16.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تیزر معرفی کتاب😍
اردو در قبرســتان ژغاره
✍️ زهـرا جلائــیفر
رمان دینی نوجوان| اگه به دنبال مطالعه ماجراهای پرهیجان همراه با معما و کشف راز و رمز یک نام گذاری عجیب هستید با گروه دوستان بادآور و پسران مدرسه، راهی قبرستان ژغاره شوید.
این رمان ماجراجویانه، و در برخی صحنهها ترسناک است. تلفیق این هیجان و تعلیق با زبان و موقعیتهای طنز، اثر را تبدیل به اثری جذاب و خواندنی کرده است.
نویسنده کتاب را براساس داستان عبدالرحمن اصفهانی نوشته است، وی در زمان امام هادی(ع) در اصفهان زندگی میکرده و طی یک ملاقات کوتاه با آن حضرت در سامرا شیعه میشود و آثار و برکات فراوانی از همان ملاقات کوتاه به زندگیاش میرسد.
[۱۳۶ صفحه
قطع رقعی
چاپ ۱۳
قیمت پشت جلد ۱۴۰ هزار تومان]
🛍️ثبت سفارش سریع و آسان و مشاهده سایر کتابهای بهنشر
www.behnashr.ir
#زیارت_جامعه_کبیره
#اردو_در_قبرستان_ژغاره
#انتشارات_به_نشر
@behnashr
📖 جرعه ای از دریای نور
قالَ الرِّضا عليه السلام: إنَّ بِسمِ اللّه ِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ أقرَبُ إلَى اسْمِ اللّه ِ الأْعظَمِ مِن سَوادِ الْعَينِ إلى بَياضِها؛
امام رضا عليه السلام :
بسم اللّه الرحمن الرحيم، به اسم اعظم نزديك تر است از سياهى چشم به سفيدى اش.
@behnashr
انتشارات به نشر
📚 روایت های سریالی چنارها مرا به خاطر می سپارند ✍️ عابدین زارع نام داستان: گنگ خواب دیده 📍 قسم
📚 روایت های سریالی
چنارها مرا به خاطر می سپارند
✍️ عابدین زارع
نام داستان: گنگ خواب دیده
📍 قسمت هشتم
- بچهم بیقراره. بیقرار!
زیور نگاهش گره خورد به صورت معصومانه لطفالله که قبر پدرش را بغل گرفته و نگاهش را دوخته به قدمگاه و انگار چیزی میگوید که در گفتار نمیگنجد.
لطف الله در یک اتاق فلزی نیمه تاریک، گوشهای کز کرده و ناله می کند. تسبیح دانه درشت یاقوتی رنگ هم در دستش مچاله می شود و چرق چرق می کند. صدایی آرام توی اتاقک میپیچد و حال و هوای لطفالله را عوض میکند. تبسمی روی لبانش نقش میبندد و نالهاش قطع میشود. از جایش بلند میشود و از پشت پنجره بزرگ که میلههای فلزی توی قابش جوش خورده، به بیرون نگاه میکند تا منبع صدا را ببیند.
چنگ می اندازد به میله فلزی و میلهها یک آن فرو میریزد و پنجره باز میشود و نور کم سویی به درون اتاقک هجوم میآورد و صدا با شدت بیشتری فضای اتاقک را پر می کند که با لحنی آرام و با طمانینه، او را خطاب قرار می دهد: «لطف الله ... لطف الله»
لطف الله دست راستش را به بیرون دراز میکند و فریاد می زند: «آ...آ...آ»
زیور از خواب می پرد. صورتش خیس عرق شده و نفس نفس می زند.
لحظهای چشمانش را میبندند و اشک از چشمانش جاری میشود. دلش میخواهد فریاد بزند اما میترسد شوهر و بچهاش از خواب بیدار شوند.
پلکهایش را باز میکند و از سایه روشن اشک هایش، نگاهش تلاقی میکند به قاب عکس روبرو که خودش و پدرش دست به سینه ایستاده و پس زمینه عکس، مرقد مطهر امام رضا است.
عکسی از سال های دور؛ وقتی که دختر بچهای بیش نبود. برای چند لحظه به تصویر میخکوب می شود و آرام آرام پلکهایش روی هم سوار می شوند...
