eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.8هزار عکس
624 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
دنیای بانوان❤️
🍃🍃🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃🍃🍃 شراره خانم از زندگیش میگه....
زیر نور مهتاب چشمهای میکاییل رو دیدم که پر از غم شد شایدم شرم ! فقط نگام کرد. .فقط نگام کرد ! فقط گریه کردم ..فقط گریه کردم ! با خشم کلید مهتابی رو زدم ..سرمو زیر لحاف بردم حالا که بیرون ریخته بودم آنچه تو دلم سنگینی میکرد و راحت زدم زیر گریه. .بلند و بی مهابا گریه میکردم ! شاید چند دقیقه گذشت ...تا بلاخره صدای میکاییل رو شنیدم .. تو صداش شرمندگی موج میزد _:فخری ...فخری جانم ..عزیز دل من ...برات توضیح میدم .. _:توضیح؟؟ بچتون داره دنیا میاد چه توضیحی ؟ _:ولله قسم مجبو.رشدم. پتورو از رو سرم کشیدم .غریدم بهش .. _آررره. شهو.ت و هو.س ..مجبو.رت کرده. اینو که گفتم. دردی تو گوشم پبچید. سیلی وحشتنا.کش انگار پرده گوشمو پاره کرد. دستهاش بزرگ بود .بزرگ و قدرتمند!دستمو گذاشتم رو گوشم .. میکاییل از تخت پایین رفت یه سیگار روشن کرد گوشه لبش گذاشت ..رفت لب پنجره و گقت .. _:با برادرش شریک بودم. .ولی یهو بد.هکارش شدم. دقیقا اون وقتی که برادرام اومدن ار.ث و میراثشون رو بخوان ..خود برادرش بهم پی.شنهاد داد. گفت یه خواهرردارم کرو لاله ..خواستگار نداره ..بیا بگیرش ..برای ثوابش. .فقط یه بچه .یه بچه داشته باشه. .تا وقتی پیر شد تنها و بی کس نباشه. .بلند تر داد زد. _:برای ثو.ابش گرفتم . .میفهمی. ازقتی هم حامله شد دیگه بهش دست نزدم. .این خونه رو هم با پو.ل برادرش که بهم داد گرفتم برات ...فکر میکنی برای منی که عاشق زنم هستم خیلی رااحت بود ازدواج کردن یه زنه دیگه ؟ هااا ؟ تو این همه سال تو نفهمیدی که من فقط و فقط عاشق توام .. به هق هق افتادم. اومد سمتم ..اون خوب بلد بود دیوانه کردن منو ..آروم کردن منو ..رام کردن منو ..اون شبم رامش شدم و...و باز هم همه چیز آروم شد باورکردم حرفهاشو تا کمتر عذاب بدم خودمو تا اینکه خبر اومد گلی بچش دنیا اومده ...
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii من بیشتر خواننده کانالم خانمی که می خواد برای پسر عموش زن دوم بگیره اول گفتی که مث..انه اش مشکل داره دوباره پیام دادی که غذا درست نمی کنه به خودش نمیرسه خونه تمیز نمیکنه آخه حتما تو میری کاراش میکی چقدر تو دلسوزی انشالله که سرت بیاد بفهمی که اون خانم چی داره میکشه هم تو وشوهرش باید تقاص پس بدید ای خانم حتما حتما به نفع تو که اینطوری داری دست وپا میزی خیلی خودم کنترل کردم که جوابی ندم اما نتونستم ساکت باشم تو داری کار خودت میکنی چرا نظر گرو خواستی همه ما میگیم نکن نکن نکن امیداورم امیداورم ت اون پسر عمو ت پشیمان بشید خدایا من دیگه رد دادم گلی جون پیام منو بزار سلام دوستان عزیزم باتشکر از نظر خواهی شما خوبان فقط یک نکته رو باید به همه ی شما دوستان تذکر بدم عزیزان دلم باهمدیگه با ملایمت رفتار کنید همه باهم دوست هستیم و قراره به همدیگر کمک کنیم خدای نکرده قصد بی احترامی به هیچکس نداریم باتشکر از شما خوبان 🙏❤️ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii خانوم کانالمون میگه سلام راجب مسئله پسر عمو این دوستان چقد بی ادبی کردن وراجب ب من قضاوت بد کردن الهی از خدا میخوام هر کسی حرف بدی زده خدا جواب گو تک تک شما باشه