دنیای بانوان❤️
🍃🍃🍃🍃 خاطره ای عجیب از شب اول ازدواج
سلام شوهر من شب عروسی منو گذاشت تو خونه خودمون رفت
گفتم کجا گفت میرم خونه مون گفتم خونه ما اینجاست گفت نه میرم پیش مامانم تو هم پاشو برو خونه مامانت قبول نکردم و تنها خوابیدم گفتم
زشته اخه خونه مون پر مهمون بود ولی اون رفت
چند سال بعدش قهر کرد رفت سه ماه خونه مامانش
چند سال بعدش دوباره رفت شش ماه خونه مامانش و من با دو تا بچه موندم تنها
اگه مادرش شب عروسی محبت بی جا نمیکرد و راهش نمیداد و میگفت من برات زن گرفت برو تو خونه خودت شاید بند نافش کنده میشد و دیگه هی تکرار نمیشد
هنوزم که هنوزه بعد بیست سال خونه مادرشو خونه اصلیش میدونه و هیچ حس مسئولیتی نداره
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
عزیز میگفت:
برای درکنار هم موندن باید خیلی چیزارو بخشید،
خیلی حرفارو نشنیده گرفت،
از خیلی کارها عبور کرد.
برای در کنار هم موندن باید بخشنده ترین و قوی ترین بود نه زیباترین و باهوش ترین.
آدما وقتی میتونن مدت های طولانی کنار هم بمونن که یاد بگیرن چطور باهم کنار بیان.
اگه گاهی تو حال خوب هم شریک نمیشن دستی هم به حال بد هم نکشن.
هیچ حال بدی موندگار نمیمونه همونطور که حال خوب هم، همیشگی نیست.
عزیز میگفت:
اول از هر چیزی برای در کنار هم موندن باید یاد بگیری چطور میشه با کوچیکترین چیزها،
از زندگی لذت برد،
خندید و شاد بود.
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
🌸🍃🌸🍃🍃🍃
خدایا تو بساز ، تو بسازی قشنگتره🌱
#شما_فرستادید
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#بلدی_بگو
🌸🍃🍃
سلام
سلام به همه من ۳۸ سالمه خیلی ساله دوس داشتم برم طلبه بشم ولی به دلایلی نرفتم کسانی که طلبه هستن راهنمایی کنن لطفا الان تواین سن میشه برم دیرنیست؟
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
درد دل-زینب🌱🌸
سال 90 با داداش دوستم در ارتباط بودم و عاشق هم بودیم
بخاطر یه سری مزاحمت ها مجبور شدم با...🌱🌸
پسر عمه ام ازدواج کنم و بعد 6 ماه عقد به مشکل خوردیم و جدا شدیم
دوباره ارتباط منو اون شکل گرفت و تلاش زیادی کرد ازدواج کنیم ولی خونوادش مخالفت کردن
بعد از 9 سال با یه نفر دیگه عقد کردم و الان هرروز با مادرشوهرم چالش دارم، روزگارم جهنم کرده
جوری شده که ما خونه گرفتیم و جدا زندگی میکنیم تا بتونیم زودتر عروسی بگیریم و راحت شیم
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
#درد_دل_سمیرا #ارسالی_اعضا
ادمین:
❣❣❣
درددل سمیرا رو بخونید...دختری که در معرض یک بی آبرویی قرار میگیره و....
اگر در زندگی شما عبرتی وجود داره برامون ارسال کنید...
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
#درد_دل_سمیرا #ارسالی_اعضا
نمی دونستم شب چجوری با پیمان وباباش روبرو بشم ،غروب بودکه شوهرعمه با راننده اومد،تعجب کردم که پیمان نیومده.داشتم میرفتم وضوبگیرم ونمازبخونم که پریسا رو توی راهرو دیدم،اومدجلووگفت مبارک باشه سمیرا.مامان بهم گفت ،خدابه داد دلت برسه،بااین پیمان دیوانه،پریسا این رو گفت ورفت تواتاقش.ازخرفی که زد نفهمیدم منظورش چیه.وضو گرفتم نمازخوندم ،منتظرپیمان شدم،ولی خبری نبود.یهو تلفن زنگ خورد.چنددقیقه بعدعمه گفت سمیراگوشی رو بردار.گفتم حتماپیمان هست.سریع گوشی برداشتم.پویان بود، گفت:سلام، خوبی؟ گفتم: مرسی ،دیشب خسته شدی کی میای.گفت: حالا دیگه هر چی زودتر بتونم میام. دیگه امید دارم. مرسی که بهم اعتماد کردی راستش باورم نمی شد که تو به من جواب مثبت بدی مامانم بهم گفت.یه لحظه خون تو رگم خشک شد. مغزم دردگرفت، دستم شروع کرد به لرزیدن و گفتم چی میگی؟گفت: بهت قول میدم خوشبختت کنم سمیرا.یه آن حالم بدشد،پویان گفت صدام رو داری،گفتم پویان بعدازنگ بزن گوشی روگذاشتم.
