17.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 "بسمالله الرحمن الرحیم، الیوم استعمال تنباکو و توتون بِأَیِ نحوٍ کان در حکم محاربه باامام زمان علیه السلام است."
♦️زمانى همين حكم يك خطى ميرزاى شيرازى كافى بودتا تمام قليانها شكسته شود
🔴٢٤ اردیبهشت سالروز حکم تاریخی میرزای شیرازی درباره تحریم تنباکو ولغو قرار داد استعماری گرامیباد
🔹۲۴ اردیبهشت سالروز فتوای معروف میرزای شیرازی در مورد استفاده از توتون و تنباکو است که بواسطهی این فتوا قرارداد استعماری که ناصرالدینشاه با انگلیسیها بسته بود، لغو شد.
ـ ـ ـ ـ ــــــــــ✾ــــــــــ ـ ـ ـ ـ
900.9K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 صف های طولانی در سرزمینهای اشغالی برای دریافت گذرنامه..
اَلفَرار...😂
11.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بازیگری تو خونِشه....😂
4.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خوشحالی بعد از گل...با کتک کاری... 😄
لطیفه قرآنی 😁
🌹از پرخورى پرسيدند: كدام آيه قرآن را بيشتر دوست دارى ؟
گفت : ما لَكُم اَلا تَأكُلُوا( چرا نمیخورید)
🌹پرسيدند : كدام دستور قرآن را بيشتر بكار مى بندى ؟
گفت : كُلُوا وَ اشرَبُوا(بخورید)
🌹پرسيدند: كدام دعا قرآنی را ورد زبان ساخته اى ؟
گفت : رَبَّنا اَنزِل عَلَينا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ(خدایا سفره ای از غذابفرست)
1.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گارسونِ نمونه ی سال ..😬
🔺مهمترین اخبار خوب و امیدوار کنندهی
۲۴ساعت گذشته=۱۴۰۲/۰۲/۲۳
🖼تصویر : قلعه فلک الافلاک
#خبرای_خوب
#خبر_خوب
#اختصاصی_میخ_مدیا
🪴﷽🪴
💌روزی حضرت «داود (ع)» در مناجاتش از خداوند متعال خواست همنشین خودش را در بهشت ببیند.
خطاب رسید: «ای پیغمبر ما، فردا صبح از در دروازه بیرون برو، اولین کسی را که دیدی و به او برخورد کردی، او همنشین تو در بهشت است.»
روز بعد حضرت داود (ع) به اتّفاق پسرش «حضرت سلیمان (ع)» از شهر خارج شد. پیر مردی را دید که پشته هیزمی از کوه پائین آورده تا بفروشد.
پیر مرد که «متی» نام داشت، کنار دروازه ایستاده و فریاد زد:
«کیست که هیزمهای مرا بخرد.»
یک نفر پیدا شد و هیزمها را خرید.
حضرت «داود (ع) » پیش او رفت و سلام کرد و فرمود: «آیا ممکن است، امروز ما را مهمان کنی؟!»
پیرمرد فرمود: «مهمان حبیب خداست، بفرمائید.»
سپس پیر مرد، با پولی که از فروش هیزمها بدست آورده بود، مقداری گندم خرید. وقتی آنها به خانه رسیدند، پیر مرد گندم را آرد کرد و سه عدد نان پخت و نان ها را جلویِ مهمانش گذاشت.
وقتی شروع به خوردن کردند، پیرمرد، هر لقمه ای راکه به دهان می برد، ابتدا «بسم الله» و در انتها «الحمد للَّه» می فرمود...
وقتی که ناهار مختصر آنها به پایان رسید، دستش را به طرف آسمان بلند کرد و فرمود:
«خداوندا، هیزمی را که فروختم، درختش را تو کاشتی. آن را تو خشک کردی، نیروی کندن هیزم را تو به من دادی.مشتری را تو فرستادی که هیزم ها را بخرد و گندمی را که خوردیم، بذرش را تو کاشتی. وسایل آرد کردن و نان پختن را نیز به من دادی، در برابر این همه نعمت من چه کرده ام؟!»
پیر مرد این حرفها را می زد و گریه می کرد...
حضرت «داود (ع)» نگاه معنا داری به پسرش کرد. یعنی: همین است علت این که او با پیامبران محشور می شود.
(📚داستانهای شهید دستغیب ص ۳۰- ۳۱)