دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام به خانومایی که تا اسم زن دوم میاد ازگوشه و کنار پیداشون میشه..
اینقدر تعصب دارید رو زن دوم و این همه هجوم میارید لطفا یه طرفه حکم ندین کنار این پیام . خانمی دیگه پیام دادن که با وجود شوهر و بچه دنبال ه.رزگی و خوش بش با عشق قدیمیشه یکم این توپ و مسلسلاتونو سمت اون خانم هم بگیرید که داره حرام به جا میاره نه این آقا که هنوز هیچ حرکتی نزده و اگه بزنه حداقل حرام به جا نمیاره
اندکی تفکر تعقل لطفا 😤
خانمی حرام به جا میاره با عزیزم فدات شم میگن سعی کن بذاری کنار اوووووفه 😡. آقا هنوز زن نگرفته هر کی هر چی توچنته داره به کار میبنده رگباری با خاک یکسانش میکنن. همین هجمه ها رو اگه به اون خانم میکردین دیگه غلط میکرد با وجود شوهر به مرد دیگه ای روی خوش نشون بده
جهل و نادانی و تعصب بیجا تا کی ؟؟؟؟؟؟؟؟
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
من ۲۱ شوهرم ۲۹ سالشه
پریشب خونه مادرشوهرم شام دعوت بودیم عین هر شب می خواست بره باشگاه گفتم حالا که شام دعوتیم باشگاه نرو امشب زشته سر شام برسیم گفت چیه تو به من شک دادی حالا که این طور شد خونه مادرمم نمی ریم به مامانش زنگ زد که زنم مریضه نمی تونیم بیاییم بعد اونم گفت من شام درست کردم گفت نه زنم حالش خوب نیست نمیاییم مجبورم کرد گوشی بگیرم خودم بگم حالم خوب نیست
بعدشم داد و بیداد کرد که تو شکاکی و فلان رفت باشگاه تا فرداش نیومد
منم ساعت ۶ صبح طبق معمول رفتم سرکار بعد اون خودش صبحش اومده بود خونه لباساش رو پوشیده بود رفته بود اداره
منم چون دلم گرفته بودم به دوستم زنگ زدم با اون درد و دل کنم گفت خب ادارت تموم شد بیا بریم بیرون بعد من با دوستم رفتم بیرون گوشیم شارژش تموم شد خاموش شد منم از دست شوهرم خیلی عصبانی بودم که از شبش ول کرد منو تنها توخونه تا صبح نیومد
به دوستم زنگ زد وقتی با هم بودیم گفتم ولش کن جوابش رو نده چون گوشی من خاموش شده بود
مترو شلوغ بود من بین ساعت ۹ وربع تا ۹ و نیم رسیدم خونه مون
همین که وارد خونه شدم دیدم مثل برج زهرمار نشسته اولش گفت کدوم گوری بودی منم گفتم همون گوری که تو دیشب تا صبح بودی بعد گفت دهن گ... منو باز نکن یه کار میکنم پشیمون شی منم گفتم من با دوستم بودم گفت چرا گوشی رو برنداشت گفتم به خدا با همون بیرون بودم رفتم درد و دل کنم باهاش گفت داری دروغ میگی گفتم فکر کن دارم دروغ می گم نیازی نمی بینم بهت اثبات کنم
آخر شبم که اومد من تواتاق خواب بودم گفت گم شو از اتاق بیرون دلم نمی خواد...
بعدم سرکارم گفت با خودم میری با خودم میای صبح که رفتم بیدارش کنم گفت لازم نکرده بری گفتم خودت گفتی با خودت برم بیام گفت نشنوم صدات رو می خوام بخوابم
بعدشم بیدارشد خودش رفت سرکار یه ساعت بعدش درو هم فقل کرد گوشیمم برد منم نمی تونستم به کسی زنگ بزنم بعدش ساعت ۳ اومد خونه نشسته سر گوشیش جواب سلام منم نداد
حالا درسته منم کارم اشتباه بود که به دوستم گفتم جوابش رو نده ولی اونم خیلی شلوغش کرده
الآن هم مثل برج زهر مار نشسته پای گوشیش
بعد الآن هم اصلاً نمی ذاره من حرف بزنم
صبحم گفتم حداقل بزار سرکارو برم بی خبر که نمیشع نرم گفت دلت می خواد دوباره مثل دیشب بشم بدتر بزنمت
دیشب دوستش اومده بوده دم خونه باهاش کار داشته می خواسته یه سند بهش بده بعد گفته بیا بالا گفته نه خانومت هست مزاحم نمی شم اینم گفته نه نیومده بیرونه
دوستشم گفته تو زنت الآن ساعت ۹ بیرونه تنها من اگه زنم ۹ خونه نباشه جرش می دم این رو بدترش کرده میگه یعنی این قدر بی غیرت شدم که دوستم باید این حرفو به من بزنه حرف دوستش این رو بدتر کرده
الآن هم صبح پاشد رفت حلیم گرفت مثل این وحشیها در اتاق خوابو باز کرد گفت بیا حلیم گرفتم گفتم نمیام گفت اون رو سگ منو بالا نیار به درک که نمی خوری لیاقت نداری بعد گفتم نمیبینی چی کارم کردی کبودیها رو نمیبینی گفت حقت بوده از این به بعد وضعیتت همینه تا وقتی که آدم بشی 🥺
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام
دختری هستم ۲۷ ساله، مدرکم ارشد. حدود ۷ ساله که به صورت کارمندی مشغول به کار هستم.
