eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.8هزار عکس
635 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
خواستم بگم من ۱۲ ساله شاغلم مغازه دارم شبا که بعضی کانالا رو میخونم خانوما میگن شکم دارم خوشکل نیستم چاقمو خلاصه خودشونو دست پایین میگیرن....🌱🌸 خانوما من با خیلیا سر کله میزنم چیزایی میبینم که واقعا درکش برا خودمم عجیبه مثلا خانومی خیلی خوشگل و جوون، شوهرش با یکیه که سنش بالا، هیکلش خوب نیس، و قیافشم جالب نیس، تیپشم لباس پوشیدنش ساده، مرده پول خرج میکنه ها، کلی واسش میاد و جنس میخره، ولی ولی خانومه شیرین زبون، بلا گرفته یه زبونی داشت که مار رو از لونش میکشید بیرون، قبل اینکه برید لاغر کنید، یا رژیم بگیرید، بینی عمل کنید ، خلاصه خوشگل کنید خودتونو😅، روی زبونتون شکر بپاشید 🤔 میدونم زندگی بالا پایین داره، بعضیا خیلی سختی کشیدن، ولی حداقل واسه دل خودت ببخش و از نو شروع کن، مگه چند سال میخواین زندگی کنید، خوبه همه چیو جدی میگیریم ولی بعضی وقتا باید چشم پوشی کنیم به خاطر دل خودمونم که شده، به خاطر آرامشمون.. شوهرتون ناخدای کشتی زندگیتونه، بخواید با ناخدا جنگ کنید هم مسیرو اشتباه میرید هم ممکنه غرق بشید پس با آرامش کنارش باشید گذشته ها رو به آب بسپرید، نذارید یه خانوم سو استفاده گر بیاد و جای شما رو تو دل شوهرتون بگیره خانومای عزیز شاید خوشگلی و خوشتیپی مردو جذب کنه اما اخلاقه ک مردو نگه میداره @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
یک زندگی یک سرنوشت🍃👇
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک سرنوشت🍃👇
سلام من یک دختر 17ساله ام از کجا بگم نمیدونم، فقط اینکه ما به خاطر یکسری مشکلات به شهر دیگه ای اومدیم مشکلات هم یکی دو تا نیست ولی خب ما میتونستیم داخل شهر خودمون بمونیم ولی با وجود مخالفت های من اومدیم اینجا پیش خواهرام. ولی الان حتی خودشون هم راضی نیستند و صد البته من دارم دیوونه میشم اصن از همه این آدما و این شهر متنفرم. آرامش ندارم بسیار عصبی ام حالا نه به خاطر این مشکل کلا مشکلاتتتتت..... خیلی اعصابم به هم ریخته است. چه کنم؟ مادرم میگه آخرش ام اس میگیری دست خودم نیست نمیدونم چه کنم.... و اینکه نگین سعی کن به اون شهر عادت کنی بخدا نمیشه ولی من دانشگاهم رو میخوام بزنم همون شهر ولی اصلا انگیزه ندارم فکر میکنم تباه میشم اگ نتونم... حس میکنم افسردگی دارم. چیکار کنم حالم خوب شه؟ Mah همش دنبال مقصر میگردم. مقصر این اتفاقات، این زندگی ، این عصبانیت، و ، و ، و ...... میدونم آینده درست میشه اینا ولی با مشکل اعصابم چیکار کنم؟ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌸🍃🍃🍃 امان از غم پاییز . . .
دنیای بانوان❤️
🌸🍃🍃🍃 امان از غم پاییز . . .
