5.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢علی پروین به اسب شاه گفت یابو!
🔹منتظر باشین سلطنتطلبا به جرمِ آزادی بَیان از خجالتش دربیان..
✍️ من نمیدونم این سلطنت طلبا چرا انقدر خرن آخه...
کسی اگه میدونه اعلام کنه حتما..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️چقدر جالب!
جوری کاشی هارو چید که برجسته به نظر برسه...
6.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️نسل جالب و جدید ماشینآلات گودبرداری...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فکر کنید پانسمانی باشه که خودش تشخیص بده چجوری یک زخم رو میشه خوب کرد؟!
🔹ما همچین چیزی رو ساختیم😎💪
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسیاری از ایرانیهای خارج از کشور شروع کردند به بیان واقعیات غرب..
و شکستن این انگاره و تصور که ایران جهنمه و خارج از ایران بهشته...
پس دمتون گرم....👌
👈سرویس اطلاعات خارجی #روسیه رسما آغاز جنگ جهانی سوم توسط فرانسه رو تایید کرد ..
به این دلیل که فرانسه اولین لشکر شامل ۲۰۰۰ سرباز رو برای جنگ با روسیه به اوکراین میفرسته🔥
15.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚫چه کسی در خانه نماز و حجاب را به فرزندان نگوید یا بگوید😊‼️
🎙 #دکتر_سعید_عزیزی
بوقت حاج قاسم
این خونه و ماشین دختری هستش که حاج قاسم زندگیشو تغییر داد که تو اینستاگرام هم خیلی بهش هجمه آوردن. ولی کسی با حاج قاسم رفیق بشه به این راحتی دست از اعتقاداتش بر نمیداره
ماروهم تغییر بده حاجی 😔
آخرین خواسته حضرت خدیجه سلام الله علیها
حضرت خدیجه سلام الله علیها در لحظات پایانی عمر ابتدا به پیامبر فرمود: ای رسول خدا! اگر کوتاهی کردهام، مرا عفو کن! پیامبر فرمود:
هرگز از تو تقصیری مشاهده نکردهام.
خدیجه گفت: حاجتی دیگر دارم، میخواهم خواستهام را دخترم فاطمه به شما بگوید؛ زیرا شرم دارم آن را بازگو کنم، پیامبر از جای برخاست و از اتاق بیرون رفت.
حضرت خدیجه وقتی با دخترش تنها ماند، به فاطمه گفت: ای محبوب و نور دیده مادر! به پدرت بگو که مادرم میگوید: من، از خانه قبر بیمناکم، از شما تقاضا دارم که یکی از جامههای خویش که هنگام نزول وحی به تن داشتهاید، به من هدیه کنید تا با آن کفن شوم، حضرت فاطمه سلام الله علیها درخواست مادر را به پیامبر گفت، پیامبر لباس خود را به فاطمه داد تا به مادرش بدهد.
در این هنگام، جبرئیل نازل شد و گفت:
«یا محمد! اِنَّ کَفنَ خَدِیجةَ مِن عِندِنا فَاِنَّها بَذَلَت مَا لُها فِی سَبِیلِنا فَجَاء جِبرِئیلُ بِکَفَنٍ وَقَال یَا رَسُولَ اللهُ هَذا کَفنُ خَدیِجَةُ وَهُوَ مِن اَکفانِ الجَنةِ اَهدَیَ اللهُ اِلَیهَا...»؛
ای محمد! همانا کفن خدیجه، از سوی ماست؛ زیرا او مالش را در راه ما صرف کرد.
پس، جبرئیل کفنی آورد و گفت: ای رسول خدا! این، کفن خدیجه است و این کفن، از کفنهای بهشتی است که خداوند آن را به خدیجه هدیه داده است.
📚 رياحين الشريعه، ج ۲، ص ۴۱۲
✍ خيلی عصبانی بود. سرباز بود و مسئول آشپزخانه.
ماه رمضان آمده بود و او بیسروصدا گفته بود هركس بخواهد روزه بگيرد، سحریاش با من.
ولی يك هفته نشده، خبر به گوش سرلشكر ناجی رسيد.
او هم سرضرب خودش رو رسانده بود. دستور داده بود همهٔ سربازها به خط شوند و بعد، يكی يک ليوان آب به خوردشان داده بود كه «سربازها را چه به روزه گرفتن!»
حالا ابراهيم بعد از بيستوچهار ساعت بازداشت، برگشته بود آشپزخانه.
با چند نفر ديگه، كف آشپزخونه رو تميز شستند و با روغن، موزاييكها را حسابی برق انداختند و بعد منتظر شدند و خدا خدا كردند سرلشكر ناجی یه سر بیاد آشپزخونه.
اتفاقا ناجی اومد و جلوی درگاه ايستاد. نگاه مشكوكی به اطراف كرد و وارد شد. ولی اولين قدم را كه گذاشت داخل، تا ته آشپزخونه چنان رو زمین كشيده شده بود كه مستقیم كارش به بيمارستان كشيد!
پای سرلشكر شكسته بود و میبايست چند صباحی توی بيمارستان بماند.
بچهها هم با خيال راحت تا آخر ماه رمضان روزه گرفتند.
شهیدمحمدابراهیم همت🌹
📚 برگرفته از کتاب «يادگاران ۲»