دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام خانم گلی عزیزسلام به خواهرای گلم
خواهرعزیزی که گفتن پدرشوهرم امده
گفته خونتون شلوغه والان خیلی اعصابم خرابه آخه دختر گلم شاید غرضی نداشته همینطوری خونه رودیده بهم ریخته یه چیزی گفته چرااینقد بزرگش میکنید حالا شوهرت بنده خدا چطوری توچندماه دوباره خونه روعوض کنه یه کم مدارا کنید بخدا پدرشوهر مادر شوهر دشمن نیستن شما با دید مثبت بهشون نگاه کنید میبیند که قابل تحملن والا اصلا نمیتونم درک کنم چون خودم یه زمانی عروس بودم الانم مادرشوهرم جوونا چشون شده البته خدایی نکرده به شما توهین نمیکنم کلن بیشتر جوونا ایطورن یکیش دختر خودم هم هست اول خودتون روبزارین جای طرف ببینید این رفتارباشما بشه ناراحت نمیشین
البته شایدم بعضی از پدرمادرا دخالت کنن توزندگی بچه هاشون ولی درکل صبوری خیلی جواب میده زندگی رو به کام خودتون وبچه هاتون زهر نکنید
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
#آموزش_لوندی
😻سعی کنید خصوصیات مردانه را از خود دور کنید
😻در موارد معدودی مثل بچه ها رفتار کنید.مثلا درقبال دریافت کادو جیغ بزنید. یا وقتی اشتباهی کردید بچگانه حرف بزنید. اما باز هم حدش را حفظ کنید!
😻با موهاتون و گردنبندتون بازی کنید و زیر لب آواز بخونید
😻همیشه تمیز باشید و کمی آرایش داشته باشید. تمیزی و آرایش ناخوداگاه به شما حس لطافت و زنانگی میده
😻به شوهرتون اجازه بدید از قدرت و مهارتش در زندگی استفاده کنه
😻وقتی باهم بیرون هستید بذارید اون راهنمای مسیر باشه و هی نگید از اینور برو از اونور برو
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
#درگوشیباخدا
پروردگارا،چه آرامشی در من است
وقتی با منی؛
دور نشو
مرا از من نگیر
من حوالی تو بودن را دوست دارم...
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
#تجربه_اعضا
آقاپسری بودن در همسایگی عَموم که دانشجوی دندونپزشکی بودن که اتفاقا من خودم ته دلم نسبت به ایشون علاقه داشتم
یروز مادرشون از زن عموم شماره خونه ما رو میخواسته بگیره برای امر خیر.ولی زن عموم شماره نداده و گفته دختره سختگیره و پرتوقع و ازدواج نمیکنه.اونا هم نیومدن و پسرشون با کسی دیگه ازدواج کرد .بعد یمدت مامانم جریان رو میفهمه و از زنعمو علت این حرفش رو سوال میکنه. زنعموم گفته آخه من خودم دختر دارم گفتم شاید در آینده خواستگار دکتر برای دختر من نیاد .اونوقت دختر من پیش دختر شما کوچیک میشد برای همین از طرف خودم جواب دادم 😳
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
🍃🍃🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃🍃🍃 شراره خانم از زندگیش میگه....
شاپور اومد سمتم ..
_:بهت توضیح میدم !
اشکهام مجال حرف زدن نمیدادن ..به هق هق افتادم ..
مادرش فخری که حالا دست مریم براش رو شده بود با من از در مهربانی وارد شد.
اومد سمتو دستمو.گرفت.
_:مگه چی شده که این جور گریه میکنی ..حیفه چشمهای قشنگت نیست. عروس گلم ؟
مریم با صدای گرفته ای گفت .
_:در.وغ میگی ؟ تو ..تو داری منو بازی میدی.
شاپور رفت سمت در. درو باز کرد و گفت ..
_:معطل چی هستی ؟ بفرماید برید. منزل پدری از خودشان بپرسید بهترهست !
