دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
در یک رابطه حقیقی نه فاصله اهمیت دارد،
نه سن و سال و نه
اینکه هرروز باهم گفتگو کنید.
💞اما مهمترین موضوع اعتماد و وفاداری است.
اعتماد یک زن به مردش
و وفاداری یک مرد به زنش
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
سلام گلی جون و خانمهای عزیز
من خیلی وقته تو کانال عضوم وهمیشه برخلاف بقیه میذارم مطالب رو برای اخرین مورد بمونه تااز سرفرصت بخونم😁
توروخدا کمکم کنید 😢
راستش خیلی سرتون بدرد نمیارم از نصفه ماجرا میگم....
ما11سال ازدواج کردیم و ی دختر 10ساله داریم...
خداروشکر شوهرم بد نیست مرد زحمتکشیه
باسختی و وام وفروش طلا و...هی خونه خریدم کوچیک و فروحتیم ویکم بزرگترو...
تارسیدیم ب یخونه نسبتا بزرگ و خوب ک من عاشقش بودم چون از اول ساختشو میدیدم ودنبال کاراش بودم خودم ونور گیر عالی و...خلاصه پدرشوهرم ی زمین داشتن همیشه اصرار ک همسرمن چون مهندس عمران هستن و شغلت هست و...بیا بسازش...
حالا من هرچی میگفتم با یدونه اپارتمان چند طبقه ساختمون ک نمیره بالا تو این گرونی کسی گوشش بدهکارنبود ...😢
خلاصه خونه ای ک عاشقش بودم بعد15ماه نشتن اونحا فروختن و نشستیم یجا رهن تا اونجا اماده شه بریم اونجا
هرچند اصلا موقعیت مکانی خونمون رو نداشت اون زمین ولی بلاخره پول چند سال زحمت کشیمون رو اونجا بند کرده بودیم منم الان توخونه انگار انباریه دارم زندگی میکنم نصف وسایلم جمع و...
الانم ک تو مراحل ریزه کاری هست چندبار پدرشوهرم بحث راه انداخته ک خودم میام میشینم اونجا وخصوصا دست گذاشته رو طبقه5ک ما قراره بشینیم اونجا وبسلیقه خودمون ی سری کارارو کردیم ...
البته بیشتر خواهرشوهرم داره اونارو انتریک میکنه ک برن ...
متاسفانه خیلی از اطرافیان بهم گفتن درنبود من چ حسادتها ک نمیکنه بهم 😢😔
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
خیلی خیلی دارم اذیت میشم اصلا دلم نمیخواد باکسی زندگی کنم حتی با خانواده خودم ک خداوکیلی همسرم هم بزبون میاره چقد بیحاشیه هستن و بما کاری ندارن
اصلا همیشه میگم دوری و دوستی 😅
الان خیلی خیلی حال روحیم بده باعث شده جسمم اذیت شه مثل کابوس اقتاده بجونم اگه بیان من چکارکنم ن میتونم اونجا رو ول کنم اگه برن اونجا من برم جای دیگه چون خونمون باحرفاشون باعث شدن بفروشیم ...البته شوهرمن الان با دونفردیگه شریک شده خودش تنها نمیشد پولمون نمیرسید بجایی ...
وبرمم اونجاداگه اونا بیان واقعا دیگه میترسم زندگیم از دست بدم از بس دوستی خاله خرسه دارن یا دنبالحرف هستن و بنا ب چند دلیل دخترم نمیذارم تنها بره خونشون مگر باخودمون یا دخترخواهرشوهرم خصوصا اگرباشه رفتارهایی داشتن ک ترجیح میدم بخاطر تربیت دخترم خصوصا ک دارن بالغ میشن نمیذارم تنها بره هیچ جا...
من دوسال اول زندگیم باهاشون زندگی کردم خیلی کارا کردن مثلا من نبودم میومدن خونم
حتی یکبارنمیدونستن من خونم کلید انداخت مادرش اومد تو
شما باشید چ فکری میکنید واقعا😒
برای همین کارای چند ساله و تجربه ی جا نشستن دارم نمیخوام موندم چکارکنم
توروخدا راهنماییم کنید به همسرم میگم دوواحد باباتو بفروش دوواحدم دستشونه ویلایی دارن میشینن الان برن یجای بهتر اصلا خونه بخر براشون اگه خونه نو میخوان یاهرکارس دوسدارن بکن فقط اینجا نیان ...