خانواده، ظاهر و وضع مالی نسبتاً خوبی دارم. (این رو اطرافیان میگن قصد تعریف از خودم رو ندارم) مانتویی هستم. تو این مدّت به دلیل مشغله درسی و کاری کمتر به بخش عاطفی زندگیم توجه داشتم و با هیچ پسری به صورت جدی و به قصد دوستی یا ازدواج هم کلام نشدم. تا حالا دوست پسر نداشتم اما همکلاسی و همکار آقا زیاد داشتم و در عین حال که حد و مرزها رو رعایت میکنم، خوش اخلاقم و زود گرم میگیرم.
اخیراً در شرکتی مشغول به کار شدم که سرپرستم (حدود ۵ سال تفاوت سنی داریم) سیگنالهایی از علاقه رو نشون میده و همزمان در مواردی عامدانه اذیتم می کنه. به طور مثال مواردی از زندگی خودش بهم می گه یا در مسائل روزمره جزئیات بیشتری رو برام باز می کنه و تاکید داره که فقط به من این رو گفته و معتقده با هم صمیمی هستیم. در صورتی که این صمیمیت یک طرفه هست. ایشون هیچ تلاش یا سوالی برای شناخت من یا زندگی من نمیکنن اما پیوسته از خودشون و زندگی شون مطالبی رو میگن.
از طرفی به سایر همکاران توجه بیشتری دارن و اگر بخوان از کسی تعریف کنن یا به کسی امتیازی بدن کلاً من رو نادیده می گیرن. در حقیقت در مسائل کاری هیچ اهمیتی به حضور و عدم حضورم نمیدن. از این بلاتکلیفی خسته شدم، چون مطمئن نیستم نمی تونم قطعی موضعم رو مشخص کنم و چند بار چراغ سبز نشون دادم که اگر علاقهای هست مطرح کنن تا در این مورد شفاف سازی شه و مرز بین همکار و دوست مشخص شه اما ایشون از بازی روانی لذت میبرن یا شاید میترسن در محیط کار براشون بد شه.
قبلاً بی تفاوت بودم اما بعد از گذشت چند ماه وابسته شدم و رفتارها ذهنم رو درگیر می کنه. جدا از اون، ایشون در بحثهای مالی و کاری خودشون رو با من مقایسه می کنن و به عنوان یه سرپرست که باید مراقب نیروش باشه، این قضیه اذیتم می کنه. مثلاً معتقده که چون وضع مالی خوبی دارم نباید تشویقی بهم تعلق بگیره. یا اگر بخوام مهارت جدیدی یاد بگیرم و دنبال پیشرفت شغلی باشم جلوم رو می گیره یا نظرم رو عوض می کنه که همینی که هستی خوب و کافیه.
می خواستم نظرتون رو بدونم که آیا این فرد بهم علاقه داره؟ دلیل این رفتارهای دوگانه چیه؟ چه کار می تونم انجام بدم که حرمت ها نشکنه اما بلاتکلیف هم نباشم و دید یک همکار بالادستی رو در ارتباط با خودم در ایشون ایجاد کنم.
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
سلام دوستان
لطفا منو کمک کنید
من یه دختر هیجده ساله ام از خودم تعریف نمیکنم اما خدا بهم لطف کرده و از زیبایی برخور دارم هم چهره هم ان...دام اینو میگم که بدونید مشکلی در ظاهرم ندارم.
خانوادم وضع مالی خوبی دارن و کلا همه چی خوبه اینم بگم که من چادریم مدتی پیش یکی از دوستای مامانم منو واسه پسرش خواستگاری کرد خانواده من اول مخالف بودن اما الان کاملا راضی شدن چون فهمیدن پسره از همه نظر شغلی مالی اخلاقی واقعا عالیه، خود پسر هم از من خوشش اومد
اما حالا دیگه از اون خانواده خبری نیست. باورتون نمیشه مادرش هر روز زنگ میزد خونه ما تا با مادرم بحرفه هر جا مامانمو میدید کلی نگهش میداش تا راضی به این وصلتش کنه حتی ما رو به خونشون دعوت کردن و خیلی خیلی ازمون استقبال کردن تقریبا هفته ای یه بار میومدن دمه خونمون واسه گرفتن جواب.