من دختر مومن هستم وخواستم بدونم ک چطور میتونه زن بگیره چله سوره یس گرفتم ک پسر عمو زن نگیره پسرعموم از کوچکی با ما زندگی میکنه برادرم هست از اولین پیام گفتم ک قضاوت نکنید چ دعاهای بدی کردین براتون متاسفم افکار منفی بدی دارین @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام به خانومایی که تا اسم زن دوم میاد ازگوشه و کنار پیداشون میشه.. اینقدر تعصب دارید رو زن دوم و این همه هجوم میارید لطفا یه طرفه حکم ندین کنار این پیام . خانمی دیگه پیام دادن که با وجود شوهر و بچه دنبال ه.رزگی و خوش بش با عشق قدیمیشه یکم این توپ و مسلسلاتونو سمت اون خانم هم بگیرید که داره حرام به جا میاره نه این آقا که هنوز هیچ حرکتی نزده و اگه بزنه حداقل حرام به جا نمیاره اندکی تفکر تعقل لطفا 😤 خانمی حرام به جا میاره با عزیزم فدات شم میگن سعی کن بذاری کنار اوووووفه 😡. آقا هنوز زن نگرفته هر کی هر چی توچنته داره به کار می‌بنده رگباری با خاک یکسانش میکنن. همین هجمه ها رو اگه به اون خانم میکردین دیگه غلط میکرد با وجود شوهر به مرد دیگه ای روی خوش نشون بده جهل و نادانی و تعصب بیجا تا کی ؟؟؟؟؟؟؟؟ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii شما بگید چیکار کنم ‌‌
من ۲۱ شوهرم ۲۹ سالشه پریشب خونه مادرشوهرم شام دعوت بودیم عین هر شب می خواست بره باشگاه گفتم حالا که شام دعوتیم باشگاه نرو امشب زشته سر شام برسیم گفت چیه تو به من شک دادی حالا که این طور شد خونه مادرمم نمی ریم به مامانش زنگ زد که زنم مریضه نمی تونیم بیاییم بعد اونم گفت من شام درست کردم گفت نه زنم حالش خوب نیست نمیاییم مجبورم کرد گوشی بگیرم خودم بگم حالم خوب نیست بعدشم داد و بیداد کرد که تو شکاکی و فلان رفت باشگاه تا فرداش نیومد منم ساعت ۶ صبح طبق معمول رفتم سرکار بعد اون خودش صبحش اومده بود خونه لباساش رو پوشیده بود رفته بود اداره منم چون دلم گرفته بودم به دوستم زنگ زدم با اون درد و دل کنم گفت خب ادارت تموم شد بیا بریم بیرون بعد من با دوستم رفتم بیرون گوشیم شارژش تموم شد خاموش شد منم از دست شوهرم خیلی عصبانی بودم که از شبش ول کرد منو تنها توخونه تا صبح نیومد به دوستم زنگ زد وقتی با هم بودیم گفتم ولش کن جوابش رو نده چون گوشی من خاموش شده بود مترو شلوغ بود من بین ساعت ۹ وربع تا ۹ و نیم رسیدم خونه مون همین که وارد خونه شدم دیدم مثل برج زهرمار نشسته اولش گفت کدوم گوری بودی منم گفتم همون گوری که تو دیشب تا صبح بودی بعد گفت دهن گ... منو باز نکن یه کار می‌کنم پشیمون شی منم گفتم من با دوستم بودم گفت چرا گوشی رو برنداشت گفتم به خدا با همون بیرون بودم رفتم درد و دل کنم باهاش گفت داری دروغ میگی گفتم فکر کن دارم دروغ می گم نیازی نمی بینم بهت اثبات کنم آخر شبم که اومد من تواتاق خواب بودم گفت گم شو از اتاق بیرون دلم نمی خواد... بعدم سرکارم گفت با خودم میری با خودم میای صبح که رفتم بیدارش کنم گفت لازم نکرده بری گفتم خودت گفتی با خودت برم بیام گفت نشنوم صدات رو می خوام بخوابم بعدشم بیدارشد خودش رفت سرکار یه ساعت بعدش درو هم فقل کرد گوشیمم برد منم نمی تونستم به کسی زنگ بزنم بعدش ساعت ۳ اومد خونه نشسته سر گوشیش جواب سلام منم نداد حالا درسته منم کارم اشتباه بود که به دوستم گفتم جوابش رو نده ولی اونم خیلی شلوغش کرده الآن هم مثل برج زهر مار نشسته پای گوشیش بعد الآن هم اصلاً نمی ذاره من حرف