متاسفانه خواهرش خیلی دخالت میکنه پشت سر واونا هم حرف شنوی دارن
میگم اونا تقریبا میان سالن دلشون میگیره اپارتمان اونم جای ما تقریبا خلوته ن مغازه ن چیزی یا برید ی جای پر مغازه و...بخر براشون ...😭
وایبخدا خلشدم از بس فکر کردم دیگه نمیدونم چی دارم مینویسم میگن چرا عروس بره تو اون خونه ولینمیگن عروس ک داشت زندگیشو میکرد راضیبود شماها فکرانداختین تو سرپسرتون😭 دست و دلم بکار نمیره همش میخوام توذهنم باذوق خونه بچینم چی بخرم چی رو کجا بذارم و... یهو باخودم میگم اصلا بذار ببین میری تو اون حونه حیفم میاد نرم اگرم برم اوناهم بیان بیچارم 😭😭😭
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
از بس فکر کردم مدام تهوع دارم معده درد دارم خواب ندارم درستی کلی لاغرشدم 😭
اخرش سکته میکنم ب اون خونه هم نمیرسم 😭😭😭
توروخدا بگید چکارکنم چله برداشتم ک نیان اونجاچله شهدا یبار تو کانال گفته بود ی خانمی ...نذرکردم
😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
وای چقد حرف زدم 😞😢
ببخشید تاره یک دهمم نشد اینقد اتفاقا افتاده برام
ضمنا من خودمم سرکارمیرم تمااااام کارای زندگی بعهده خودمه چون همسرم همیشه سرکاره...
اینقدر زحمت کشیدم تو زندگی تاحلقه ازدواجم فروختم تو این زندگی ک خونه بخریم رشد کنیم کم کم و...
ولی جوری رفتار میکنن انگار همیشه پسرشون بوده فقط و من لیاقت همچین زندگی رو ندارم و...
درصورتیکه خداوکیلی هرکاربمن ایراد گرفتن دعوا انداختن بینمون برای دخترخودشون همونو حق دادن و....🥲
البته من خییییلی بزمین گرده ایمان دارم وواقعا هروقت دلمو شکستن برای خودشون هم اتفاقی بدی افتاده من هیچوقت کسی رو نفرین نکردم و نمیکنم ولی خدا دمش گرم همیشه حالداده 😜😅
جواب هرکی اذیتم کرده داده چون منم برای کسی بد نخواستم جز همون زندگی قبلی واستقلالم ک بدست اوردم چیزی نمیخوام 😢
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
سلام گلی جون و اعضا محترم کانال
در جواب خانم محترمی که گفتند تجربه ثابت کرده زن های دوم عشق ندارند و فقط به خاطر پول و خونه و ماشین زن دوم میشن و عشق ندارند
شاید حرفشون تا حدودی درست باشه اما همه زن ها ی دوم این طوری نیستند که اینقدر راحت قضاوت میکنید
من خودم زن دوم همسرم هستم
وبه من گفته بود که مجرد هست و با عشق جواب مثبت دادم
وقتی فهمیدم زن داره که دیگه کار از کار گذشته بود
البته قبل از ازدواج بامن دو بار تا پای طلاق رفتند و از اونجایی که همسرم احترام زیادی برای پدرش قائل بود همسرش و طلاق ندادن
بعد از هفت سال باردار شدم
و از بس تو گوش همسرم خوندن که این زنه یعنی من به خاطر پول باهات ازدواج کرده ،نسبت به من بدبین شده بود و به من خرجی نمیداد
زمینی که پدرم به من هدیه داد و فروخت و هیچ وقت با دست پر نمی اومد
با اینکه اوایل ازدواجمون میخواست همسرش و طلاق بده
و من منصرف کردم
پسرم به دنیا اومد حتی بیمارستان نیومد و هزینه
بیمارستان و نداد
و تا چهار سالگی پسرم خیلی سختی کشیدم
حتی پول شیر خشک و پوشک بچه رو نمیداد و من و پسرم تو یه خونه چهل متری و نمور زندگی میکردم
اما خدا رو شکر هر سختی بود تموم شد و الان یه پسر سیزده ساله یه دختر نه ساله دارم
نه از شوهرم پول خواستم نه خونه و نه ماشین
حتی برام ماشین خرید آوورد خونه ام ولی برش گردوندم
و باید بگم الان تو یه خونه هشتاد متری زندگی میکنم و خانم اولش تو یه خونه دویست و چهل متری واز خونه و زندگی و طلا هیچی کم نداره
اما من در عوضش عشق و علاقه شوهرم و دارم
هیچ وقت دیگران و قضاوت نکنیم
بماند زن های ه...رزه ای هستند که خونه خراب کن زندگی دیگران هستند کاری ندارم
ولی واقعا بعضی از زن ها اجبارا همسر دوم میشن
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
سلام من 16سالمه.