. بال بال میزد .. یه متر جا رو هی میرفت و می‌اومد .. یهو گفت: شیشه پنجره چرا انقد کثیفه! دستشو فرو کرد زیر عرق گیرش و مشت کرد و یه ها کرد توو شیشه و شروع کرد به پاک کردن .. کر کر خندیدم، گفتم دیونه هوا تاریک شده .. برگشت و گیج نیگام کرد و گفت: اِااا .. چه زود! بعد زل زد به پیاده روی اون سمت کوچه .. بلند شدم رفتم پیشش، کنار پنجره .. گفتم: کجااایی؟! پاییزه دیگه! گفت: میگم چرا صبا چشامو باز نکرده ،تن داغم لرزش میگیره .. جای یه بغل دور تنم ذق ذق میکنه .. نگو پاییزه .. گفتم: عااااشقی؟! گفت: بودم، انگار هزار سال پیش بود .. ولی از وقتی خودمو شناختم هر غروب، انگار پاییز دم این پنجره دست پر میاد .. یه روز یاد بابارو میاره .. بوی لبوی داغو وقتی قاچش میکرد و میذاشت توو دهنم .. یه روز فکر و خیال مامانو میاره .. صداشو، وقتی میگفت یه لباس کلفت بپوش میچای .. باورت نمیشه یه بار با چند خط از یه نامه اومد و صدای شکستن مهره‌های کمر آقا مجتبی همسایه روبرویی که خبر داده بودن پسرت شهید شده .. یه روزم با خودش عرق خجالت سیزده سالگیمو آورد، وقتی بچه‌ها توو راه مدرسه کفشای پاره‌مو مسخره کردن .. یه رفیقی داشتم پاش میلنگید .. عاشق یه دختری شد که چهارتا برادر گردن کلفت داشت! یه روز  توو خم یه کوچه برادرای دختره تا میخورد زدنش .. یه جوری زدنش افتاد مریضخونه .. تا مرخص شه دختره رو شیرینی خورده کرده بودن واسه یکی دیگه! پاییز حتی گاهی صدای هق هق رفیقمو میاره، وقتی با مشت میزد رو پای لنگش و ناله میکرد که: تو اگه لنگ نبودی .. تو اگه لنگ نبودی .. اما هر سال حتما بوی اتاقک برجک نگهبانی رو میاره، وقتی از درد اینکه هیشکی منتظرم نیست، جای هر کی که میرفت مرخصی من پست میدادم .. پاییز چمدونش پره .. لب به لب .. انگار سیاهه زندگی همه رو بسته و راه افتاده و صاف اومده نشسته زیر پنجره اتاق من .. ‌هیچوقت بهت نگفتم، اما یه بار صدای خنده‌های آبیجیتو آورد وقتی دور حوض آبی خونه خانوم جون بهش سیب سرخ میدادم .. یه بارم صدای موتور هواپیمایی رو آورد که آبیجتو برد فرنگ پی تحصیل .. صنمو یادته؟! همون که بهش گفتی میری تبریز واسه کار، یه ساله پشتتو ببندی برگردی .. پارسال، پاییز صدای باز و بسته شدن پنجره اتاق صنمو آورد، وقتی چند ساعت یه بار سرک میکشید سر کوچه پی تو .. شاید باورت نشه حتی صدای خفه منم با خودش آورد، هر بار که خواستم بهش بگم دیگه برنمیگرده .. و نگفتم .. اصن پاییز خوبه .. یادت میاره چی بودی چی شدی، از کیا گذشتی به کیا رسیدی .. اره خب بوی نرسیدنارم میاره .. بوی حسرتای کهنه شده چرک تاب .. دلت اسفنجی میشه توو پاییز .. با هر خاطره‌ای که زورش بیشتر بچربه و دلتو بیشتر فشار بده اشکت در میاد .. ایناااارو ول کن .. پاییز واسه منه همیشه بیخواب خواب میاره، یه خواب موقت، یه نشئگی دلچسب .. من یاد گرفتم با پاییز نباس سرشاخ شد .. زورش زیاده، چمدونش پر! باید بزاری بیاد سوغاتیاشو بده و بره .. بعد تو بشینی با این سوغاتیا حال کنی .. به خودت بگی دیدی چه سخت بود، پیرمو درآورد، اما گذشت .. واسه همه اینطوری نیستا؛ اونایی که آلزایمر مصلحتی گرفتن! اما پاییز پشت پنجره اتاق من دلش پره .. می بینی، هر چی میکشم روش، پاک نمیشه ..! :)❤️‍🩹'🍂 -پریسا زابلی پور @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌸🍃🌸🍃🍃 نحوه درست بیان کردن دلگیری از همسر
