هی میگفت زود باش ارث منو بده، من وکیل گرفتم که ارث اونو بدم خیلی پول برده بود امضا گرفته بودم یا به حسابش واریز کرده بودم مستندات رونگه داشتم ،وقتی دید زیادی بهش نمیرسه، گفت ،توافقی خونتو بده ۱۵۰ میلیون هم پول بده
گفتم ،۱۰۰ خونه ، ۵۰ میلیون هرموقع داشتم، فشار نیار بهت میدم .
بهش دادیم ،سال۹۳ یه اقرارنامه توی دفترخونه وکیل گفت تنظیم کنن بره امضا کنه تنها اشتباهی که وکیل کرد، حق امضا براش گذاشت سال ۹۷ من به اصرار خیلی زیاد پسر کوچیکه برگشتم بندر امام ،مستاجر رو دراوردم پسر بزرگه داد رهن پولشو خودش برداشت. دوبار پول رهنی خونه رو برداشت یکباره رهن مغازه رو خونه ۶۵میلیون رهن داده بود پولشو برداشت،
مجبور شدم طلاهامو فروختم دادم.مستاجر خیلی خونه رو داغون کرده بود تعمیرش کردم نشستیم توش من و دوتا پسرای دیگه ام.
آخرسال ۹۷ پسر بزرگه شکایت کرد که مادرم ارث منو نمیده .من وکیل گرفتیم اقرارنامه شو گذاشتیم گفتن قبول نیست مستندات بیارین همه مستندات رو نگه داشته بودم گذاشتیم روی میز محاکمه . گفت من پولها رو پس دادم به مادرم، بهش گفتن خوب مستندات بیار هیچ مستنداتی نداشت پرونده رد شد من شکایت کردم، که حق امضارو ازش بگیرم ،نزدیک دوساله هیچ جواب ندادن.
دوتا پسر هم بزرگ شدن کوچیکه بنای ناسازگاری گذاشت یالا من ارث میخوام.
هرروز دعوا و درگیری داشتیم، پسر بزرگه بچه دارشد .با من انقدرخوب شد، بچه خواست بدنیا بیاد، برام بلیط گرفت .گفت مامان بیا میخوام توهم باشی، ماهم بلانسبت خر شدیم ،گفتیم خوب شده وقتی کوچیکه اذیت میکرد میومد حسابی میزدش ،میگفت حق نداری مادر اذیت کنی، وقتی بچه اش بدنیا اومد گفت ،مامان خونه رو بفروش سهمشونو بده خودتو راحت کن منم گفتم تو امضا نمیکنی ،پیش پدر زن و مادر زنش گفت به من سیصد میلیون بده تا منم امضا کنم قال قضیه رو بکن ،گفتم باشه خونه رو گذاشتیم برای فروش مشتری پیدا شد خونه رو بخره. از تهران اومد با خریدار صحبت کرد همه کارهارو کرد ...
خلاصه خونه فروخته شد به پسر کوچیکه و پسر دومی یکی یک میلیارد تومان دادن موند .سهم من و خودش خریدار خونه رو ندید خریده بود ،دو روز بعد گفت میخوام بیام خونه رو ببینم وقتی اومد من همچی رو بهش گفتم که پسربزرگه هیچ سهمی نداره فقط توافق کردیم سیصد میلیون بهش بدیم امضا کنه، گفت باشه من باشما همکاری میکنم ،فردا بیاین بنگاه صحبت کنیم...
توی بنگاه چک رو کشیدن بنام پسر بزرگه یک میلیاردوچهل هشت میلیون تومن دوتا پسرها و فرستادن بانک چکهاشون پاس نشده بود، درحقیقت دنبال نخود سیاه فرستادن، انگار با هم تبانی کرده بودن،گفتم چک در وجه من بنویسین پسر بزرگه گفت مادرم مریض نمیتونه بایسته من الان میبرم میخوابونم بحسابش بخدا من براش دنبال خونه میگردم، منم دهنم قفل شد گفتم باشه بنویس نوشتن همانا ،و از دفترخونه رفتن همانا .جالب اینجاست ۱۶ میلیون هم سهم اون یکی رو برداشت گفت، میرم دنبال کار شهرداری و دارایی ،چند روز بعد فرار کرد، تا ۱۴۰۱/۴/۲۵ چک رو پاس کردیم، موندم هیچی دستمو نگرفت، نتونستم خونه بخرم .الان همه وسایلموجمع کردم تا برم پسر دومی خونه ای که خریده اونجا بریزم .هرکس بهش زنگ میزنه، میگه حقمه آخه این حقشه سال ۹۳ خونه مو بهش دادم ،که این خونه فروش رفت من از سهمش خونه بخرم حالا دست منو گذاشت توی حنا این حق منه بعد از ۳۲سال زندگی من خونه نداشته باشم ،۱۳سال بی پدری بزرگشون کردم ،اینه دست مزدم. الان دو هفته است که چک رو گرفته من گریه میکنم التماسش کردم، بیار بده بامن این کاررو نکن جواب تلفنمو نمیده ...
