دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام گلی جان لطفا پیام منو بزار کانال برا خانمی که دخترش کیست داره
عزیزم منم عمل لاپاراسکوپی انجام دادم
عملش طوری که اصلا از روی شکم پارگی ندارن نیاز به استراحت فقط سه روزه داره
بعد روی شکم کلا سه تا بخیه میخوره یکی طرف چپ یکی راست یکی هم ناف که بیشتر ناف پاره میشه چون دستگاه از ناف وارد بدن میشه ولی از داخل کل شکم باز میشه من که انجام دادم یه کیست تو تخم...دانم بود که فقط مایع کیست و برداشتن ولی چند ماه بعد عود کرد این دفعه به جای یکی دوتا کیست تو تخ...مدانم در آمد که مجبور به عمل باز شدم که رحم و ت..خمدانم کلا در آوردم و یه قسمت کوچولو از تخمدان چپم نگه داشتن چون رح...مم چسبندگی داشت و ماهانه نمیشدم و دیواره ش هم ضخیم شده بود انشاالله دختر شما با این عمل خوب بشه
منم باشم خانم مهربان
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام خواستم به دوست عزیزمان که جایی دعوت شدن ازطریق خونواده دعوتشون کردن بگم
عزیزم منم یه بنده خدایی از نزدیکان براشهادت حضرت رقیه به کل خونواده زنگیدوتک تک ودعوت کردامابه من که رسید زنگ زده مادرم وگفت شمابیاین وبه منم بگه که منم برم امامن نرفتم چون من زندگی مستقل ازپدرمادرم دارم مثل بقیه این برام دعوت اجباری بودازته دل راضی نبوده به این دعوت نرفتم شماهم دوست عزیز لطف کن نرو تا متوجه اشتباه خودشون بشن همش به این نیس که ماخوبی کنیم طرف شرمنده بشه این خوبی ماوندیدگرفتنایه مامیشه عادت غلط براطرف مقابل دقیقا سال قبل اینطور دعوت کرد من رفتم امسالم طبق عادت هرساله همینطور دعوت کرد نرفتم چه دلیل داره همش خودمون کوچیک کنیم از دیگری بت بسازیم باهرسازشون برقصیم اینطور میخوان دعوت کنن اصلا دعوت نکنم راحتترن
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام گلی جون ببخشید بدموقع پیام میدم ولی هم دلم گرفته هم ی عالمه غر دارم.
یکی دو روز بود دختر سه سالم خیلی سرشو میخاروند منم چون هرچند وقت ی بار ک ی شامپو رو میزنه اینجوری میشه امروز بردمش حموم و با شامپوی جدید سرشو شستم ولی تا پاشو بیرون گذاشت باز شروع به خاروندن سرش کرد من گفتم شاید زخمی چیزی هست اومدم سرشو نگاه کردم و دیدم دونه های شپش روی سرش هست، از تعجب شاخ درآوردم اخه دختر من نه مهد میره نه جایی بردمش بجز ی بار خونه مادرم اونم هفته قبل که خواهرمم اونجا بود، اتفاقا همسایه خواهرم ی سری لباس برای فروش اورده بود که ی روسری توش داشت و من ازش خوشم اومد و برداشتم، اومدیم خونه قبل اینکه بشورمش(چون من لباسی که میخرمو اول میشورم) دخترم چند دقیقه ای گرفتش و بازی بازی سرش کرد، الان که فک میکنم تنها موردی که میتونسته شپشو به سر دخترم منتقل کنه اونه، دلخور شدم از اینکه من اعتماد کردم و اون روسری رو خریدم ولی انگار استفاده شده بود، چون میدونین که شپش چه کابوسیه، از اون بدتر تا به همسرم گفتن نذاشت جمله ام تموم شه فوری گفت تو سرشو خوب نمیشوری بچه شپش گرفته، دلم واقعا شکست. کلا عادت داره همسرم هر اتفاقی میفته منو مقصر میدونه، هر چیزی توی خونه گم میشه میگه تو انداختی جایی یادت نیس چون من واقعا با دو بچه ۳ ساله و دو ساله حتی وقت نمیکنم خوب بخوابم، با هر کی هم بحث پیش میاد بدون اینکه بدونه موضوع چیه و طرف مقابل کی هست منو مقصر میدونه، من هربار دلم میشکنه، اوایل توضیخ نیدادم اما الان فقط نگاش میکنم، مثلا چند سال پیش با دوستامون خانوادگی رفتیم مسافرت توی جمع دوست شوهرم ی بطری نوشابه پر رو پرت کرد سمت من که خورد به زانوی زخمیم و درد گرفت، بعد که من عصبانی شدم، شوهرم فقط سرشو از گوشیش دراورد به من گفت بسه دیگه..... . بدون اینکه بدونه چه اتفاقی افتاد
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
#سوال_اعضا
سلام وقتتون بخیر
من 16 سالم هس رفتم رشته انسانی این رشته رو خیلی دوست دارم و دوست دارم پیشرفت کنم و فرهنگیان قبول بشم هر روز هم درس میخونم ولی باز نمره کامل نمیارم و جدیدا خیلی استرسی شدم همش تپش قلب میگیرم ریزش مو گرفتم و خیلی استرس دارم لطفا راهنماییم کنید که چجوری درسام رو بخونم تا نمره کامل بگیرم
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
#خاطره_بازی
سلام و عرض ادب
اونروز رفته بودیم خونه داییم بعد حقوق بابامو ریختن بعد مامانم دیدکه حقوقشو ریختن بعد گفت که بریم طلا بگیریم بعد بابام گفت باشه بعد رفتیم بابام پولاشو نقد کرد و بعد اومد سوار شه بعدش یه ماشین دیگه جلومون وایساد بعدش بابام داشت پولارو میشمرد بعد سوار ماشینی که جلو ما بود شد بعد مرده دید داد زد آقا آقا کجا کجا بابام گفت عه ببخشید آقا
خدانگهدار
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
#ایده_معنوی_اعضا
تکنیک رزق ورزی وگره گشای برای خانومی که میگفتند طلسم شدن وبا سختی زندگی کردند. سراذان فرقی نمی کنه صبح وظهرومغرب .فقط همین که صدای اذان روشنیدید.این ذکرهاروتکرارکنید
۵مرتبه صلوات.