ننه خاور ساک سفر را آماده می کند و میآید توی ایوان. لطف الله بر میگردد به اتاق و یک پیراهن و شلوار بر می دارد و می چپاند توی ساک لباس ننه و زیپ ساک را می بندد.
علیداد کنار در قلعه ایستاده و منظر زائران است و مردم ده آمدهان بدرقه و هر کس مسافرش را بغل گرفته و میبوسد و انها هم با چشمهای خیس حلالیت میطلبند.
عین الله ساک ننه و زنش را کول گرفته تا پیش ماشین می آید. ننه از او میخواد تا که مواظب لطف الله باشد و نگذارد جایی برود گم و گور شود تا او از سفر برگردد.
عین الله پشت سر هم «چشم» میگوید و به مادرش اطمینان میدهد که خیالش از بابت لطف الله راحت باشد و با فراغ بال به زیارت امام رضا برود.
محوطه شلوغ شده و سید قاسم شال سبزی انداخته دور گردنش و کتابش را گرفته توی دست و چاوشی می خواند:
ما نزد حضرت شاه خراسان میرویم
با سر و جان در بر سلطان ایمان میرویم
قبله هشتم، امام هشتمین باشد رضا
ما به نزد آن شهنشاه غریبان میرویم
به ضامن الغربا، حضرت رضا، صلوات!
همه با صدای بلند صلوات میفرستند و زنها و مرهایی که آرزوی زیارت به دلشان مانده، از گوشه چشم اشک میریزند.
ننه و کوکب و حسن سوار ماشین میشوند و ننه خاور از کنار پنچره چشم به راه زیور است تا بیاید.
چند دقیقه مانده به حرکت زیور از راه میرسد.
عین الله میرود پیشبازش تا با او صحبت می کند. زیور می آید تا توی ماشین و روی ننه و زن برادرش را میبوسد و خداحافظی می کند.
راننده مینشیند پشت فرمان.
ماشین دود می کند و راه می افتد و گرد و خاک راه می اندازد.
ماشین دور و دورتر می شود تا از پیچ گردنه ناپدید می شود.
چند لحظه بعد، یک ماشین دولتی با دو سرنشین وارد ده میشود...
🖇 قسمت آخر این داستان را در کانال انتشارات بهنشر بخوانید.
@behnashr
#اطلاعیه | نشست با موضوع «بازآفرینی تجربههای جنگ ۱۲ روزه در روایت و ادبیات داستانی»
✨ همراه با:
رونمایی و جشن امضای کتاب تهران- تلآویو بدون توقف
🎙با حضور:
علی اصغر عزتی پاک؛ نویسنده و منتقد
جمعی از نویسندگان کتاب
▫️ دوشنبه ۸ دیماه ۱۴۰۴ - ساعت ۱۵:۳۰
▫️شیراز، میدان کوزه گری، بوستان جوان، پردیس سینمایی استاد امین تارخ
📲 با ما همراه باشید :
سایت| اینستاگرام | تلگرام | بله | ایتا
@behnashr
#اخبار_به_نشر
♦️روایت هشت داستان از زندگی امام کاظم (ع) برای کودکان/ کتاب «نامه به حاکم ناشناش» منتشر شد
«نامه به حاکم ناشناس» جلد نهم مجموعه هشت بهشت است که هر یک از کتابهای این مجموعه به بیان داستان گونه زندگی چهارده معصوم(ع) پرداخته است.
این کتاب حاوی هشت داستان دلنشین این اثر از لحظات زندگی امام کاظم (ع)، سیره رفتاری و کرامات امام کاظم (ع) است که بههمراه تصاویر ساده و زیبا، برای کودکان و نوجوانان ۱۰ تا ۱۵ ساله چاپ شده است.(ادامه دارد)
🗞خبرگزاری صدا و سیما
🗞خبرگزاری کیهان
🗞خبرگزاری آنا
🗞خبرگزاری مهر
🗞خبرگزاری آستان نیوز
🗞خبرگزاری اقتصاد ایران
🗞پایگاه شبکه خبر
🗞خبرگزاری قدس
@behnashr
📚 کتاب حدیث شریف کساء
به همراه زیارت آل یاسین و دعای فرج
این کتاب در قطع نیم جیبی و جیبی با کیفیت بسیار خوب، خط خوانا و ترجمه روان منتشر شده است.
