eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.7هزار عکس
632 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃🍃🍃 شراره خانم از زندگیش میگه....
دنیای بانوان❤️
🍃🍃🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃🍃🍃 شراره خانم از زندگیش میگه....
که متوجه من شد...حس کردم خجالت کشید. برای اینکه به کارش ادامه بده براش با صورت گریانم لبخند زدم ...پسر ادامه داد. خوند و من اشک ریختم ..گه گاهی از سر کنجکاوی نیمنگاهی بهش مینداختم ..به کسی که صداش انگار معجزه میکرد.یه پسربا پوستی روشن با موهای مشکی فر ابروهای پر مثل کمان ! چشمهایی درشت و سیاه! تیشرت سبز روشن تنش بوددلم میخواست بهش بگم تا شب برای این عروس در بند بخون ..ولی پسر تا متوجه نگاه گاه و بی گاهم شد انگار خوشش نیومد دست از ساز زدن برداشت. صداش خاموش شد. با دلهره نگاهش کردم نگاه نافذش ناراحت بود! انگار خوشش نیومده بود از کنجکاوی من. از،نگاه های من. شرمنده سرمو پایین انداختم. و پسرک چرخشو به حرکت دراورد و از جلودچشمم ناپدید شد. ودوباره من موندم و اتاق غمزده ! چاره رو در خواب دیدم وخودمو دعوت کردم به یک خواب عمیق! حسابی خوابیده بودم. کش و قوسی به تنم دادم و چشمهامو باز کردم چند بار پلک زدم تا بهتر ببینم. .سریع سرموچرخوندم سمت پنجره ..هوا تاریک بود ستاره ها چشمک میزدن ! آهی کشیدم. کلافه خیره بودم به در که. یهو باز شد و شاپور با یه خنده عمیق رو لبش تو چار چوب ظاهرشد. _:دوبار اومدم خواب بودی دلم نیومد بیدارت کنم .. به حالت قهر رومو ازش گرفتم. . _:ای به قربون اون قیافت تو قهراتم قشنگه .. _:پاشووو یکم به خودت برس بیا پایین تو حیاط بساط کباب داریم. بدووو بیا. . شاپور بلند شد بره که یهو چشمش به پرده کنار رفته پنجره افتاد ..کمی تامل کرد ..چینی روی پیشونیش آورد و گفت .. _:تو پنجره رو باز کرده بودی ؟ لحنش طوری بود که فکر کردم صلاح در اینه دروغ بگم .. _:نه چطورررر؟؟ کمی خیره شد بیرون ..یهو برگشت و...
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام دختر گلم از دیار کرمان که برای روشنی پوست ماسک خونگی خواستین من هر وقت کتلت یا کباب شامی درست می کنم توی ی ظرف کوچک آب سیب زمینی رو میگیرم ( بعد از رنده کردن) میزارم ته نشین بشه آب روش رو می ریزم میره ی نشاسته سفید رنگ تهش می مونه با سفیده تخم مرغ خوب هم می زنم وبه مدت بیست دقیقه روی پوستم میزارم بعدش اگه احساس خشکی در پوستت کردی می تونی از آب رسان یا کرم مرطوب کننده استفاده کنی یک هفته اول که هر روز استفاده کنی تغییر رو به شدت احساس می کنی البته برای اینکه هر ماسکی روی پوست اثرخوب داشته باشه باید پوست تمیز باشه بعد ماسک بزاری اگه از موادت اضافه اومد توی فریز نگه دار برا روز بعد من 42 سالم هست وسالهاست از این ماسک استفاده می کنم همه میگن قیافت به سنت نمی خوره خیلیا وقتی میفهمن ی پسر بزرگ 22 ساله دارم تعجب می کنن موفق باشید☺️ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii خانوم کانالمون میگه سلام شب بخیر خانم باقری عزیز اول یه تشکر ویژه بخاطر کانال خوبتون کنم الهی خداوند خیر دنیا وآخرت رو نصیبتون کنه🤲🤲😘😘در جواب دوست عزیزی که میخان تو چهله شهدا شرکت کنن من خودم عضو یه گروهی هستم که هر روز به نیابت یک شهید ختم انجام میدیم تا چهل روز دو روز پیش ختم چهلم تموم شده و مدیر میخاد دوباره یه ختم جدید بزاره میتونن تو این گروه عضو بشن و داخل ختم شرکت کنن @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام خانمی که خودش به شوهرش پیامک داده عزیزم خوبه که پیامک های خودت بود دوماهم بهت نشون میداده