دنیای بانوان❤️
🌸🍃🌸🍃🍃 نحوه درست بیان کردن دلگیری از همسر
پدر و مادرت یا یکی از اقوامت رو دعوت کردی خونه خودتون حالا همسرت هنوز نیومده خونه! هر چی هم بهش زنگ میزنی میگه الان میام، الان میام ولی عین خیالش نیست ،خلاصه همسرت میاد و مهمونی تموم میشه!!! 😞🤦🏻‍♀ ❌ اخر شب شده شما میگی ؛همیشه کارات همینه ، آبروم رو بردی ، مسولیت سرت نمیشه ، کجا بودی ؟ تلافی میکنم و........😡 و شروع یه دعوا و تنش شدید و مطمئن باش دفعه بعدی بدتر میشه ، یا وقتی میگی دعوت کنم میگه نمیخواااااااد ، لازم نیست !!!!! ✅ نحوه درست برخورد چیه؟؟👇🏼 با حالت ناراحت میگی عزیزم ، شما مرد خونمونی! سایه سرمی😉 میدونی چقدر دوست داشتم قبل مهمونها بیایی خونه؟ میدونی مامانم همش میگفت دلمون واسه همسرت تنگ شده ! کاش زودتر میومد و بیشتر میدیدیمش!!😇 _ خلاصه بگم برات؛کار از کار گذشته و دیر اومده دیگه! پس دعوا و بحث بی فایده است و باعث اختلاف میشه، پس سعی کن با سیاست و محبت کاری کنی دفعه دیگه این کار رو انجام نده....😌👌🏻 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌸🍃🍃 همه میگفتن پسر شاهین کبابی رو چه به عاشقی!
دنیای بانوان❤️
🌸🍃🍃 همه میگفتن پسر شاهین کبابی رو چه به عاشقی!
همه میگفتن پسر شاهین کبابی رو چه به عاشقی! دخترای محل همیشه مسخره اش میکردن.. پسر خوبی بود.. سربه زیر و آروم.. اما چون باباش ورشکسته شد، و مامانشم گذاشت رفت.. شدن مسخره ی عام و خاص.. میگفتن شاهین کبابی کلاهبرداره! اما اینا چه دخلی به تک پسرش داشت؟! برعکس دخترای محله، من عاشق سر به زیری پسر شاهین کبابی بودم! همیشه صبحا ک برای مدرسه بیدار میشدم، بدو بدو خودمو میرسوندم به سر کوچه تا پسر شاهین کبابی رو ببینم.. که داره میره سرکار و تویه اتوبوس سوار بشیم! پسر شاهین کبابی هم به حضور من عادت کرده بود.. حتی یه روز وقتی مریض بودم و نرسیدم که باهم سوار اتوبوس بشیم، فرداش سربه زیر و با احترام جلوم ایستاد و پرسید که چرا دیروز نرفتم! عشق من نسبت به پسر شاهین کبابی قابل توصیف نبود.. اما اون پسر شاهین کبابی و من دختر یه کاسب محل! انقدر پاپیچ شدم، انقدرپاپیچ شدم، که یه روز شاهین کبابی رفته بود دم حجره ی بابام برای خواستگاری! بابامم نه گذاشته بود، ن برداشته بود.. گفت که پسرتو بردار از اینجا ببر! خیلی گریه زاری کردم و به پای بابام افتادم.. حتی غذا هم نمیخوردم‌.. دخترای محل میگفتن ببین تو چی هستی که پسر شاهین کبابی اومده خواستگاریت و میخندیدن.. یه روز اومد یه نامه بهم داد.. برای اولین بار مستقیم توی صورتم نگاه کرد! لبخند زد و گفت: هیچوقت هیچکسی رو به اندازه ی تو نمیتونم دوست داشته باشم.. ولی روزگار هیچوقت نمیزاره بهم برسیم! بعد هم منو بوسید و رفت.. با چشم های اشکی رفتنش رو نگاه کردم.. اون نامه بعد ۱۸ سال هنوز توی اتاقمه.. بابام موفق شد.. من با کسی که دوسش دارم ازدواج نکردم.. چون اون پسر شاهین کبابی بود و دارایی نداشت.