حالا فهمیدم چرا انقدر با من خوب شده بود سرمو شیره مالید تا به خواستش برسه که رسید، حالا من چکار کنم به کدوم قانون نداشته توی این مملکت شکایت کنم.. از سرگذشت من عبرت بگیرین به بچه های گرگ صفتی مثل بچه من اعتماد نکنین. من شدم آئینه عبرت دیگران و هر دختری رو با هر خانواده ای براش نگیرین ،این خانواده منو به روز سیاه نشوندن هیچی نداشتن صاحب همه چی شدن.
حتی منو شب عروسیه بچه ام نذاشتن بیام گفتن مادرت بیاد دعوا راه می اندازه بچه مو خام کردن تا دیدن حرفشونو گوش میده پسر احمق منم انجامش میده.
سر همه مردم شهرکلاه میزاره کسی نیست ازش پول طلب نداشته باشه.
خدابیامرز پدرش خیلی آدم خوبی بود مال مردم خور نبود به مردم بی بضاعت کمک می کرد... ج
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
همسر من مردی عصبی و پرخاشگره. از همون روزهای اول پس از ازدواج نقاب مهربونیش رو کنار زد و نشون داد که چقدر پرخاشگر و عصبیه.من اصلا فکرش رو هم نمی کردم اینطور باشه اما بود...👇
دست روی من بلند نمی کرد اما بسیار عصبی بود و تحمل خانواده من و نداشت. به لطف خدا بعد یکسال پسر اول و به فاصله کوتاهی پسر دومم به جمع ما اضافه شدند. به علت فاصله سنی کم پسر اولم که دو سالش هم نشده بود واکنش های حسادت آمیز به پسر کوچکم نشان می داد اما همسرم تحمل نمی کرد و با او هم پرخاش می کرد حتی یکبار او رو با صورت به دیوار کوبید و من که مستاصل شده بودم در برگشت از اداره به خانه خواهرم رفتم. بچه ها الان بزرگ شدند و همین پرخاش ها و کتک زدنها ادامه داره. پسر اولم به کلاس هفتم میره و در اوج بلوغه اما هنوز سر هر چیز کوچکی از پدرش کتک می خوره و فحش و توهین.. این مسئله دیگه به دوران مدرسه ختم نشده و تمام دوره تابستون بچه ها از پدرشون سر بازی با تبلت، ننوشتن مشقهای زبان، تمرین نکردن خوشنویسی و... هر چیز کوچکی فحش و کتک خوردن. من مستاصلم او به حرف اصلا گوش نمیده. برای بچه ها خیلی نگرانم. به شدت از او متنفر هستند و وقتی میاد فرار می کنند. در پشت سر به او دشنام می دهند و ارزو می کنند دیگه به خونه برنگرده. روزهای تعطیل وقتی می بینند خونه است ناراحت و غصه دار می شن. این وضعیت باعث شده ما برای جلوگیری از دعوا و جنجال به پنهان کاری و بعضا دروغگویی رو بیاریم . من به بچه ها همیشه میگم دروغ خط قرمزمه اما اونها علنا می بینن که یه وقتایی مجبورم دروغ بگم به پدرشون تا دعوا نشه. سر حتی چیزای ساده و حتی قیمت یه چیز. ما هر سه خسته ایم. در راه رضای خدا راهی پیش ما بگذارید.
سال قبل به طور جدی به طلاق فکر کردم در طول روزهای سال به ندرت میشه او خوشحال و آرام باشه .