اگه شوهرت ریگی به کفشش بوداثلا هیچی نمیگفت دلت بد نکن به شوهرت اعتماد بکن به هیچ عنوان زندگیت خراب نکن بالاخره اون هم انسان هست پیامبر زاده که نیست شماناسناس پیام دادبنده خداکنجکاو شده جواب داده فقط اعتمادازدست نده اتفاقا به خاطر صداقت و روراستی شوهرت باید اعتمادت بیشترهم بشه موفق باشی گلم @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام و عرض ادب. یه خانم مهربان و محترمی گفتند بخاطر محبتهایی که به برادر شوهرشون کردند به مشکل خوردند. . ما هر جا از دستورات اسلام فاصله گرفتیم ضربه خوردیم. خداوند مهربان دستوراتی که داده برای اذیت و آزار ما نیست بلکه برای راحتی و آسایش ماست. دستورات اسلام را اجرا نمیکنیم و در جواب میگیم چرا و به چه دلیل. (هرجا برخلاف دستورات خداوند مطلبی به ذهن ما رسید قطعا وسوسه شیطان است. شیطانی که قسم خورده انسانها را گمراه کند و ما ازش قافلیم) و این در حالی است که دستور پزشک را بدون‌چون و چرا اجرا میکنیم. ولی دستورات خداوند را که خالق همه چیز است و عالم به همه چیز اجرا نمیکنیم. هر از گاهی آدما با تحقیقاتشون علت بعضی از دستورات اسلام را کشف میکنند. در خصوص خانم مذکور مبحث ارتباط با نامحرم مطرح است که یه تحقیق انجام شده براتون میفرستم ببینید و اطلاع رسانی کنید @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii فکر میکنم ترشیده شدم
سلام دلم خیلی پره ممنون که این کانال هست درد دل میکنیم راهکار های خوبی هم هست که استفاده کنیم من دخترم مجرد ۲۲ سالمه تو روستا زندگی میکنیم من رابطه اجتماعیم خیلی باکسی خوب نیست نه اینکه رابطه با ادما ندارم یعنی یه ادم کم رو خجالتیم خیلی معذب میشم اینجوریم وضع مالیمون بدک نیست خداروشکر ولی مشکلی که من دارم اینه شاید باورتون نشه ولی من تا این سن یه دونه خاستگارم برام نیومده نه زشتم نه خشگل قیافه ساده معمولی دارم ولی هیچ کس تا بحال خاستگاری من نیومده حالا شاید با خودتون بگید دارید ولی خبر نداری نه بخدا هیچ کس تا بحال نیومدع از مادرم هم پرسیدم قسمش دادم گفت نه اگه میومد که میدادیمت بری خیلی دلم شکست حالم خیلی بده💔😭😭 اخه تو روستایی ما جوریع که دختر تو سن کم عروس میشن یعنی از ۱۶ یا ۱۷ به بالا هم سن سال های من همشون عروس شدن بچه دارن بخدا خیلی خجالت میکشم از سرکوفت های که خانوادهم میزنن از نگاه های مردم خستم ایقدر فریاد دعا پیش خدا کردم ولی انگار خدا منو نمیبینه اون خواهرام همشون عروسی کردن چندتا خاستگارم داشتن ولی نمیدونم چرا گره تو بخت من افتادع بخدا من دوست دارم عروسی کنم بچه دار بشم زن داداش دارم همسن خودمه وقتی با داداشم باهمن دست همو میگیرن زن داداشم چقدر واسع داداشم ناز میکنع دلم یه جوری میشه اشک تو چشام جمع میشه حسود نیستم بخدا ولی دلم میشکنه از خانواده م نگم که یه طومار که اینجا جاش نیست توسل قران ختم همه چیز ولی خدا جوابم نداد از هم چیز دل سردم از هم چیز خستم روز شبم همش تو فکر میگم واقعا من جدی جدی ترشیدم😔😭😭😭💔 بخدا اینایی که متاهلن زندگیشون قشنگه همو دوس دارن خیلی حسرت میکشم میگم ای خدا یعنی شده روزی منم اینجوری یکی داشته باشم همدم همراهم غم خوارم باشه خانوادم که همشون سرشون تو لاک خودشون به کارهای خودشون میرسن من تک تنها توخونم چون خانواده متعصب غیرتین مذهبی خیلی اجازه از خونه رفتن ندارم فقط خونه خواهر برادر هام میرم همین خواهرهای گلم یه دونه صلوات برام بفرستید برام دعا کنید بلکه این گره از بخت من باز شد 😔 بعدش براتون میام تعریف میکنم اگه مشکلم حل شد💔. @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii شما بگید چیکار کنم ..
