eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.7هزار عکس
626 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام روز همگی بخیر در جواب خانمی که شوهرش و برادر شوهرش توی مغازه پدرشوهرش کار میکنن
اول اینکه مال و اموال برای پدرشوهرتون هست و هر طور دوست داره درآمد اون مغازه رو تقسیم می‌کنه و شما حق هیچ اعتراضی نداری دوم اون سه تا برادرهای شوهر شما زرنگ بودن و از زحمت خودشون به کارمندی رسیدن دلیل نمیشه که توی مغازه سهمی نداشته باشن اگه همسر خودت هم زرنگ بود الان کار دومی داشت و توی مغازه هم سهم داشت پس این موضوع اصلا ربطی به اینکه اون سه تا کار دوم دارن نداره شما هم به جای اینکه خودت و همسرت رو اذیت و ناراحت کنی ناشکری نکن تا میتونی شکرگذار باش که برکت به زندگیت سرازیر بشه با همین حقوق بتونی به هرچی بخوای برسی حسودی و ناشکری و چشم هم چشمی برکت رو از زندگی میبره عزیزم مواظب افکار منفی باش که فقط خودتو نابود میکنی من همسرم کارمنده و حقوقش واقعا کمه ولی با اینکه سن کم ازدواج کردم اینقدر خونه پدرم چشم و دلم سیر بودم که هیچ وقت نه حسودی کسی رو کردم نه حسرت زندگی دیگران رو خوردم خداروشکر اینقدر برکت توی زندگیم هست که با همون حقوق کم دوتا خونه که یکیشو همسرم به اسم من زد و یک ماشین مدل بالا گرفتیم همین یک ماه پیش من فقط 280 میلیون طلا خریدم با همون حقوق کم ولی با فکر وبرنامه ریزی تا حالا به هرچی خواستم رسیدم مقداری پول داشتم یکساله سرمایه گذاری کردم تو بانک سودشو جمع کردم بعد از یکسال اصل پول رو گرفتم به همراه سودش کلی طلا خریدم زندگیمون و دارییمون از اونهایی که اطرافم هستندو درآمد ماهانه بالایی دارن خیلی بهتره پس مهمه چطور فکر کنی شما هم به جای اینکه بشینی غصه برادرهای شوهر رو بخوری فکر کن چطور میتونی با همین حقوقی که میگیری به تمام خواسته هات برسی ممنون گلی بانو کانالت عالیه @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii *⚘﷽⚘ 🔴 💠 زن وشوهری بیش از ۶۰ سال بایکدیگر زندگی مشترک داشتند. یک جعبه کفش در بالای کمد پیرزن بود که از شوهرش خواسته بود هرگز آن را باز نکند و در مورد آن هم چیزی نپرسد. یک روز پیرزن به بستر بیماری افتاد و پزشکان از او قطع امید کردند. پیرمرد با اجازه‌ی همسرش جعبه کفش را آورد. وقتی پیرمرد در جعبه را باز کرد دو عروسک بافتنی و مقداری پول به مبلغ ۵۰۰ هزار تومان دید. پیرمرد گفت اینها چیست؟ پیرزن گفت: اوّل زندگی، مادربزرگم به من گفت که راز خوشبختی شما این است که هیچ وقت مشاجره نکنید و هر وقت از دست شوهرت عصبانی شدی ساکت بمان و یک عروسک بباف. پیرمرد به شدت تحت تاثیر قرار گرفت و سعی کرد اشکهایش سرازیر نشود فقط دو عروسک در جعبه بود پس همسرش فقط دوبار در طول زندگی مشترکشان از دست او رنجیده بود و از این بابت شادمان شد. سپس پرسید: این همه پول چطور؟ پس اینها از کجا آمده؟ پیرزن در پاسخ گفت: آه عزیزم این پولی است که از فروش عروسک‌ها به دست آورده‌ام. . @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii . *⚘﷽⚘ قبل ازدواج...🌸 هر خواستگاری که میومد... به دلم نمی‌نشست...! اعتقاد و ایمان همسر آیندم خیلی واسم مهم بود...🤗 دلم میخواست ایمانش واقعی باشه نه به ظاهر و حرف.... میدونستم مؤمن واقعی واسه زن و زندگیش ارزش قائله... شنیده بودم چله زیارت عاشورا خیلی حاجت میده...👌 این چله رو "آیت‌الله حق‌شناس" توصیه کرده بودن... با چهل لعن و چهل سلام...!✋ کار سختی بود اما ‌به نظرم ازدواج موضوع بسیار مهمی بود...🤔 ارزششو داشت واسه رسیدن به بهترینا سختی بکشم... ۴۰ روز به نیت همسر معتقد و با ایمان...👌 . ۴،۳روز بعد اتمام چله… خواب شهیدی رو دیدم... چهره‌ ش یادم نیست ولی یادمه... لباس سبز تنش بود و رو سنگ مزارش نشسته بود...🍃 دیدم مردم میرن سر مزارش و حاجت میخوان... ولی جز من کسی اونو نمی دید انگار... یه تسبیح سبز رنگ داد دستم و گفت: "حاجت روا شدی..."