eitaa logo
بهشتیان 🌱
31.2هزار دنبال‌کننده
128 عکس
42 ویدیو
0 فایل
کد شامد کانال 1-1-774454-64-0-3 به قلم فاطمه علی‌کرم کپی حرام و نویسنده راضی نیست نام‌اثرها زبان‌عشق اوج نفرت یگانه منتهای عشق تمام تو، سهم من روزهای تاریک سپیده کنار تو بودن زیباست تبلیغات👈🏻    @behestiyan2
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂💫🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂💫🍂 🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂 🍂💫🍂 💫🍂 🍂 💫کنار تو بودن زیباست💫 _هم اون داییت هم این پسره‌ی الدنگ سابقه دار با فکر و نقشه بهت نزدیک شدن می‌شونم سرجاشون _تو حق نداری در رابطه با مرتضی اینجوری حرف بزنی قدمی سمتم برداشت کی میخواد این حق رو از من بگیره؟ تو یک‌قدمیش ایستادم _من. چون‌این همه سال نبودی هیچ حقی نداری انگشتش رو بالا اورد و تهدبد وار گفت _مراقب حرف زدنت باش عصبی ادامه داد _فکر اون پسره‌ی سابقه‌دار رو هم از سرت بیرون کن _چرا!؟ _چون نمی‌خوام کسی از پولی که داری سو استفاده کنه _چه پولی! _پولی که من برات آوردم پوزخند صدا داری از حرص زدم _پولت مال خودت. نه من نه مرتضی از این پول کثیفت خبر نداشتیم که بخوایم... دستش رو بلند کرد و محکم توی صورتم زد.انقدر که محکم که صورتم رو کامل چرحوند از کاری که کرد دهنم باز موند. ناباور دستم رو روی صورتم‌ کشیدم با نفرت نگاهش کردم _توی این بیست و دو سال به خاطر نبودنت خیلی سیلی خوردم اما این یکی از همشون تلخ‌تر بود. یه بار دیگه این کارت رو تکرار کنی اون وقت بهت نشون میدم که منم مثل خودتم. یه آدم فرصت طلب یه ... دستش رو بالا برد و دومیم رو سیلی رو همونجای قبلی محکم‌تر زد طوری که طعم خون رو توی دهنم احساس کردم و عصبی گفت _امشب آماد‌ه‌م تا عوض تمام این بیست و دو سالی که نبودم بزنم تو صورتت که حرف دهنت رو بفهمی، ادبت کنم.‌ تاکیدی سرش رو تکون داد _فهمیدی! با حرص نگاهم کرد دستش رو بالا آورد و تهدید وار تکون داد _نفهمیدی ادامه بده که از دیروز خیلی خودم رو نگه‌داشتم‌ تا دق و دلی تمام بی ادبی هات رو یکجا سرت خالی کنم دست سنگینی داره و منم دربرابرش بی دفاعم. با دست خونی که از بینیم‌ می اومد رو پاک کردو عقب عقب ازش فاصله گرفتم و روی مبل نشستم. بغض و گریه کم‌کم سراغم اومد. جعبه ی دستمال کاغذی رو جلوم گرفت. بی اهمیت مقنعه‌م رو برداشتم و جلوی بینیم گرفتم. انگار ذره ای براش مهم نیست. دستمال رو روی میز انداخت و سمت اتاقش رفت همزمان در خونه باز شد و جاوید داخل اومد _بابا، عمو می‌گه... با تعجب نگاهش رو به من داد.‌ لبش رو به دندون گرفت و رو به اتاق سپهر گفت _بابا عمو می‌گه یه لحظه بری پایین سپهر از اتاقش بیرون نیومد.‌جاوید کنارم نشست و آهسته گفت _گفتم بهت انقدر جوابش رو نده! خواست مقنعه‌ رو از جلوی بینیم کنار بزنه که با گریه سرم رو عقب کشیدم سپهر از اتاق بیرون اومد و جاوید فوری ایستاد _عموت کجاست؟ _پایین نیم‌نگاهی به من انداخت و سمت در رفت _بمون خونه تا من برگردم رفت و در رو بست _بلند شو برو دست و صورتت رو بشور چشم‌های پراشکم رو بهش دادم _گفتی می‌تونی یه کاری کنی من از اینجا برم ایستاد و سمت آشپزخونه رفت _نه. مگه از جونم سیر شدم! لیوان ابی پر کرد و روی میز گذاشت _بلند شو صورتت رو بشور یه قرص بخور _دیروز گفتی! _گفتم میتونم ببرمت بیرون ولی هر جا ببرمت برمی‌گردونمت خونه. اونم نه توی این شرایط پارت زاپاس رمان کامل شده. ۸۴۱ پارت داره😋 قیمت ۵۰ تومن بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه 6037997239519771 بانک ملی فاطمه علی کرم فیش رو برای این ایدی ارسال کنید @onix12 🖊 : فاطمه علی‌کرم 🍂 هدی‌بانو🍂 🚫 و پیگرد دارد🚫 ╔═💫🍂════╗       @behestiyan ╚════💫🍂═╝ 💫 🍂💫 💫🍂💫 🍂💫🍂💫 💫🍂💫🍂💫🍂 🍂💫🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂💫🍂💫🍂