سلام گلی جون عزیزم امیدوارم که همیشه همه جا سلامت و خوش حال باشی با اهل کانال همگی😍 میخواستم قسمتی از زندگیمو بگم بزارید کانال من الان 24سالم با یه یک دختر 4ساله  20سالم بود عروسی گرفتیم اون چون من تو عقد باردار شدم 4سالشم عقدبودیم هیچی توعقد تو خانواده شوهر ندیدم حتی یک مراسم شیرینی خوری یاعقدکنون بعدشم که عروسیم با این اوضاع حاملگی من خر توخر شد خونه هم نداشتیم یکسال با مادرشوهر زندگی کردم تا تونستیم پول رهن جور کنیم وبریم  حالا قصه من از این به بعدش شروع میشه هرچند که قبلشم همش با قصه رنج گذروندم تموم رویاهام بخاطر یک بچه از بین رفت (وقتی باردار شدم ترم سوم دانشگاه فردوسی مشهد بودم) من تو روستا با مادرشوهرم زندگی میکردم بعدش که با خونه اومدم مشهد هنوز یک هفته نشده بود برادر شوهر مجردمم اومد خونمون با ما حتی پول کولر نداشتیم بگیریم تو گرما تابستون با وجود یک نامحرم چقدر زجر کشیدم از گرما  چقدر از وجودش توخونه هم ناراضی بودم الان که دیگه ازخونه مادرشوهر جداشدم میخواستم راحت باشم یکی دیگه مزاحم زندگی من شده بود تا دوسال دم نزدم این برادرشوهر بودو بودو تا اینکه دیگه صبرم تموم شد  به شوهرم گفتم باید بره خونه مجردی به برادرش گفت باید بری  اونم یک 7و8ماهی رفت  باز اومد که ده روزه بمونه تا خونه پیدا کنه بره ده روزش شد 8ماه که رفت خدمت خداروشکر کردم دوسال از شرش راحتم که اونم شانس من سربازیش افتاد مشهد  ور دل من اگه قبلش شبا خونه بود الان دیگه روزا هم تشریف داشتن تموم زندگی من تحت تاثیراین قضیه بود  که از خدمت هم فرار کردن و کلا تلپ شدن خونه من😔 تواین اوضاع پدرمم فوت شدن شما فکرکنین غم وغصه پدرم از یک بر و وجود ایشونم یک بر  جوری شده بود که سرنمازامم گریه میکردم  گفتم خدایا نزار بیشتر از این تودلم براش دعا بد کنم نزار نفرینش کنم فقط بره نزار از اینی که هستم بدتر شم نزار دلش بشکونم دوباره به شوهرم گفتم اگه قرار برادرت اینجا باشه من برمیگردم روستا من بی کسی و غربت تحمل کنم بی پولی مستجری تحمل کنم  برادر نمیتونم تحمل کنم اگه میخای با برادرت زندگی کنی باهم برین خونه مجردی  منم میرم روستا حداقل کنار مادرم خواهر برادرم که هستم خلاصه این بار شوهرمم گفت باز ایشون رفتن تا الان که دارم این پیام میدم وباز برادر شوهرم یک ماهه تلپ شده خونه ما ومن دیگه موندم چیکار کنم به مادرشوهر گفتم فایده نداشته باخواهراش قشنگ حرف زدم به خودش چندبار شوهرم گفته زنم تو خونه راحت نیست فایده نداشته بخدا خسته شدم حالا به غیر شوهر من  یک خواهر برادر دیگم اینجا داره خونه اونا نمیره مشکلم همینه اگه قراره من اذیت شم بقیم پس باید جورشو بکشن نه من تنها الان هر کی از روستا ما میاد همه میرن خونه مجردی ولی این چسبیده به ما دیگه موندم با چه زبونی بگیم که بره مطمنم اخرش زندگی منو خراب میکنه الانم اینقدر عصبی هستم هرلحظه که بهش فکر میکنم عذاب میکشم نمیدونم چرا نمیخان بفهمن مادرشم همین طور اصلا براشون مهم نیست  من اینقدر گیر گرفتاری دارم بی پولی مستجری تحمل میکنم ولی خودشون اخر زندگی پسرشونو