😍 به فاصله چند روز بعد اون خواب... امین اومد خواستگاریم... . از اولین سفر سوریه که برگشت گفت: "زهرا جان…❤ واست یه هدیه مخصوص آوردم..." یه تسبیح سبز رنگ بهم داد و گفت: "زهرا…❤...این یه تسبیح مخصوصه..📿 به همه جا تبرک شده و... با حس خاصی واست آوردمش...💕 این تسبیحو به هیچ‌کس نده..." تسبیحو بوسیدم و گفتم: "خدا میدونه این مخصوص بودنش چه حکمتی داره..." بعد شهادتش…💔 خوابم برام مرور شد... تسبیحم سبز بود که یه شهید بهم داده بود...😭 . (همسر شهید امین کریمی چنبلو) @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii واما اون دخترخانم ک با آقای متاهل خرید تفریح میری ...‌ فکر نکن مزاحم نیسی این تو قسمتی از پرونده یادش. شد نزد خدا جریان یک واقعیت شماها زن های هر.زه ودختران بی‌بند با.ر بخونید عبرت بگیری چون نمیشه ب شما. شخصیت دیگه. ای داد دختر خانم 19ی20 ساله در مطب دندان پزشکی مشغول کار میشه و یوقت ای هم ک کارش. تمام میشه با یک آقا ی متعهل ک سه تا بچه داره خرید وکاسه وکوه نوردی میرن در همون تماس اول خانم اون آقا میفهمه اصلا ب. روش نمیا ره حدود دوسال میگذ ره بهیچ اونوان این. دوتا جدا نمیشن یک شب زن اول خیلی ناراحت میشه تصمیم جدی میگیره میره اسید میگره خودش کامل می پوشون سر راه دختره میریزه تو سوختش کامل صورت. خراب میشه قرا ر بو ده اون روز برن.مانتو بخرن فردا ک آقا میاد میبینه وای اصلا تلفن جواب نمیده همه فکر میکنن آقا این کا رو کرد بازداشت میشه آخرم. هیچ وقت نمیفهمن کار کی بود الان چندساله دختره داغونه مواظب عفت خودتان. باشی بخدا چوب خدا. صدا نداره جمع کنید خودتون زنان ودختران بی بند وبار هرجای جایتان نیس @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii من دختری ۱۱ ساله هستم و پدر و مادرم بخاطر دلایلی الکی باهم دعوا میکنند. جدیدا به پدرم شک کردم که در اینستاگرام در پیج دختر های بی شرم و ح‌یا میره و باهاشون چت میکنه امیدوارم پدر شماها هم از این کارا نکرده باشه خسته شدم دیگه چیکار کنم😪 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii . من یه پسر 16سالم. ... وقتی 14سالم بود یکی از اقوام مادر بزرگم اومدن مهمونی خونن مامان بزرگم اینا یه دختر داشتن که 3سال ازم کوچیکه من اول هیچ حسی بهش نداشتم ولی پارسال باز دیدمش واقعیتش بهش علاقه مند شدم الان تو اینیستا که پیجش خصوصی هست بهش درخواست دادم ولی بهم اجازه نداد تا اینکه از طریق خواهرم تونستم شمارشو بگیرم و بهش پیام دادم تو واتساپ اولش اسمم رو نگفتم چون ترسیدم بلاک کنه😑واسه همین اسم خواهرم رو گفتم و چون این دختر خانم تو مدرسه فرزانگان می خونن و خیلی باهوشن گفتم اومدم ازت درس بپرسم😐خلاصه الآن یک ماه هست که همین طوری می گذره.و من نتونستم بهش بگم البته به طور غیر مستقیم سعی می کنم از زبون خواهرم بهشون بفهمونم ولی خوب دیگه هر وقت می خوام راجب این قضیه حرف بزنم میگه میشه تموم کنی😐قشنگ ضایعه ام می‌کنه. می ترسممم از دستش بدم آخه خیلیییی دوسش دارم هر روز میرم دم در مدرسش 🥲 اینم بگمم ایشون یه دختری هستند که خیلی خوشگلن یعنی هر پسری ببینه ازش خوشش میاد من خودم چیزی از ایشون کم ندارم ولی خیلی وقتا احساس میکنم با یکی دیگه هست. این ماجرا رو هم چند تا از دوستام و خواهرم میدونه یعنی نتونستم به کسی بگم چون اگه پدر و مادرم بفهمن باهام بد بر خورد میکنن اونا دوست دارن منم مثل خودشون شاغل باشم و به این چیزا فکر نکنم . لطفاً کمک کنید.و اینکه من به ایشون بگم که کی هستم و بهشون علاقه دارم یا نه؟🙏 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii 🌹 ی ایده دارم برای خانومایی که دوست دارن شوهرشون بهشون بیشتر کنه و یا ی اخلاق بد همسرشونو از بین ببرن. من همسرم خیلی مغرورن و کمتر احساساتشو بروز میکرد.