الان دیگه کمک مالی من به خونه اصلا به چشمش نمیاد و به عنوان یک وظیفه به این مسئله نگاه می کنه و متقابلا اگر من خرجی واسه بچه ها بکنم و چیزی که دوست دارن و بخوام تهیه کنم حتی خوراکی به نظرش ریخت و پاشه و سر همین هم کج خلقی می کنه. بچه های من چند ساله التماس می کنن براشون یک ایکس باکس یا پی اس بگیرم اما او تا حرف خرید یه وسیله تفریحی اینطوری میشه سریع میاد وسط و میگه ابدا نمی ذارم ومگر اینکه از روی جنازه من رد بشید و راه رو می بنده . حرف ها و دردهای من تمومی نداره. خسته شدم از کار اداره، خانه، مخارج سنگین، بی مسئولیتی او در قبال مخارج بچه ها اعم از لباس و کلاس ها و .. دست آخر نمک نشناسی و بی حرمتی های او به خودم و بچه هام...
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
حدود یازده ماه پیش با خانومی ازدواج کردم که اهل و ساکن ایران نیستن و اصالتا عمانی هستن و در شهر مسقط عمان زندگی میکنن
بنده 36سالمه و همسرم 12سال ازمن کوچکتر هستن تک فرزند خانوادشون هستن و هیچ اشنایی با زبان و فرهنگ ایرانی ندارن...
و بشدت دراین مدت بمن وابستگی عاطفی پیدا کردن اشنایی ما بصورت کاری بود که با پدرشون داشتم و اینکه من فوق لیسانس معماری سنتی دارم وطی سفری که به عمان به دعوت پدرشون جهت ساخت یک مسجد بود اتفاق افتاد و از سوی ایشان پیشنهاد ازدواج داده شد شرایطی تعین شد که تمکین برای مرد باشه و همسرم بامن درایران زندگی کنن و...با حذف اضافات این مختصری بود از نحوه اشنایی و...
اما بعد
من اعتقادی به عشق ندارم وبه ازدواج هم فکر نمیکردم همسرم خانوم خیلی بامحبت و سرزنده و شادی هستن مشکل ما برسر نحوه ارتباط برقرار کردنه جدا از گویش ها مشکل فرهنگ دوکشور مختلف هم هست
دین کشور عمان مسلمانه و مذهبشون اباضیه ست که بنظر خودشون قدیمی ترین ونزدیکترین مذهب به اسلامه و بنوعی همان مذهب خوارج در زمان امام علی علیه السلام میشه
بااینکه همسرم شیعه دوازه امامی هستن ولی بعضی از عقایدشون با من متفاوته بنده ادم مذهبی هستم و تحقیق وتفحص زیاد داشتم در فرقه ها و نگرانم شاید این موارد در اینده بتونه مشکل ساز بشه برای زندگی ما
در نهایت اینکه بااینکه همسرم خیلی خیلی متوجه من هستن و محبت میکنن و واقعا بمن عشق میورزن واحترام میکنن من نمیتونم اون حس ایشونو داشته باشم
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
من دختری ۳۴ساله هستم.لیسانس نقاشی دارم و شاغل نیستم. از نظر ظاهری متوسط به بالا هستم....
از نظر اجتماعی و خانوادگی در سطح خوبی قرار دارم و مشکل خاصی ندارم. تابحال حتی تجربه نامزدی هم نداشتم. از شاید ۱۷-۱۸ سالگی خاستگارای زیادی داشتم. تا ۲۸ سالگی حتی اجازه اومدن به خونه و قرار خاستگاری رو نمیدادم و بعد از ۲۸ سالگی تصمیم به ازدواج گرفتم و با خاستگارا ملاقات کردم، ولی اکثرشون در جلسه اول تموم شدن و اونا دیگه پیگیر نشدن برای جلسات بعدی!!!!به جز یکی دو مورد ک اونام به توافق نرسیدیم و به نتیجه نرسید..
حالا الان یک ماهه با یه آقا آشنا شدم ک حدود سه سال پیش بصورت رسمی از همسرشون جدا شدن. ولی از نظر اخلاقی و اجتماعی و خانوادگی در سطح خوبی هستن و همه جوره مطابق با معیارهای من. این آقا بعد از یکی دو هفته از آشنایی به من گفتن ک از ازدواجشون یه پسر ۵ ساله دارن ک مادر و خواهرشون بزرگش کردن. من به شدت جا خوردم و تا چند روز هضم این قضیه برام سخت بود و وقتی ک قبول کردم و با قضیه یکم کنار اومدم، بهم گفتن ک بچه ها دوقولو هستن و یه دختر و پسر پنج ساله دارن. من واقعا شوکه شدم اون لحظه. ولی کلی باهام حرف زدن ک کم کم برام عادی شد. و گفتن بچه ها پیش پدر مادرشون هستن تا دو الی سه سال بعد ک ما خودمون بچه دار شیم و بچه مون یکم بزرگ شه بعد اونا میان پیش ما برای زندگی!!!!