میدونم طولانی و شاید بعضیاتون نخونید ولی لطفاً بخون.
ی خواهر کوچیکتر از خودم دارم و دو تا برادر بزرگتر از خودم نمیدونم از کجا شروع کنم .
ما ی خانواده6نفره ایم خیلی خوشبخت بودیم تا سال 1402 همه با کم زیادی توی زندگی میساختیم خوب بودیم مامان بابام خیلی با هم خوب بودن مامانم از همون موقع ک من 8سالم بود ب بابام خیانت میکرد من میدونستم وقتی بابام میرفت سر کار مامانم زنگ میزد بهشون بعد با ی نفرم نبود با چند نفر .
اما ما و دوست داشت مامانم خیاطع همیشه ب ما میرسه همیشه هر چقدر در میاره واسه ما وسیله میگیره و کمک دست بابامه با بابام هم خوب بود تا همین 6یا7ماه پیش داداشم کوچیکه میرفت مدرسه و مامانمم با معلم داداشم دوست شد ن دوست پسر دوست دختر مثل داداش و آبجی
مرده ی مرده 30ساله بود ک توی ی خونه مجردی زندگی میکرد مامانمم واسش دوست دختر پیدا میکرد خوب بود منم خبر داشتم وقتی با اون مرد حرف میزد با ما بد میشد داد میزد و حتی از اون موقع دیگه از بابام بدش میومد من از10سالگی ک گوشی خریدم روی اکانتهای مامانم بودم و الآنم هستم پیامهایی ک میدادو میدیدم و همیشه واسه بابام دلم میسوخت و گریه میکردم سر ما هم داد میزد جوری مغز مامانمو میشست ک مامانم بهش میگفت تو خدای منی
مامانمم بهش از بابام ب دروغ بد میگفت در حالی ک بابام خیلی مامانمو دوست داره خیلی در حدی ک تا همین 6ما پیش ک دید مامانم سرد شده دیگه اونم سرد شده .
ی اتفاق دیگه هم ک افتاد بابا بزرگم اینا همیشه با ما توی ی شهر زندگی میکردن و اون عمه هام و عموهای دیگم توی ی شهر دیگه از بچگی ما با خونه بابابزرگ اینا بزرگ شدیم و همیشه خونشون دو سه خونه اونور تر خونه ما بود اما امسال ی مشکلی پیش اومد و اونا هم رفتن شهر عموم اینا و ما تنها موندیم توی این شهر بابام خیلی تلاش کرد ک نرن ولی اونا رفتن و از وقتی رفتن چون بابام بهشون وابسته بود افسرده شد و مامانمم ک تهت تاثیر حرفهای اون مرد بود و بابام سرد شده بود دیگه مثل قبل نشدن .