خراب میکنن اگه من باشوهرم خوبم اخر خودشون این رابطه رو خراب میکنن الانم دارم تایپ میکنم ساعت یک ربع به دهه و برادرشوهرم تو اتاق خوابه منتظرم بیدارشه تا برم صورتمو بشورم سرویسا تو اتاقه بیام صبحانه بخورم اما اینقدر نفهمه که بلند نمیشه شوهرمم سرکاره 😔😭 خسته شدم با زبون خوشم نرفته 😐دیگه چیکار کنم اینقدرم دعا میکنم بازم برمیگرده کلا به این ادم الرژی پیدا کردم ازش متنفر شدم ازش بیزار شدم ومن این اخلاقمو  دوست ندارم @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii 🌻دستهات؛شبيه لانه اند براي گنجشك ِدستهام حدس میزنم یک روز صبح وقتی از خواب بیدار شوم همه چیز را فراموش کرده باشم، برای همین همیشه سعی میکنم همه چیز را نوشته باشم: دستور پخت چند غذا، جای قایم کردن پول ها، شماره کارت اعتباری، شماره موبایل و تو را... پهلوی اسمت نوشته ام : وقتی صدایم میزند انگار یک صفحه قدیمی روی گرامافون شروع به چرخیدن میکند، انگار حسین قوامی شروع کند به خواندن تو ای پری کجایی... نوشته ام دوست داشتنش شبیه قند است وقتی بیفتد در یک استکان کمر باریک شاه عباسی و نرم نرم آب شود و رنگ ببازد به دل، نوشته ام دستهایش شبیه لانه هستند برای گنجشک دستهای من، نوشته ام باد خنک شبهای توی بالکن خوابیدن چله تابستان است، شبیه غروب های حیاط مادر بزرگ وقتی گیلاس و زرد آلو های تازه آب کشیده کنار حوض است و پدر بزرگ مشغول باغبانی باغچه کوچکش است، شبیه شیر گرم است وقتی از سرما در حال لرزیدن باشی، شبیه گرما و امنیت خانه در شبهای برفی و کولاک... نوشته ام حواسش هست وقتهای سلفی گرفتن ؛آرنجم را بگیرد که دستم نلرزد، نوشته ام میشود در نی نی چشمهایش بمیرم وقتی غرق نگاه کردنم میشود، نوشته ام توی آینه حتی موقع رانندگی بلد است با چشمهایش حرف بزند، نوشته ام زبان چشمها را بلد است، نوشته ام حس آمدنش عطر ریحان میدهد، و وای به روزی که می آید... وای به روزی که بیاید... @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii آقای مدبری می‌گفت: گفتن یک سری حرف‌ها جرم است. به زبان آوردنشان تاوان دارد. مثلا اینکه دایی هرمز کاسه‌اش خشک است. گفتم کاسه‌اش خشک است دیگر چه صیغه‌ای‌ست؟ گفت: صیغه نیست، عقد دائم است. با خسیسی و نداری عقد کرده. آقای مدبری ریش کوتاه کرده‌اش را خاراند، آب دماغش را بالا کشید و قند در دهانش را با صدای روی اعصابی جوید، سپس چایی‌اش را جوری سرکشید که انگار موتور هواپیما را درست بغل گوشم روشن کرده باشند. بعد سر بزرگ و گردش را تکان داد و گفت: دوستت دارم‌هایشان دلی نیست. همه‌‌ش حرف مفت است. این دوستت دارم‌ها همه از سر نیاز و خواهش است. در این دنیای سفله پرور روبه زوال، همه سنگ حسین خودشان را به سینه می‌زنند. رو بینداز به یکی از همین آدم‌ها، جوری خوار و خفیفت می‌کنند که به کفر گفتن راضی می‌شوی. همۀ مردم برای همدیگر فیلم بازی می‌کنند. اگر فکر‌هایی که در ذهن‌مان راجع به یکدیگر می‌کردیم‌ رو می‌شد، هیچ آدمی حاضر نمی‌شد حتی به همنوع خودش سلام کند. @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