اما الان که ما راضی شدیم حتی مامانم برام لباس خواستگاری خریده از اونا دیگه خبری نیس و پیگیر نیستن چند بار هم که ما رو بیرون دیدن عادی برخورد کردن انگار نه انگار که خواستگاری کردن این قضیه خیلی رو من تأثیر گذاشته واقعا افسردگی گرفتم اعتماد به نفسم خیلی کم شده بیشتر فامیلامون قضیه رو میدونن و حالا منتظر ادامه ماجران خیلی از همه خجالت میکشم آخه چرا اینجوری شد همش گوشم به زنگه که اونا تماس بگیرن با اینکه میدونم خیلی موقعیت های بهتر در آینده دارم اما واقعا ذهنم همش درگیره این موضوع که چرا خواستگارم پشیمون شد
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام دوستان عزیز..در مورد چالش شغل همسر.
.اقای من کارمند هستن و حدودا ماهی پونزده ..البته بدون کسورات حقوق میگیرند..درسته گرونی و تورمه ولی بقول دوستان خداروشکر شاکرم بقول قدیمی ها اب باریکه س ..کم هست ولی همیشه هست البته برکت داره شاید هم من از اول قناعت کردم و میکنم وگرنه اگه بخواییم زایده روی کنم ک حتما سر برج کم میارم مستاجر نیستیم الحمدلله.عادت کردم زیاد بازار نرم و اگر هم رفتم هر چی چشمم دید دلم نخوادو عادت دیگر ی هم ک دارم همیشه ب پایین تر از خودم نگاه کردم و شکر گزاری کنم چون اعتقاد دارم شکر نعمت نعمت م افزون کند ..پس انداز هم ک اصلا ..چون کلی قسط و وام میدیم .. از دوران کرونا ب بعد هم مسافرتی ب اون صورت نداشتیم در حد اردوهای ی روزه ..ولی از خدا میخواهم اول سلامتی بعد هم پول و رزق و روزی حلال نصیب همه کنه و اون خواهران عزیز ک میگن مستاجر و با پول یارانه و کمیته امداد زندگی میکنن .. فقط خدا بدادشون برسه تو این گرونی
گلی جونم منو مثل همیشه شرمنده خودت کنید
دوستدار شما فاطما گل ❤️😍😘👍
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام
بنده مدتی هست که ازدواج کردم. تقریباً سنتی آشنا شدیم و علاقه زیادی بین ما شکل گرفت و بعد از حدود چند ماه آشنایی ازدواج کردیم.
بعد از ازدواج متوجه یکسری جنبههای اخلاقی شدم که متاسفانه من رو دلسرد می کنه و خواستم مطرح شون کنم و ببینم آیا حساسیتهای بنده بی مورد و بچگانه هست یا واقعاً حق دارم و باید با شوهرم درباره اش صحبت کنیم؟
ایشون بعد از ازدواج از ماشینش استفاده نمی کنه مگر در مسافتهای زیاد بین شهری. حتی پیش اومده در دمای ۴۰ درجه وسط ظهر ماشینش رو داخل پارکینگ و زیر سایه گذاشته و من رو با موتور برده بیرون حس خوبی پیدا نمیکنم وقتی می بینم سالم موندن ماشینش از آسایش من براش مهمتره.
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام
من یه خانمم که در یک ساختمان با خانواده شوهرم زندگی میکنم
من طبقه جداگانه ای زندگی میکنم. شوهرم خیلی اذیتم می کنه فحش میده مـ... می خوره ناامیده و منو هم از زندگی کردن ناامید کرده بچه هام رو می زنه دعواشون می کنه و خلاصه کلسیونی از مشکلات رو داریم ما..
سوال این جاست من یک دانگ از این خونه به نامم هستش. مقداری هم مهریه دارم...، این آقا همه ش منو تهدید به طلاق می کنه و می گه بچهها رو ازت میگیرم. و برو گم شو خونه بابات و...، من می تونم که اون رو از خونه بیرون کنم؟
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام خانم باقری،لطفا بزارید کانال،برای خانمی که ذکر دروقت اذان میخواستن،ذکریاهادی،یاوهاب،یارزاق،هفت مرتبه،منم دعا کن خواهری🙏🙏🌹🌹
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
#بلدی_بگو
سلام به همه عزیزان من یک مشکلی دارم که واقعا دیگه بریدم از بس دکتر رفتم ع...فونت زنانه دارم حتی زخم هم گرفتم ولی هرچی رفتم دکتر از پماد قرص شیاف امپول فایده نداره الانم رفتم دکتر بهم چهار تا امپول جنتا مایسین داده بازم خوب نشدم ۱۸ سالمم هس دوسال هست بچه دار نشدم مشکل دیگه هم ندارم همین عفونت دیونم کرده دیگه لطفا اگه کسی دارویی خورده یا تجربه ای داره بهم بگه شوهرم ازم فراری شده خسته شدم از بس دکتر رفتم ممنون
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