حالا این آقا به خواستگاری من اومدن. و حالا پدر مادرم شدیداً مخالفن و میگن چون بچه داره اجازه نمیدن من با ایشون ازدواج کنم. و میگن بعدها با مشکل مواجه میشی بخاطر وجود بچهها!!! و حرفاشون باعث میشه من یه لحظه دچار تردید شم ولی باز وقتی به زندگی با این آقا و جنبه های مثبتی ک داره فکر میکنم، روی حرفم پافشاری میکنم. از طرفی هم واقعا الان دوست دارم ازدواج کنم و تشکیل خانواده بدم و میترسم شاید اگه قبول نکنم بعدها پشیمون بشم!
حالا میخواستم راهنماییم کنین ک آیا واقعا همچنین ازدواجی اشتباهه؟ آیا من دارم شتابزده عمل می کنم؟ توی موقعیت بدی قرار گرفتم لطفا کمکم کنید
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام عرض ادب به همه اعضای دوست داشتنی کانال ، الهی تنتون سلامت باشه که با ارزشترین و بالاترین نعمته🤲
برای خواهر گلم که زندگی پیچیده ای داره و نمیدونه چکار کنه 🌹
اول اینکه عزیزم یه جوری رفتار و زندگی کن که احتیاج به کسی نداشته باشی و توکلت به خدا باشه ، درسته کمک خانواده هم بی تاثیر نیست ولی تو زندگی زن.اشویی نمیشه دخالت کرد مگر اینکه بعضی ها به خودشون این اجازه رو میدن که دخالت کنن وتو زندگی زن و شوهر فتنه بندازن به اسم دلسوزی یا بزرگتر
عزیزم تمام مشکلاتتون نه ایرادش از شماست نه شوهرت ، فقط علتش اینه که بند ناف عاطفیش از خانواده اش نیوفتاده ، و هنوز به اون بلوغ فکری و مردونگی نرسیده که ببینه آیا این کار رو می کنه انسانیه یا نه ؟ نمیتونه فرق جایگاه بین مادر و خواهر و زن رو بفهمه ، نه که خودش نخوادا ،بلکه بازور سمت خودشون کشیدنش ،با این پیامتون اینطور برداشت کردم که متاسفانه شوهرت رو تو چنگشون دارن و شوهرتون هم تحت تاثیر اوناست
خیلی خیلی ببخشید اینطوری می نویسم ، از جمع هم عذر میخوام ، ایشون لیاقت عشقتون و زحمتی که برا زندگیش و بچه ها می کشی رو ندارن ، اصلا محبت ندیده که بخواد بلد باشه برات انجام بده ، اگه با دیگران خوبه به خاطر جلب توجه هست نه اینکه رفتارش با اونا خوب باشه ، ایشون چون زیر سلطه مادرشون هستن الان برای شما حکم مردسالاری و یا زورگویی دارن و شما نمیتونید ایشون رو عوض کنی حتی دنیا محبت به پاش بریزی ، حتی منتی ک سرت میزاره ناشی از همین سلطه ای هست که روش انجام شده ، فعلا قدرتش در چندتومن پولیه که تو جیبشه و برات زور و بازو میاد ولا غیر ، اینم بگما توجه زن و مرد به همدیگه نصفش بر می گرده به گفته دوتا خانواده ، که اگه خوب بگن دل زن و مرد رو به هم گرم می کنن واگر بد بگن سرد میشن به هم ، و زن و مرد رفتار همدیگر رو در گفته خانواده میبینه
بهترین کار اینه که یکم خودتم ازش فاصله بگیری و سرت رو به کاری گرم کنی و یکم به فکر خودت باشی به قول معروف کلاس بیا و خودت رو دست کم نگیر. هرچند رفتار خوبی نداشته باشه، نه قهر کن نه خونه رو ترک کن ، تا شاید یکم به خودش بیاد ، یا باسیاست باهاش برخورد کن یا جدی براش توضیح بده که خودت هم احتیاج به توجه و خلوت برا خودت داری ، و اینکه زندگی یه طرفه نیست بهش تذکر بده که رفتارش درشان یه مرد نیست که رو زن دست بلند کنه ، بگو پدر و مادر آینه تمامقد فردای بچه هاشون هستن و رفتارها رو میبینن و تو ذهنشون ذخیره می کنن ، اگر تو توجه کنی این محبت میچرخه بین منو و بچهات و دوباره برمی گرده به خودت ، بالاخره عزیزم میدونم سخته با اینجور مردا سر کردن ولی شما تلاشت رو بکن با سیاست رفتار و کارای زنانگیتو انجام بده و توکلت به خدا باشه و