ما خیلی خوشبخت بودیم ولی الان مامان بابام هر روز دعوا میکنن سر چیزای مزخرف داداش بزرگم ک همیشه میرع سر کار و پیش ما نیست من تنها بزرگ میمونم و واسه اینکه خواهر و برادر کوچیکم اذیت نشم همیشه باهاشون حرف میزنم ک مثل قبل شن ولی بد تر میشن تقربا دو هفته قبل اینکه بریم مدرسه داشتیم خونه تکونی میکردیم مثل هر سال خواهر کوچیکه ک 10سالشع ب مامانم شک کرد و فهمید و از اون موقع اومد ب من گفت اول انکار کردم ک ناراحت نشه ولی دیگه فهمید و گفت بیا بهش بگیم دست برداره تا دوباره مثل قبل بشیم نمیدونم مامانم چرا اینکارارو میکنه واقعا همزمان با چند نفر رله همه هم زن و بچه دارن اگه بگین واسه پوله ن درسته پول دار نیستیم اما دستمون ب دهنمون میرسه از اون مردا هم پول نمیگیره ک بگیم واسه پولشون باهاشونه
خلاصه این مرده تا همین دو هفته قبل مدرسه ها با مامانم بود و دیگه خیلی با هم راحت شده بودن و حرفهای ناجور ب هم میزدن مامانمم هی بهش از بابام بد میگفت و اونم همش بهش چرت و پرتی میگفت کهاز بابام بدش بیاد و همینم شد .
دیگه صبرم تموم شده بود و شب روز گریه میکردم ک ما دیگه مثل قبل نمیشیم .
خواهرم ی روز اومدتوی خونه تکونی رفت توی اتاق و ب مامانم گفت مامانمم گفته بود این مشاوره اینا و از اونجایی ک من وقتی حواسم نبوده خواهرم رفته بود توی گوشیم و همشونو خونده بود اسم همهی رلاشو گفت و مامانم ترسیده و گفته ک من دیگه نمیکنم تو هم ب کسی نگی منظورش من بودم چون خواهرم هر چی میشه ب من میگه و اونم گفته بود پریا همچیو میدونه و اینا و حتی اسکرین پیامهای این چند ساله داره و روی اکانتاته خواهرمو گول زد ک برو گپشیشو بیار همرو پاک کن منم دیگه از این کارا انجام نمیدم اما خواهرم خیلی زرنگ بود و ب حرفش گوش نداد و از دروغ گفت پاکشون کردم اومد ب من گفت همچیو خواهرم گفت مامانم پاکشون کرده باور کرده بود رفتم روی اکانتاش دیدم زده بود روی بیصدا و خواهرم فقط همون موقع که زده روشن نیکسون زدرو دیده دیگه ندیده چیکارشون میکنه منم واسه اینکه از مامانم بد نبرع از دروغ گفتم پاکشون کرده مامانم همش هی نگاه من میکرد میخواست ببینه من چ عکس والعملی انجام میدم ولی من روم نمیشد بش بگم ولی دیگه دلو زدم ب دریا و همچیو بهش گفتم و تهدیدش کردم ک ب همه پیامارو نشون میدم اما با کمال پروعی گفت هیچی نمیتونی کنی منم بهش گفتم آخرش ابروت میرع و طلاق میگیری دیگه ولی ما زندگمونو میکنیم چیکار تو داریم خوب دیگه پیام نداد ب کسی روزای اول هی
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
میترسید میگفت پاکشون کن ولی من پاک نکردم میگفت بلاکشون میکنم ولی من گفتم تو مثل ی معتادی نمیتونی منم خر نیستم پاکشون نکردم وقتی میرفتم بیرون گوشیم رمز داشت هی میزد روش ولی نمیتوانست رمزو وا کنه دیگه بیخیال شده و کاری نمیکنه دیگه هم پیام بهشون نمیده گوشیمو همش رمز داره چون میدونه نمیتونه بازش کنه
خلاصه الان بابام انگار دیوونه شده انگار ی بوایی برده اما ب روی خودش نمیاره از اون طرف هم دل تنگ مامان بزرگم ایناست ولی بازم ب روی خودش نمیاره دیگه نمیتونه جلوی خودشو بگیره ی کارایی میکنه وقتی مهمون داریم یا ی حرفایی میزنه و هیچ نمیگه زشت جلو همه هم میگه انگار دیگه چیزی برایش مهم نیست زدع ب سیم آخر و همش هم باهم با مامانم دعوا میکن وقتی هم مهمون داریم جلو همه بابام ب مامانم میگه دهنتو ببند یا زر نزن مامانمم هی خودشو میزنه ب اون راه و میخنده