بزنم صبحم گفتم حداقل بزار سرکارو برم بی خبر که نمیشع نرم گفت دلت می خواد دوباره مثل دیشب بشم بدتر بزنمت دیشب دوستش اومده بوده دم خونه باهاش کار داشته می خواسته یه سند بهش بده بعد گفته بیا بالا گفته نه خانومت هست مزاحم نمی شم اینم گفته نه نیومده بیرونه دوستشم گفته تو زنت الآن ساعت ۹ بیرونه تنها من اگه زنم ۹ خونه نباشه جرش می دم این رو بدترش کرده میگه یعنی این قدر بی غیرت شدم که دوستم باید این حرفو به من بزنه حرف دوستش این رو بدتر کرده الآن هم صبح پاشد رفت حلیم گرفت مثل این وحشی‌ها در اتاق خوابو باز کرد گفت بیا حلیم گرفتم گفتم نمیام گفت اون رو سگ منو بالا نیار به درک که نمی خوری لیاقت نداری بعد گفتم نمی‌بینی چی کارم کردی کبودی‌ها رو نمی‌بینی گفت حقت بوده از این به بعد وضعیتت همینه تا وقتی که آدم بشی 🥺 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام دختری هستم ۲۷ ساله، مدرکم ارشد. حدود ۷ ساله که به صورت کارمندی مشغول به کار هستم. ‌
خانواده، ظاهر و وضع مالی نسبتاً خوبی دارم. (این رو اطرافیان میگن قصد تعریف از خودم رو ندارم) مانتویی هستم. تو این مدّت به دلیل مشغله درسی و کاری کمتر به بخش عاطفی زندگیم توجه داشتم و با هیچ پسری به صورت جدی و به قصد دوستی یا ازدواج هم کلام نشدم. تا حالا دوست پسر نداشتم اما همکلاسی و همکار آقا زیاد داشتم و در عین حال که حد و مرزها رو رعایت می‌کنم، خوش اخلاقم و زود گرم می‌گیرم. اخیراً در شرکتی مشغول به کار شدم که سرپرستم (حدود ۵ سال تفاوت سنی داریم) سیگنال‌هایی از علاقه رو نشون میده و همزمان در مواردی عامدانه اذیتم می کنه. به طور مثال مواردی از زندگی خودش بهم می گه یا در مسائل روزمره جزئیات بیشتری رو برام باز می کنه و تاکید داره که فقط به من این رو گفته و معتقده با هم صمیمی هستیم. در صورتی که این صمیمیت یک طرفه هست. ایشون هیچ تلاش یا سوالی برای شناخت من یا زندگی من نمیکنن اما پیوسته از خودشون و زندگی شون مطالبی رو میگن. از طرفی به سایر همکاران توجه بیشتری دارن و اگر بخوان از کسی تعریف کنن یا به کسی امتیازی بدن کلاً من رو نادیده می گیرن. در حقیقت در مسائل کاری هیچ اهمیتی به حضور و عدم حضورم نمیدن. از این بلاتکلیفی خسته شدم، چون مطمئن نیستم نمی تونم قطعی موضعم رو مشخص کنم و چند بار چراغ سبز نشون دادم که اگر علاقه‌ای هست مطرح کنن تا در این مورد شفاف سازی شه و مرز بین همکار و دوست مشخص شه اما ایشون از بازی روانی لذت میبرن یا شاید میترسن در محیط کار براشون بد شه. قبلاً بی تفاوت بودم اما بعد از گذشت چند ماه وابسته شدم و رفتارها ذهنم رو درگیر می کنه. جدا از اون، ایشون در بحث‌های مالی و کاری خودشون رو با من مقایسه می کنن و به عنوان یه سرپرست که باید مراقب نیروش باشه، این قضیه اذیتم می کنه. مثلاً معتقده که چون وضع مالی خوبی دارم نباید تشویقی بهم تعلق بگیره. یا اگر بخوام مهارت جدیدی یاد بگیرم و دنبال پیشرفت شغلی باشم جلوم رو می گیره یا نظرم رو عوض می کنه که همینی که هستی خوب و کافیه. می خواستم نظرتون رو بدونم که آیا این فرد بهم علاقه داره؟ دلیل این رفتارهای دوگانه چیه؟ چه کار می تونم انجام بدم که حرمت ها نشکنه اما بلاتکلیف هم نباشم و دید یک همکار بالادستی رو در ارتباط با خودم در ایشون ایجاد کنم. @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii نمی‌دونم چرا خواستگاری پشیمون شد..