ختم کلام اینکه هیچ مردی حاضر نمیشه بیاد مشاوره ،چون همشون زنشو مقصر میدونن 😁ولی برای درست کردن زندگیت ، خودت تنها برو و مشاوره بگیر که چطوری باهاش برخورد کنی و اذیت نشی و روحیه بچه هات هم شاد باشه
آقایون کانال ، خدا مردونگی رو در عشق به زن در وجودتون گذاشته ، دست رو برای نوازش زن قرار داده نه در مشت و سیلی ، زبون رو برای گفتن دوستت دارم نه منت و سرکوفت ،چشمرو برای دیدن زیبایی زنتون قرار داده نه تحقیر کردن قد و قیافه اش ، بواسطه زنه که روزیتون زیاد میشه، تا چند تومن پول تو جیبتونه اینقدر به خودتون مغرور نشین ، زن معشوقتونه نه کارگر خونه تون ، وای به اون روزی که بخوایین به کاراتون جواب پس بدین ،
الهی که مشکلت حل بشه خواهرم 🤲❤️
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام علیکم به همه خانم گلای سحر خیز و زحمتکش گروه ، روزتون پرازتندرستی و آرامش ، الهی آمین 🤲
شوهرم پشتم نیست
عزیزم ، همون که شوهرت گفت هیچی نگو و محل نزار یعنی پشتته ، وگرنه اجازه نمیداد حرفش رو بزنی
عزیزجان بزار بگه ، وقتی سن و سالی از بعضی آدما میگذره حالت رفتار بچه گونه و لج و غرغر و قهر و ایرادگیری توشون بوجود میاد
شما چیزی نگو خواهرم ، سکوت و لبخند بزرگترین سلاح دفاعیه😁
اینم بگم بعضی از آدما هم غیر مستقیم جنگ روانی راه میندازن بین زن و شوهر ، ومن با تمام پوست و استخوانم تجربه کردم ، تا وقتی اعتناء نکردم مسئله ای پیش نیومد و نشستن سرجاشون و دنبال یه فتنه بزرگتر بودن ، اما امان از وقتی که اومدم به شوهرم گفتم که مثلا هوامو داشته باشه ، اونچه نباید میشد شد و اینجور آدما هم چی میخوان ، همین فتنه انداختن تو زندگی دیگران رو ، مخصوصا که حس حسادت داشته باشن
به نظر من اگه پدرو مادری بچه اش رو و زندگیش رو دوست داشته باشه هیچوقت به خودش اجازه دخالت نمیده
حالا عزیزم ، اگه میتونی با کلاس جوابش رو به و مسئله رو بین خودتون فیصله بده و حل کن وگر نه خبراش رو به شوهرت نگو ، چون هرچی باشه بد یا خوب مادرشه نمیاد مادرش رو بزنه کنار و تو رو برداره ،هرچند عاشقت باشه ،
اگه میگه الان خونه بابات مونده بودی ، من جات بود میگفتم ، راست میگین اشتباه کردم با پسرت ازدواج کردم ، یعنی یه جوری بگو که حرف خودش به خودش برگرده و خودتو دست کم نگیر
خلاصه ختم کلام اینکه ، خواهر من اول به خاطر سلامتی خودت و بعد بچه ات و بعد زندگیت ، به این حرفا اهمیت ده و به قول شوهرت ، حرفشو تائید کن ولی خودتو خلاص و کار خودت رو بکن
✨از قدیم گفتن حرف ،حرف میاره ✨
اصلا و ابدا به شوهرت نگو امروز مادرت اینو گفت اونو گفت ، بگو خبر سلامتی ،
آره عزیزم با سکوت زندگیت رو مدیریت کن
الهی خوشبخت باشین 🤲🙏
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