شدید بامسکن کمی آروم میشه دوباره شدت میگیره از گردن تاپیشانی ورم دارم از چشم ت او گونه سیاه شدم عزیزان کسی بوده اینجوراطلاعی داره، راهنمایی کنه
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام برادر یا خواهری که گفتن توی روستا هستن و۱۲ انسانس درس میخونن
بنظرم شما موقع تعیین رشته فرهنگیان رو انتخاب کن
اگر قبول شدی که خیلی خوبه و زودتر مستقل میشی
اگر هم فرهنگیان جور نشد برو نظامی که پدرتون میگن
وکالت باید بعد از گرفتن کارشناسی حقوق کلی درس بخونی تا قبول بشی برای وکالت وآخرشم کلی باید تلاش کنی تا وکیل خوبی بشی وبه پول برسی که معلومم نیست
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
خانم گلی ک شوهرت هزار تا شماره زن تو گوشیشه ,و فقط چت میکنه,....
با ی مشاور مشورت کن عزیزم,مثل اینکه ایشون عادت کرده ب این کار و ترک عادت هم از قدیم گفتن موجب مرض است,بنظرم محلش نده ,توام با گوشیت مشغول باش ببین اصلا حسادت میکنه,یا باهاش حرف میزنی بگو فلان دوستم گفته چ هیکلی داری خوش ب حال شوهرت,یا فلانی گفته چقد چشمات نازه,از خودت تعریف کن تا ب خودش بیاد بفهمه چ گوهری تو خونه داره و ازش غافل شده,ما زنا اگه اذیت باشیم و ناراحت ,خیلی سخت میتونیم ب طرفمون محبت کنیم بنابراین ناخواسته سرد میشیم ,سعی کنید کلاسای دلبری شرکت کنید,ولی کلا اگه بابت این رفتارش ی مشاور حاذق بهتون راه حل بده بهتره
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