به خودم گفتم در این مورد باکسی رو دربایستی ندارم باید به عمه بگم که اشتباه شده. سریع رفتم پایین ،شوهرعمه تواتاقش بودوعمه رفته بودبیرون.رفتم که به پریسابگم ولی خواب بود.رفتم تو اتاقم،دعامیکردم که به پیمان نگفته باشن،اگه بفهمه من اشتباه جواب عمه دادم.با خودم گفتم تنها کسی کهمیتونه کمکم کنه پیمان هست .خیلی اشتباه کردم بایدازعمه میپرسیدم،که برای کی خواستگاری میکنه.کنارپنجره اتاقم ایستادم وخودم رو دلداری میدادم ومیگفتم اصلامن زن پویان نمیشم.یهو صدای گریه پریسا رو شنیدم ،سریع مرضیه روصداکردم ورفتیم تو اتاقش ،حالش بدشده بودوبالا آورده بود،مرضیه سریع شوهرعمه رو صداکرد.شوهرعمه وقتی پریسا رو دیدفوری زنگ زد به دکترش.نیم ساعت بعددکتراومد.عمه هم رسید.دکتردوتاآمپول به پریسازدوداروداد،بادکتررفتم تو حیاط،که پیمان رسید.پیمان بادیدن دکترنگران شدوازدکترپرسبدچی شده وفوری رفت بالا من هم پست سرش رفتم.پیمان اصلابهم نگاه هم نمیکرد.عمه گفت امشب خودم پیش پریسامیخوام.پیمان رفت تواتاقش.بهترین فرصت بودکه برم وبهش بگم که اشتباه شدم.رفتم پشت دراتاقش،به درزدم ولی جوابم نداد،دوباره به دراتاقش زدم ولی بازجوابم نداد،فهمیدم ازعمدجوابم نمیده،صبح هم زودترازاینکه من بیداربشم رفته بودسرکار.فهمیدم نمیخوادمن رو ببینه وباهام حرف بزنه.
رفتم دانشگاه،ولی اینقدرحالم بدبودکه توکلاس چیزی نفهمیدم.وقتی رفتم خونه عمه توآشپزخونه بود.گفتم بهترین فرصته که به عمه بگم که من فکرکردم خواستگاری برا پیمان بوده نه پویان،ومن هیچ حسی به پویان ندارم.
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک ایده💕🍃
دعا برای رفع کدورت و بازگشت معشوق ...
امروز تو اینترنت خوندم گفتم برای شما هم بفرستم 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
برای آشتی برای رفع کدورت و بازگشت معشوق ، به نیت افزایش مهر و عشق ، آیات کریمه زیر را در کاغذ بدون خط و با گلاب و زعفران و در یکی از ساعات سعد بنویسد و با خود نگهدارد. انشاالله صلح و آشتی برقرار خواهد گردید :
آیات 83 الی 87 سوره انعام و بخشی از آیه 88 سوره انعام :
وَتِلْكَ حُجَّتُنَا آتَيْنَاهَا إِبْرَاهِيمَ عَلَى قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَنْ نَشَاءُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ ﴿۸۳﴾ وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ كُلًّا هَدَيْنَا وَنُوحًا هَدَيْنَا مِنْ قَبْلُ وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَى وَهَارُونَ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ ﴿۸۴﴾ وَزَكَرِيَّا وَيَحْيَى وَعِيسَى وَإِلْيَاسَ كُلٌّ مِنَ الصَّالِحِينَ ﴿۸۵﴾ وَإِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَيُونُسَ وَلُوطًا وَكُلًّا فَضَّلْنَا عَلَى الْعَالَمِينَ ﴿۸۶﴾ وَمِنْ آبَائِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ وَإِخْوَانِهِمْ وَاجْتَبَيْنَاهُمْ وَهَدَيْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ ﴿۸۷﴾ ذَٰلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ ۚ وَلَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُم مَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