سلام دوستان لطفا منو کمک کنید من یه دختر هیجده ساله ام از خودم تعریف نمیکنم اما خدا بهم لطف کرده و از زیبایی برخور دارم هم چهره هم ان...دام اینو میگم که بدونید مشکلی در ظاهرم ندارم. خانوادم وضع مالی خوبی دارن و کلا همه چی خوبه اینم بگم که من چادریم مدتی پیش یکی از دوستای مامانم منو واسه پسرش خواستگاری کرد خانواده من اول مخالف بودن اما الان کاملا راضی شدن چون فهمیدن پسره از همه نظر شغلی مالی اخلاقی واقعا عالیه، خود پسر هم از من خوشش اومد اما حالا دیگه از اون خانواده خبری نیست. باورتون نمیشه مادرش هر روز زنگ میزد خونه ما تا با مادرم بحرفه هر جا مامانمو میدید کلی نگهش میداش تا راضی به این وصلتش کنه حتی ما رو به خونشون دعوت کردن و خیلی خیلی ازمون استقبال کردن تقریبا هفته ای یه بار میومدن دمه خونمون واسه گرفتن جواب. اما الان که ما راضی شدیم حتی مامانم برام لباس خواستگاری خریده از اونا دیگه خبری نیس و پیگیر نیستن چند بار هم که ما رو بیرون دیدن عادی برخورد کردن انگار نه انگار که خواستگاری کردن این قضیه خیلی رو من تأثیر گذاشته واقعا افسردگی گرفتم اعتماد به نفسم خیلی کم شده بیشتر فامیلامون قضیه رو میدونن و حالا منتظر ادامه ماجران خیلی از همه خجالت میکشم آخه چرا اینجوری شد همش گوشم به زنگه که اونا تماس بگیرن با اینکه میدونم خیلی موقعیت های بهتر در آینده دارم اما واقعا ذهنم همش درگیره این موضوع که چرا خواستگارم پشیمون شد @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام دوستان عزیز..در مورد چالش شغل همسر. .اقای من کارمند هستن و حدودا ماهی پونزده ..البته بدون کسورات حقوق می‌گیرند..درسته گرونی و تورمه ولی بقول دوستان خداروشکر شاکرم بقول قدیمی ها اب باریکه س ..کم هست ولی همیشه هست البته برکت داره شاید هم من از اول قناعت کردم و میکنم وگرنه اگه بخواییم زایده روی کنم ک حتما سر برج کم میارم مستاجر نیستیم الحمدلله.عادت کردم زیاد بازار نرم و اگر هم رفتم هر چی چشمم دید دلم نخوادو عادت دیگر ی هم ک دارم همیشه ب پایین تر از خودم نگاه کردم و شکر گزاری کنم چون اعتقاد دارم شکر نعمت نعمت م افزون کند ..پس انداز هم ک اصلا ..چون کلی قسط و وام میدیم .. از دوران کرونا ب بعد هم مسافرتی ب اون صورت نداشتیم در حد اردوهای ی روزه ..ولی از خدا میخواهم اول سلامتی بعد هم پول و رزق و روزی حلال نصیب همه کنه و اون خواهران عزیز ک میگن مستاجر و با پول یارانه و کمیته امداد زندگی میکنن .. فقط خدا بدادشون برسه تو این گرونی گلی جونم منو مثل همیشه شرمنده خودت کنید دوستدار شما فاطما گل ❤️😍😘👍 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام بنده مدتی هست که ازدواج کردم. تقریباً سنتی آشنا شدیم و علاقه زیادی بین ما شکل گرفت و بعد از حدود چند ماه آشنایی ازدواج کردیم. بعد از ازدواج متوجه یکسری جنبه‌های اخلاقی شدم که متاسفانه من رو دلسرد می کنه و خواستم مطرح شون کنم و ببینم آیا حساسیت‌های بنده بی مورد و بچگانه هست یا واقعاً حق دارم و باید با شوهرم درباره اش صحبت کنیم؟ ایشون بعد از ازدواج از ماشینش استفاده نمی کنه مگر در مسافت‌های زیاد بین شهری. حتی پیش اومده در دمای ۴۰ درجه وسط ظهر ماشینش رو داخل پارکینگ و زیر سایه گذاشته و من رو با موتور برده بیرون حس خوبی پیدا نمی‌کنم وقتی می بینم سالم موندن ماشینش از آسایش من براش مهمتره. @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