مثلاً دیشب دوستش اومد ک شیر ابو درست کنه و آب قطع شده بود و مامانمم دیر شام درست کرد چون آب نبود و این مرده شیر ابو ک درست کرد واسه مامانم مشتری اومد تا اونا رفتن شد 8و نیم و دیر شد واسه شام و مرده هم شیر ابو درست کرد و پاشد که بره بابامم هم ی تارف الکی بهش زد ولی مامانم گفت زشته چاینا نذاشت بره گفت الان میام شام درست میکنم بشینید لطفاً دیدم بابام ن گذاشت نه برداشت جلوی مرده گفت الان میرینی درست میکنی واقعا نمیدونم چرا اینطور شده انگار زده ب سرش و دیگه چیزی برایش مهم نیست وقتی مرده رفت من نشستم باهاش حرف زدم گفتم جلو بقیه زشته ب هم میپرین دیگه جلوی ی مهمون با هم دعوا نکنین چیزی نگفت
نمیدونم چیکار کنم همش با هم دعوا میکنن دیگه مثل قبل با هم خوب نیستن بابامم انگار دیگه مامانمو دوست ندارم مامانمم جلو هر کی ک میرسه از بابام بد میگه و بابامم مامانموزایع میکنه جلو همه
نمیدونم چیکار کنم دیگه لطفاً شمایی ک از من بزرگترین ی راهی جلوی پاک بزارین کمکم کنین دوباره مثل قبل بشیم میدونم زیاد شد ولی لطفا بزار کانال شاید یکی کمک کرد خودتونو جای من بزاریداسمم باشه k
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
سلام خانوم باقری عزیز
ممنونم بابت کانال خوبتون و زحمت هایی که برامون میکشید
برای اون خانومی مینویسم که گفتن تو رابطه بودن و اذیت میشدن و حالا تموم کردن و خواهر اون اقا بهشون پیام داده
من ۲۵ سالمه به عنوان ادمی که خودم تجربه این جور روابط رو داشتم میگم که تا میتونید دور باشید و دوری کنید ازین جور روابط و کار خوب رو شما کردید اول اینکه این رابطه تاثیر زیادی در اینده روی رابطه شما با همسرتون میزاره من خودم ازدواج کردم ۵ ساله ولی هنوز سایه اون ادم توی زندگیم هست و هنوز خودم درون خودم همسرم رو با اون ادم مقایسه میکنم وشده برام یه درد و معضل در صورتی که میدونم اگر اون بود به خوبی همسرم نمیشد و در کل از زندگیم راضی هستم از همسرم راضی ام اما دردی که در وجودم هست رو نمیتونم نادیده بگیرمش و این خیلی ازارم میده
این به کنار شما خودتون میدونید که اون ادم و خواهرش دارن دروغ میگن پس چرا میگید نفرین به نظرم با توصیفی که شما کردید باید اونا از نفرین شما بترسن بعدم خواهر من ادم با ادمای اطرافش ارتباط نزدیک داره (منظورم اینه که رابطه مجازی نداره)نمیتونه بشناستشون شما چطور رابطه مجازی رو انقدر برای خودتون جدیش کردید به نظر من اگر امکانشو دارید سیمکارتتون رو عوض کنید اکانتتونو پاک کنید و یه اکانت جدید درست کنید که دور بشید ازشون
وگرنه این ادمایی که شما تعریف کردید به نظرم دست از سرتون برنمیدارن و مدام براتون دردسر درست میکنن من بازم بهتون توصیه میکنم تورو خدا وارد اینجور روابط نشید ضربه ای که خانوما میخورن خیلی سخت تر و دردناک تر از ضربه ای هست که اقایون میخورن حتی اگر قراره بگید این رابطه که مجازیه یا اینکه ما که رابطمون در حد صحبته یا .... فقط خودتونو گول میزنید همین .
توروخدا قدر خودتونو بدونید
منم باشم مامان السا کوچولو
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