eitaa logo
♡بوےعطࢪڂدا♡
105 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
512 ویدیو
88 فایل
{بسم الرب شهدا} 🌨| #باݩوجان چادرت‌فقط‌برایت‌پوشش‌نیست ڪاخ‌سیاهیست‌درمقابل‌فتنه‌های‌ ڪاخ‌سفید👌🏽✨ "هل‌مݩ‌ݩاصࢪیݩصرݩۍ؟!" 🌱|میشݩـوے‌رفیــق؟! امـام‌زمـاݩمـوݩ‌یـاࢪمۍ‌طݪبـد(: کپی همراه باصلوات بلامانع است. خادم کانال @nafasm1 @zahra1362212
مشاهده در ایتا
دانلود
🌙 اگه شبا خیلی دیدین دلتون بی‌قراره.... حتما این نکته رو گوشزد کنید بهش : خداوندی هست (؛🌿🙃
«بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم»🌱
هر جمعه از نبودنتان درد می‌کشیم رحمی بکن به حالِ دل بی‌قرارها...:)✋🏻 💙
جمعه است و پرونده هامان زیرِ دستانت... کاش پرونده هایمان هم دَم از "ا ن ت ظ ا ر" بزنند.... 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌈استادپناهیان: آخر الزمان فقط زمانۀ اوج گرفتن "بدیها" نیست ، زمانۀ اوج گرفتن "خوبیها و ظهور خوبترین خوبان عالم" هم هست. بهترین خلق ‏عالم که پیامبر اکرم (ص) می فرمود دلم برایشان تنگ میشود در "آخرالزمان" ظهور میکنند. همانها که "مقدمه ساز ظهور حضرت مهدی(عج)" خواهند ‏بود و گوی سبقت را از خوبان عالم می ربایند... ✨اَللهُمَّ اجْعَلْنَا مِنْ اَنْصٰارِهِ وَ اَعْوٰانِهِ✨
هیچ بهانہ‌ایی مجوز ناامیدی نمیشود ...!🌱♥️ 💚
﴿وَ رَتلِ القرآنَ تَرتیلا...﴾ [ترتیل] یعنی این کھ قرآن را تقسیم کنی و هر روز با یڪ آیه زندگی کنی...! :) 🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پاییز همینجا بهار می‌شود (:😌🍁 💙
🍂 خودم را به آن راه زدم و پرسیدم: یعنی چی؟ فکر کردم این بهانه ای می شود برای حرف زدن، اما محمد گفت: یعنی که، این رنگ و روغن ها را از صورتت پاک کن. همین. تند و تیز و گزنده گفت و ساکت شد و دوباره راه را بر حرف زدن بست. می فهمیدم از چه عصبانی است، منتها به تنها چیزی که فکر می کردم این بود که سر صحبت را باز کنم، برای همین دوباره پرسیدم: کدوم رنگ و روغن؟! یک لحظه برگشت، با نگاهی تند و غضبناک، و بعد بدون این که چیزی بگوید، دوباره جلو را نگاه کرد و من مجبور شدم که حساب کار خودم را بکنم و ساکت شوم. رنجیده و سر در گریبان، رویم را به طرف پنجره کردم و در فکر فرو رفتم و او ضبط را روشن کرد. یکی از همان کاست ها که من بیزار بودم، انگار غم عالم می آمد توی دلم، شروع به خواندن کرد. آن وقت ها من از شنیدن آن نوع شعر و موسیقی دلم می گرفت و خلقم تنگ می شد و محمد خوب این را می دانست ، معمولا با من که بود آن ها را گوش نمی کرد.، ولی حالا فرق می کرد. قهر بودیم و من بالاجبار مجبور بودم گوش کنم. پس سرم را به پشتی صندلی تکیه دادم و به جاده خیره شدم. خواننده با صدایی حزین که به گوش من ناله می آمد، می خواند: هر کاو فرقت روزی چشیده باشد داند که سخت باشد قطع امیدواران با ساربان بگویید احوال آب چشمم تا بر شتر نبندد، محمل به روز باران چندین که بر شمردم، از ماجرای عشقت اندوه دل نگفتم الا، یک از هزاران بیش تر از همه صدای نی و یک ساز دیگر که نمی دانم چه بود، باعث می شد دل آدم بگیرد. دنباله اش خواننده، این دو بیت را لااقل تند خواند و شاید به همین علت همین دو بیت به دلم نشست. سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل بیرون نمی توان کرد الا به روزگاران چندت کنم حکایت، شرح این قدر کفایت باقی نمی توان گفت: الا به غمگساران برای اولین بار در مفهوم این چند بیت دقیق شدم و به فکر فرو رفتم. فکر کردم راست می گوید، مهری که توی این مدت توی دل من رفته واقعا یک روزگار شاید اندازه عمر من طول بکشد تا.... مردد فکر کردم: یعنی آن وقت از دلم بیرون می رود؟ نه مطمئن بودم که این طور نیست. آن قدر با خودم کلنجار رفتم و توی فکر غرق شدم که نفهمیدم کی خوابم برد. وقتی بیدار شدم که ماشین ایستاد. کنار جاده نزدیک سد بودیم. آقا رضا و امیر دم ماشین آمده بودند و با محمد صحبت می کردند . حرف سر این بود که امیر می خواست کمی استراحت کنند، ولی آقا رضا و محمد ترجیح می دادند تا جایی که اسمش کجور بود یکسره بروند. آن طور که آقا رضا می گفت راه کجور از مرزن آباد می گذشت که حدود دو ساعت دیگر با ما فاصله داشت. بالاخره هم حرف آقا رضا و محمد شد. ☕️ 🔥 ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