مریم مستاصل و درمونده گفت ..
_:شااپورررر
_:اسممو نیار فقط برووو ..
چشمهای مریم پر شد از اشک ! دلم برای اونم میسوخت .ولی کاری از دستم بر نمی اومد ..
مریم نگاهشو بین منو فخری چرخوند ..انگار منتظر بود فخری پا در میانی کنه خواهشی ..التماسی . .ولی فخری فقط،نگاش کرد مریم که ناامید شد. .با گریه رفت. .شاپور هم از سر غرور وتکبر محکم درو پشت سرش کوبید !
نگران پاتند کرد سمت من ..لبخند زد و روبه مادرش گفت ..
_:میبینی چه عروسی برات آوردم.
فخری هم لبهاش کش می اومد ..
_:هزززار الله اکبر !
وای که داشت حالم ازشون بهم میخورد! مخصوصا فخری ..تا چند لحظه پیش میخواست بیرونم کنه ...ولی ا لان داشت قربون صدقم میرفت! عجب روزگاری ! عجب !
پوز خندی زدمو گفتم.
_:نگران این نیستید پسر تونو چیز خور کرده باشم ؟
سرخ شد ..نگاهشو ازم دددزدید.
-:خب حالا پیش مریم مجبورر بودم یه حرفهایی بزنم که نگه من هم تو این ازدواج شاپور دست داشتم. فراموشش کن ..الان وقت شادیه .پسرم جگر گوشم بلاخره داره خوشبخت میشه. .تو نمیدونی دختر ..شب عروسی شاپرو مریم ..چه قیامتی به پا بود ..بچم نمیرفت تو ح..جله بز.ور فرستادیمش ..با گریه لباس دامادی تنش کردیم ..همون شب بهم گفت من از الان بدبختم تا وقتی که خودم عاشق بشم ...
فخری منو کشید تو آغوشش ...چشمهاش برق زد ..وجود تو یعنی خوشبختی پسرم
نمیدونستم چی بگم ولی با حرفهای شیرین فخری خیلی زود وا دادم ..آروم شدم ..تمام عصبا.نیتم فروکش کرد. ..
_:مادر جان اجازه میدید من شراره رو ببرم تو اتاقش ..
فخری هیجان زده گفت
_:بفرمااا ..بفرما ..
شاپور نگاهم کرد لبخندی زد و گفت ..
_:بریم عروس خانوم ...
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام ادمین گل 🌷و خانمای گلاب🌸 برای خانمی که گفتن (من یه خانم ۲۹ساله هستم وهمسرم ۸سال ازمن بزرگتر هستن و۲..)
عزیزم شما فاصله سنیت از نظر من با آقاتون خوبه در حد معقول هس این خودش یه امتیاز تو رابطه به حساب میاد که زبان همو بهتر بفهمید از یه نسل هستین این یکی🎀دومی هم که میگی ۱۴ ساله باهاش زیر یه سقفی عزیزم شما فکر کن ایشون از اوایل ازدواج واقعا همین شکلی بوده؟ صدرصد یه تغییرات مثبتی رخ داده بالاخره 👍به هرحال دوتا بچه آوردی دوران بارداری دوران زایمان دوره ای که بچه ها کوچیکن اینا خودش یه نقطه قوت محسوب میشه چون خیلی رو رفتار مرد اثر میزاره خیلی پخته ترش میکنه به قولی😍ازهمین امروز از همین امشب شروع کن بهش محبت کن باور کن دیر نیس هر مردی یه قلقی داره از محبت خارها گل میشود یه دفترچه بردار هر کاری که کرد تو خوشت نیومد هم نیومد صرفا اینکه بدت نیاد بنویس جلوش بنویس خدایا شکرت بخاطر همسر مهربانم هر ویژگی که دوس داری شوهرت داشته باشه هر روز ۳ سطر بنویس مثلا خدایا شکرت به خاطر همسر دست و دلبازم خدایا شکرت همسرم امروز ۵۰ تومن بهم پول داد باااااور کن معجزه زندگیت میشه