😢 من ولی تو حرفام اون خوصوصیت خوبی ک دوست داشتم همسرم داشته باشه ب همسرم میگفتم☺️ مثلا تو حرفام یا پیاما هایی ک براش میفرستم میگم سلام ب خودم یا اقای با احساس خودم بعد همیشه میگفت آخه من کجام با احساس و مهربونه ، منم میگفتم اتفاقا تو بر خلاف ادمایی ک خودشون مهربونو با احساس جلوه میدن ، واقعا تو مهربونیت تو ذاتته یا واقعا احساسیی.. بعد اقایی میگ تو از کجا فهمیدی از رو چ حساب اینو میگی ، منم ریز آقایی ک قبلا بهش فکردمو ، دونه دونه بهش میگم اونم کیف میکنه و اونم از اخلاق من تعریف میکنه و واقعا مهربون میشه و میکنه اونم واقعا این خوصوصیات خوبو در وجودش داره و... شماهم حتما امتحان کنید خیلی تاثیر داره 👌 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii هر چیزی رسم و رسومی داره✔🚫 در روستای محل زندگی‌مان رسم بر این بود که عروس را تا چند روز روی تختی کنار داماد می‌نشاندند و زنان و دختران روستا به دیدن آنها می‌آمدند. * آب، آینه و قرآن را در برابر عروس و داماد گذاشتم. محمد قرآن را گشود و چند آیه‌ای خواند؛ آن وقت عروس را تنها گذاشت و از خانه بیرون رفت. * گفتم : - «هر چیزی رسم و رسومی داره؛ بیا کنار همسرت بنشین تا مردم نگویند چرا رفتار داماد این طور است.»💮🌿  اما محمد گفت: - «من این رسم و رسومات رو قبول ندارم. یک بار ممکنه سرم رو بلند کنم و چشمم به نامحرم بیفتد؛ تا وقتی که این‌ها توی خانه باشند بیرون می‌مانم.»🍃🌼  بالاخره همه که رفتند محمد به خانه آمد و کنار همسرش نشست. * خاطره‌ای از شهید محمد طاهری راوی: صدیقه شیرمحمدی - - - - - - - - - 「✤✿✤」 - - - - - @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii من با این ازدواج مخالفم... من دختر ۱۴ ساله ای هستم و کلاس هشتم راهنمایی هستم پسر عموی من ۲۷ سالش هست ( هم پسر عموم هست هم پسر خاله ) ایشون یک ساله که خاستگار من هستن من با ازدواج با ایشون کاملا مخالفم من دوست ندارم که تو سن کم ازدواج کنم از طرفی هم ما ۱۳ سال باهم اختلاف سنی داریم این آقا پسر هم خیلی از خودراضی و عصبی هست نمیگم پسر بدیه میشناسمش نه اهل دود و دم هست نه اهل رفیق بازی فقط یزره زود عصبانی میشه و مغرور هست و میدونم که اونم فقط به اجبار خانوادش اومده خاستگاری ولی متاسفانه خانواده ها خیلی بر این ازدواج اصرار دارن نمیدونم چی کار کنم پدر و مادر هامون هم میگن فعلا نامزد کنید اگه از هم خوشتون نیومد جدا شید لطفا کمکم کنید یک ساله که از درس و مشقم افتادم @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii هر روز صبح سرکار می‌رفت و همسرش هنگام بدرقه به او می‌گفت: "مواظب خودت باش عزیزم. شوهرش هم می‌گفت: چشم" 🍃روزی زن به محل کار شوهر رفت و از پشت در دید که همسرش با منشی در حال بگو بخند و دلبری از هم هستند. 🍃به خانه برگشت و در راه پیامکی به همسرش زد و نوشت: «همسرم یادت باشد وقتی صبح سرکار می‌روی همیشه می‌گویم مراقب خودت باش، مقصودم تنها این نیست که مواظب باشی در هنگام رد شدن از خیابان زیر ماشین نروی. مقصودم این است مراقب دلت و روحت باش که کسی آن را از من نگیرد. اگر جسمت خدای‌نکرده ناقص شود برای من عزیزی، عزیزتر می‌شوی و تا زنده‌ام مراقب تو می‌شوم. اما اگر قلبت زیر مهر کسی برود، حتی اگر تن تو سالم باشد، نه تنها روحم بلکه جسمم هم برای تو نخواهد بود. پس مواظب قلبت بیشتر از همه چیز باش.» @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii خانوم کانالمون میگه سلام‌ ؛ ۴۹ ساله هستم‌و همسرم حدود ۲۰ ساله فوت شدن ؛ یه دختر دارم‌گه از۷ سالگی شدیم همدم همدیگه ؛ سالها خواستگارانم‌ رو به دلایل مختلف رد کردم‌؛ الان گه شرایط ازدواج رو دارم‌متاسفانه دیگه مورد بسیار کم‌شده ، دلم‌میخواد حداقل باقی مانده ی زندگیم‌ رو دیگه تنها نباشم‌ ؛ خداوند به همه کمک کنه و من هم ؛ خدا نگهدار همگی ❤❤ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