حدیث شریف کساء توسط جابربن عبدالله انصاری و از حضرت زهرا(س) نقل شده است.
این حدیث گویای واقعهای است که در خانه شریف آن مکرمه اتفاق افتاده و مشتمل بر بیان فضایل پنج تن آل عباست که ذکر فضایل آنها از روی ارادت و محبت بالاترین عبادت به شمار میآید.
💬 به ادمین پیام دهید تا مشخصات کتاب و تصاویری از صفحات داخلی برای شما ارسال کند.
ثبت سفارش آنلاین در سایت
🌐www.behnashr.ir
🆔 @behnashr_admin
🛍 خرید حضوری از کتابفروشی های به نشر (آدرس تمامی مراکز فروش)
@behnashr
📘 صحیفه سجادیه | با ترجمه فارسی
صحیفه سجادیه تنها کتاب دعا نیست؛ می تونه مرجعی باشه که در هر حال و هر زمان، پاسخی برای دل آدمی پیدا میکنه؛ از روزهای اندوه و گرفتاری تا لحظههای آرامش، شکر و امید.😌
در دعاهای این اثر گرانسنگ، امام سجاد(ع) به ما یاد میده چگونه با پروردگار خود نجوا کنیم؛ گاهی برای رفع غم، گاهی برای شکر نعمت، زمانی از بیم آینده و گاهی هنگام درماندگی و طلب راهچاره.👌
📚 این کتاب ارزشمند مشتمل بر ۵۴ دعا و نیایش از امام سجاد(ع) با موضوعاتی متنوع و کاربردی است.
💬 به ادمین پیام دهید تا مشخصات و تصاویری از صفحات کتاب برای شما ارسال کند.
🌐 www.behnashr.ir
🆔 @behnashr_admin
🛍 خرید حضوری از کتابفروشی های بهنشر
(آدرس تمامی مراکز فروش)
@behnashr
مسیح یک شاخه گل محمدی به من می دهد و می گوید: این گل را بو کن ویکتور. معجزه تو این جاست!
🌸 همزمان با میلاد حضرت عیسی مسیح(ع) چاپ دوم کتاب داستانی«بهترین کریسمس من» منتشر شد.
این کتاب داستان پسر بچهای مسیحی است که از مسیح مقدس آرزوی معجزهای دارد، با ماجراهایی که در قصه بیان میشود او با حضرت محمد(ص) که مسیح هم از آمدن او خبر داده آشنا میشود.
🔻برای داشتن این کتاب زیبا به سایت یا فروشگاههای کتاب به نشر مراجعه کنید
www.behnashr.ir
#انتشارات_به_نشر
#بهترین_کریسمس_من
@behnashr
📖 جرعه ای از دریای نور
قالَ الرِّضا عليه السلام:
إيّاكَ أن تَتبَعَ النَّفسَ هَواها فَإنَّ في هَواها رَداها
امام رضا عليه السلام:
مبادا از هواى نفس پيروى كنى كه در آن نابودى نهفته است.
@behnashr
انتشارات به نشر
📚 روایت های سریالی چنارها مرا به خاطر می سپارند ✍️ عابدین زارع نام داستان: گنگ خواب دیده 📍 قسم
📚 روایت های سریالی
چنارها مرا به خاطر می سپارند
✍️ عابدین زارع
نام داستان: گنگ خواب دیده
📍 قسمت آخر
چند لحظه بعد، یک ماشین دولتی با دو سرنشین وارد ده میشود. مینی بوس کاروان توی جاده پیش میرود و پرچم سبز جلوی ماشین، توی باد موج بر میدارد و میخورد به شیشه و پنجره ماشین. سایه باربند و چادر روی بار، روی زمین سرعت گرفته و پا به پای ماشین، طول جاده را میبلعد و پستی و بلندیها را زیر پا میگذارد...
لحظه به لحظه سایه باربند بزرگ و بزرگتر میشود و چادر از روی ساکها برداشته میشود و سایهای میافتد روی سینه کش جاده.