من یه مدتی افسرده شده بودم خیلی بد طوریکه همسرم یه شب گفت چیشده حمیده خیلی سرد شدی ازم .من تا اون روز فکر میکردم من ملکه محبت جهانم همسرم سرده ولی تلنگری شد برام که آره منم کم گزاشتم صدرصد که شوهر من کوه غرور اینجوری میگه چرا از من سرد شدی من دیگه به جز خوبیهاش چیزی ندیدم ❤️الان هم خیلی باهم بحث میکنیم بگو مگو میشینم گریه میکنم چند روز قهر فلان اما آشتیه آخرش دیگه 😄 چون دعوا همنمک زندگیه من که هر روز میگم خدایا شکرت همسر من هر روز یه نقطه مثبتی تو رفتارش اضافه میشه و خدا هم شکر نعمت نعمتت افزون کند☺️❤️
سعی کن قلق و زبون حرف زدن با شوهرت رو پیدا کنی محبت هم یادت نره یکم عشقولانه شو
مامان امیر علی💌
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
سلام بنده دو تا زنداداش گل دارم.پس توصیه هایی که میکنم خدمتتون از رو تجربه است.(14 سال تجربه!!! )
با توجه به توصیفاتی که کردید از رفتارتون بهتون این پیشنهادات رو میکنم.سعی کنید برای خوبی هاتون حد و مرز قاءل بشید.سعی کنید رفت و آمدتون به منزل مادرشوهرتون حد و مرز داشته باشه.مثلا زنداداش بزرگ من هفته ای یه روز میان منزل ما.اکثر اوقات یه وعده مثلا شام تشریف میارن اما گاهی ، مثل امروز، از صبح اومدن خونمون.به نظرم اینطور رفت و آمد خیلی خوبه.نه زیاد، نه کم.
لازم نیست خونه ی مادرشوهرتون خیلی کار کنید.مادرشوهرتون کارها رو انجام بده و شما تو بعضی کارا کمکشون کنید.این شما هستید که تعیین میکنید خانواده شوهر ته چه اندازه ازتون انتظار کار کردن داشته باشن.مثلا من مامانم کارها رو انجام میده اما زنداداشام مثلا ظرفهای شام و میشورن. یا اگه مهمون داریم زنداداشام زودتر میان و به مادرم کمک میکنن.اینطوری کار کردن شما به عادت برای خانواده ی شوهرتون تبدیل نمیشه.
وقتی خواهر شوهرتون کار نمیکنه لزومی نداره شما خیلی به خودت فشار بیاری.الان تازه ازدواج کردید انرژی زیاد دارید.همیشه که اینطور نیست.اگه بهشون عادت بدید بعدها که کمی انرژیتون کم بود و کمتر کمک کردید حرفای خاله زنکی میزنن که خون عروس به جوش میاد...
برای مادرشوهرتون دل بسوزونید .فکر کنید ایشون مادرتونن. از زنداداشتون انتظار دارید با مادرشوهرتون چطور برخورد کنه؟ شما هم همون برخورد رو با مادرشوهرتون داشته باشید.اگه مریض شدن بهش زنگ بزنید.جویای احوالشون بشید.ازشون پرستاری کنید.اگه لازم بود بیاین خونشون یا ایشونو ببرید منزلتون. اما اگه مریض بود.نه همیشه...
فرمودید هفته ای دو بار زنگ میزنید.این در صورتی خوبه که مادرشوهرتون هم به شما زنگ بزنن.اگه ایشون زنگ نمیزنن شما هفته ای یه بار زنگ بزنید کافیه.
گذشت داشته باشید .دو تا خواهر روزی دو بار به هم بحث میکنن و بعدش با هم خوب میشن.حالا اگه بین شما و مادرشوهرتون سالی دو بار یه بحث کوچیک ( در حد دلخور شدن، نه در حد بحث و جدل!!!) پیش اومد.شما سعی کنید ببخشید.البته اگه براتون مقدوره ...