۷باریافتاح
۷باریارازق
۷باریاوهاب
۵۰بارحسبی الله.
انشالله که خدا کمکمون کنه.منوهم دعا کنید.
سلام گلی جون خوبی عزیزم خداقوت
این ختم فکرکنم همونی بود که دوستمون خواستند 😘❤️
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دنیای بانوان❤️
🍃🍃🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃🍃🍃 شراره خانم از زندگیش میگه....
_:بیخود کرده ! دو شیر تو یه قلمرو نمیگنجن ! بری پشیمون میشی و برمیگردی از زندگی سیر میشی ...من هو.و داشتم شدم این. ,چه برسه باهوو بخوای زندگی کنی
_:شما بگید من چیکار کنم ؟ شاپور رو که میشناسی. .
فعلا که حال و روزت اینه. تا خوب نشی من نمیزارم جایی بری
با لبخند ازش تشکر کردم.
بلندشد بره. دستشو گرفتم.
_:خیلی سرگذشت عجیییی داشتیدد!
پوزخندی زد. .
_:شاید سرگذشت تو عجیبتر بشه ! از کجا معلوم !
اینو گفت و رفت. به حرفش اون لحظه اعتنایی نکردم تا اینکه با گذشت زمان به حرفش رسیدم!
یک هفته ای میشد که دکتر برای معاینم می آمد...کم کم داشت حالم بهتر میشد که کلافه گفتم.
_:آقای دکتر قرار بود فکری برای من بکنید!
دکتر سری تکان داد و گفت.
_:فخری دوست نداره بری !
حیرت زده گفتم. شما از کجا میدونی !
کلاهـشو از سرش بزداشت. نگاه نافذی کرد و گفت. .
_:چون زنمه میشناسمش!
چشمهام گردشد. .میدونستم رنگم حتما پریده !
_:نهه نهه ..باورم نمیشه.
_:چرا ؟ مگه دکترا دل ندارن !
وسایلاشو جمع کرد
_:فعلا که فخری مخالف فرار و رفتنت هست میگه باتو سرش گرم میشه. .تنها راه چاره اینه که شاپور رو منصرف کنیم از فکرش ! از اینکه تو رو نبره خونه مریم ..
تو عالم شوک و حیرت بودم که دکتر از اتاقم رفت بیرون ..دیگه به چشمهامم نمیشد اعتماد کنم. چقدر همه چیز عجیب بود. تو این خونه ..چقدر آدماش مبهم بودن برام. .من میون این همه آدم گنگ چیکار میکردم ؟.از رو تخت پایین رفتم ...مطمین بودم شاپور این ساعت سر کاره رفتم لب پنجره. ممنوعه خیره شدم به تراس خونه رو برویی. .و همونطور که داشتم نگاش میکردم ..فکری به ذهنم خطور کرد. فکری بکر ..ولی پر استرس ...
راستش چیزی که ميخوام بفرستم يه تجربه شخصیه که لازم دونستم حتماً به گوش بقیه دوستانم برسونم تا مثل من دچار اشتباه نشن
امیدوارم حتماً تو کانالتون بزارید
راستش من يه مقدار طلا داشتم چون به پولش نیاز داشتیم تصمیم گرفتم که اونو توی سایت دیوار بزارم برای فروش چند روز بعدش يه خانم با من تماس گرفت که از طلاها خوشش اومده و ميخواد بیاد ببینتشون منم خونه مادرم بودم گفتم صبرکنه تا برگردم اما خانوم چون عجله داشتن گفتن ميايم برای دیدن طلاها
اومدن طلاها رو ديدن و يه دستگاهم داشتن که خودشون وزن میکردن
گفتم بریم طلافروشی اونجا مطمئن تره که آقاهه گفت نه من طلا رو از دور تشخیص ميدم
خلاصه بعدش گفتن ما از يه سیستمی استفاده میکنیم که فقط طلافروشا دارن و همین الان میریم پولو براتون واریز میکنیم. اس ام اس بانک که براتون اومد برمیگردیم برای طلاها
اونا که رفتن بعد يه مدت يه اس ام اس واریز برام اومد پشت بندش تماس گرفتن که زود طلاها رو بياريد پایین تحویل بديد منم انگار که خدا خیلی دوسم داشت به دلم افتاد که يه بار ديگه با گوشيم حسابمو چک کنم دیدم اصلا پولی به حسابم واریز نشده به خانمه که تماس گرفته بود گفتم بزار بریم عابربانکم چک کنیم دیدم اصلا خانمه يه آن محو شد که ان شاء الله از صفحه روزگار محو بشه
نمیدونید چقدر ترسیدم بعدش تا چندروز از فکر اینکه اگه موفق میشدن همچين کاری بکنن کل بدنم میلرزید گفتم این پیامو حتماً تو کانالتون بزارید که خانمای ديگه متوجه باشند که هرگز اشیاء قیمتیرو تو فضاهای مجازی نزارید و اگرم گذاشتید هوشیار باشید که سرتون کلاه نره.
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
مشکل من از بعد از تولد پسرم شروع شد