سایه دست و پنجهای، خس و خاشاک کنار جاده را کنار میزند و هیکلش کامل میافتد روی جاده. دست کشیده میشود تا پرچم را بگیرد. چیزی توی دست تکان میخورد و باد آن را این طرف و آن طرف میبرد؛ چیزی شبیه طناب، حلقه یا تسبیح.
عینالله ابرو در هم کشیده و براق شده توی صورت زیور و ماشین سفید دولتی کنار خانه زیور پارک کرده و دو مرد توی ماشین نشستهاند.
- تو قول دادی زیور. اگه نمیتونستی نگهش داری به خودم میگفتی.
- به خدا... به خدا... چه جوری بگم آخه... دلم نیومد به قرآن!
- ما با هم حرف زدیم خواهر من. گفتم که میآن دنبالش.
- آخه ...آخه... نتونستم. ننه یه چیزایی میگفت. میگفت که همش بی قراری میکرده و میرفته رو پشت و بوم، زل میزده به قدمگاه. گفت که خواب دیده و براش تعریف کرده.
- این حرفا چیه زیور؟ چند بار گفتم این بهترین فرصته که همین جا تمومش کنیم. من پول ریختم به حسابشون. میبینی که اومدن دنبالش ببرنش.
دو ساعت دندون رو جیگر میگذاشتی، اون وقت هم خودت راحت میشدی از پخت و پز و بشور و بساب و از حرفای هر روز قباد، هم ننه، هم ...
- کاکا، گفتم که اون خواب دیده. خودمم خوابشو دیدم. کاکای من!
با این کار هیشگی راحت نمیشه. اگه پولی دادی برش میگردونن. برش نگردونن خودم میدم. صدقه سر کاکام! خودم کلفتی شو میکنم. هر کی ام هر چی میخواد بگه، بگه.
اون خواب زیارت دیده بود. کاکا!
لطفالله پرنده تو قفس نیست. امام غریب خودش حکم آزادی شو داده دستش.
حالا که آقا طلبیده و رفته پابوسش، خودش زائرشو نگه میداره. یا ضامن آهو خودت نگهدارش باش!
راننده دست به فرمان پیش میتازد و از توی آینه روبرو، مسافران را نیم نگاهی میکند و با صدای ضبط صوت هم نوایی میکند:
دوست دارم صدات کنم، تو هم منو صدا کنی
من تو رو نگاه کنم، تو هم منو صدا کنی
قربوت صفات برم، از راه دوری اومدم
جای دوری نمیره، اگه منو نگاه کنی
دل من زندونیه، تویی که تنها میتونی
این قفس رو واکنی، پرنده رو رها کنی
و آن بالا لطفالله میان بارها نشسته و دستانش محکم به میلههای باربند چسبانده و باد موهایش را تکان میدهد.
چشمهایش مات مانده به روبرو، یه جایی در دور دست، جایی آن طرف جاده؛ آنجا که دستی روی سرش کشیده میشود تا هدیهای بگیرد از جنس نور؛ از جنس دانههای خوشرنگ تسبیح و صدایی در گوشش پیچیده میشود و او را فرا میخواند: «لطفالله... لطفالله».
تمام.
@behnashr
هدایت شده از انتشارات به نشر
#معرفی_کتاب ۲۳۳
#تازه_های_کتاب_نشر
چنار ها مرا به خاطر می سپارند
✍️ عابدین زارع
داستان رضوی | ده داستان رضوی، درباره زائران و عاشقان حضرت رضا(ع) است که هر یک با قلبی سرشار از ارادت و مهر و آرزو در میان زندگیهای پر هیاهویشان پا در مسیر زیارت به مشهد مقدس و پابوسی شمسالشموس میگذارند. این قصههای صمیمی با لهجـه و گـویشهای متفاوت مردمان روایت شده که شیرینی و لذت خوانش داستانها را چند برابر میکند.
[۱۹۲ صفحه
قطع رقعی
چاپ ۱
قیمت پشت جلد: ۹۰ هزار تومان ]
🛍️ لینک سریع و آسان تهیه کتاب
https://B2n.ir/r54175
www.behnashr.ir
۰۹۰۲۷۶۵۲۰۰۸
#چنارها_مرا_به_خاطر_میسپارند
#داستان_رضوی #کتاب_رضوی
#انتشارات_به_نشر
@behnashr