‌‌. شدم زن یه آدم پولدار که اسم و رسم داره، اما اسم و رسمش برام عشق نشد! پولش خوشبختم نکرد! راستی توی نامه ی پسر شاهین کبابی فقط یه شعر نوشته بود: ‹خداحافظ گل شبنم گل غمگین شبهایم.. وداع با تو شد حسرت و درد ریشه در جانم.. میبوسم تورا میدانم این گناه بزرگم است.. تو نباشی به چه دردی میخورد بهشت واعمالم؟!›🖤'🗞 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
یک زندگی یک سرنوشت 🍃👇
دنیای بانوان❤️
یک زندگی یک سرنوشت 🍃👇
درد دل های مرتضی، دارای یک فرزند دختر سلام چه خوبه که یه کانال پیدا شد که آقایونم بتونن اظهار درد دل کنن یکی دوتا از پیام های کانال رو دیدم که آقایون فرستادن، امیدوار شدم که بتونم اینجا حرفمو بگم مرتضی هستم، ۸ ساله که با همسرم زندگی می کنم و یک دختر هم داریم. تو این مدت عاشقش بودم و دوستش داشتم و همیشه حس می کردم حسش نسبت به من یه جور دیگه ایه وقتی که بهش می گفتم میگفت من خیلی دوست دارم و تفاوتمون تو اینه که دیدگاههامون فرق داره و من عاشقتم و ... هفته پیش یه بحثی بینمون پیش اومد که خیلی بزرگ هم نبود ولی فهمیدم که از ابتدا هیچ علاقه ای به من نداشته و اومده تو زندگی من تا شاید علاقه ایجاد بشه. رفتم پیش همون مشاوری که ایشون میره و مشاور به من گفت که هیچ حسی بهت نداره و اگر نگران خانوادش نبود همین امروز ازت جدا میشه. تو هم بی خیالش بشو و برو دنبال زندگی خودت و برای تو زن زیاده و ... به مشاور گفتم خانم من یه بچه دارم و با این راهنمایی شما تکلیف این بچه چیه که بی مادر میشه و ... راهنماییش کن برگرده سر زندگیش و ... مشاور روانشناس ایشون تقریبا برای من همه حرفای همسرم را گفت و حس اینکه چقدر به من بی احساس بوده و گفته ۸ سال فیلم بازی میکرده من رو خرد کرده. هر چه تصمیم گرفتم به نگهداشتن این زندگی می بینم نمی تونم و احساس حقارت و کلک خوردن دارم. زمانایی که فکر میکردم دوستم داره و ... و الانی که میگه همش فیلم بوده. جالب اینجاس بعد از مشاوره اخرش من بهش تماس گرفتم و مثل همیشه با من صحبت کرد ولی چند دقیقه قبلش به یکی دیگه گفته بود که هیچ علاقه ای نداره و ارزوشه از این زندگی بره بیرون. حتی پیش وکیل هم رفته که اینده اقدامش را بفهمه. الان تصمیم به جدایی گرفتم. خانوادش التماسم کردن که جدا نشیم و مادر و خواهرش گفتن جدا بشید ما خودمون را میکشیم و ... خودش هم اومد به من گفت نمی خواستم از دستت بدم به همین دلیل اومدم تو زندگیت ولی عشقی ایجاد نشد و ... به اصرار خانوده اش جدا نشدیم ولی دیگه هیچ حسی بهش ندارم. اصلا دوستش ندارم و وقتی بهم میخنده میگم یه فیلم دیگه شروع شد. وقتی بوسم می کنه میگم بازم داره کلک میزنه و ... الان خیلی داغونم نه به محبتش اعتماد دارم و نه حرفاش یادم میره @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🎶♥️🎶 قرارمان اين بود كه ناشناسى واردِ حريم‌مان نشود ..