اگه مادرشوهرتون نسبت به شما رفتار پسندیده ای نداشت و شما برای حفظ آرامش مجبور شدید سکوت کنید و چیزی نگید.لازم نیست همیشه همه چیزو تو خودتون بریزید.وقتی شرایط مساعد بود به همسرتون بگید.البته با آرامش.مثلا بگید فلان رفتار مادرتون منو ناراحت کرد.دوست ندارم دیگه تکرار شه.در همین حد.
اینکه فرمودید دوست دارید با مادرشوهرتون تو یه خونه زندگی کنید، یه کم جای تامل داره.خب اون زن تنهایی .من تجربه ای در مورد مادرشوهر تنها ( بدون پدر شوهر ) ندارم.اما اگه پدرشوهرتون در قید حیات می بودند بهتون این توصیه رو میکردم که با خانواده ی شوهر تو یه خونه زندگی نکنید.در کل اصل دوری و دوستی تو ارتباط با خانواده شوهر خیلی کاربردی و مفیده.اما شرایط شما فرق داره.و مادرشوهرتون یه زن تنهاست.بهتره با مادرتون تو این زمینه مشورت کنید.
تو جمع فامیل با مادرشوهرتون خوب رفتار کنید و اگه ازشون دلخورید، تو جمع این دلخوری رو با رفتارتون نشون ندید.اینطوری مادرشوهرتون بیشتر بهتون افتخار میکنه.
بیش از حد با افراد صمیمی نشید.اما عبوس و عنق هم نباشید. اجازه بدهید در کنار شما راحت باشند.اما بیش از حد صمیمی نشید.
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
سلام گلی خانم خدا قوت بهتون بدهد که این گروه تشکیل دادین دوستانه دور هم جمع شدیم از تجربیات همدیگر استفاده میکنیم
گلی جونم توخدا این پیام حتماً بگذارید داخل گروه تا دوستان منو راهنمایی کنند
من یک عروس دارم حالا ده سال ازدواج کرده چند سال اول زندگیش مستاجر بود
منم یک سویت داشتم اجاره چندتایی دانشجو بودن خیلی بچهای خوبی بودن
خودم کردم که لعنت بر خودم باد
اومدم ازروی دلسوزی که پسرم عروسم ندارند اجاره خونه بدهند پسرم گفتم بیا داخل سویت اجاره نمیخوام
خدا بهت داد خونه بخر برو به امید خدا
حالا نه عروسم فکر خونه است نه پسرم
الان 8سال خونم هستند 4تا بچه آورده
صبح که میشه شدم کلفت عروسم بچهاش میگذارد خونمون میرود بیرون نمیاد تا ظهر که بیرون کار دارم بچهاش مریض میشه باید من ببرم دکتر باهزینه خودم مهمون براش میاد خودش جا ندارد میان خونه من
هروقتم بیرون کار ندارد ازصیح بچهاش باخودش میان خونم باید بشورم بپزم تمیز کنم خودش ای کاش یک ببشقاب که بچش کثیف کردن میشست اصلا فقط نشسته روی مبل تازه دستور هم میده
خلاصه من خستم کلافه شدم به قول معروف خوردن کنگر انداختن لنگر
چندین بار عروسم کتکم زده خدا بین منو شما شاهد است جرأت نکردم به پسرم بگم البته ناکفته نماند عروسم یک دختر
سرخود
پسرم زورش نمیکنه هرکاری خودش دلش بخواد بکنه
اگر کسی دعایی سوره قرآنی بلد بگویید که من بخونم حداقل خونم نیاد
به خدا خسته شدم کلافه شدم
نگید عجب مادر شوهری ولی خدا شاهد بریدم نمیکشم
منم سنم بالاست نیاز به آرامش دارم
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