الهام علیاُف رسما تعارف را کنار گذشته و از تصمیم خود برای اشغال خاک ارمنستان و برقراری کریدور زنگزور بین خاک جمهوری باکو و نخجوان و ترکیه میگوید
روشن میگویم که اگر امروز در مقابل این زیادهخواهی باکو و آنکارا نایستیم فردا باید شاهد تعرضشان به خاک آذربایجانمان باشیم
*بهلول شبی در خانه اش مهمان داشت و در حال صحبت با مهمانش بود كه قاصدي از راه رسيد. قاصد پيام قاضي را به او آورده بود. قاضي مي خواست بهلول آن شب شام مهمانش باشد. بهلول به قاصد گفت: از طرف من از قاضي عذر بخواه ، من امشب مهمان دارم و نمي توانم بيايم.*
*قاصد رفت و چند دقيقه ديگر برگشت و گفت: قاضي مي گويد قدم مهمان بهلول هم روي چشم. بهلول بيايد و مهمانش را هم بياورد.*
*بهلول با مهمانش به طرف مهماني به راه افتادند، او در راه به مهمانش گفت: فقط دقت كن من كجا مي نشينم تو هم آنجا بنشين، هر چه مي خورم تو هم بخور، تا از تو چيزي نپرسيدند حرفي نزن، و اگر از تو كاري نخواستند كاري انجام نده.*
*مهمان در دل به گفته هاي بهلول مي خنديد و مي گفت: نگاه كن يك ديوانه به من نصحيت مي كند.*
*وقتي به مهماني قاضي رسيدند خانه پر از مهمانان مختلف بود. بهلول كنار در نشست، ولي مهمان رفت و در بالاي خاته نشست. مهمانان كم كم زياد شدند و هر كس مي آمد در كنار بهلول مي نشست و بهلول را به طرف بالاي مجلس مي راند، بهلول كم كم به بالاي مجلس رسيد و مهمان به دم در.*
*غذا آوردند و مهمانان غذاي خود را خوردند، بعد از غذا ميوه آوردند، ولي همراه ميوه چاقويي نبود. همه منتظر چاقو بودند تا ميوه هاي خود را پوست بكنند و بخورند. ناگهان مهمان بهلول چاقوي دسته طلايي از جيب خود در آورد و گفت: بياييد با اين چاقو ميوه هايتان را پوست بكنيد و بخوريد.*
*مهمانان به چاقوي طلا خيره شدند. چاقو بسيار زيبا بود و دسته اي از طلا داشت.*
*مهمانان از ديدن چاقوي دسته طلايي در جيب مهمان بهلول كه مرد بسيار فقيري به نظر مي رسيد تعجب كردند. در آن مهماني شش برادر بودند كه وقتي چاقوي دسته طلا را ديدند به هم اشاره كردند و براي مهمان بهلول نقشه كشيدند.*
*برادر بزرگتر رو به قاضي كه در صدر مجلس نشسته بود و ميزبان بود كرد و گفت: اي قاضي اين چاقو متعلق به پدر ما بود و سالهاي زيادي است كه گم شده است ما اكنون اين چاقو را در جيب اين مرد پيدا كرده ايم ما مي خواهيم داد ما را از اين مرد بستاني و چاقوي ما را به ما برگرداني.*
*قاضي گفت: آيا براي گفته هايت شاهدي هم داري؟*
*برادر بزرگتر گفت: من پنج برادر ديگر در اينجا دارم كه همه شان گفته هاي مرا تصديق خواهند كرد.*
*پنج برادر ديگر هم گفته هاي برادر بزرگ را تاييد كردند و گفتند چاقو متعلق به پدر آنهاست كه سالها پيش گم شده است.*
*قاضي وقتي شهادت پنچ برادر را به نفع برادر بزرگ شنيد، يقين كرد كه چاقو مال آنهاست و توسط مهمان بهلول به سرقت رفته است. قاضي دستور داد مرد را به زندان ببرند و چاقو را به برادر بزرگ برگردانند.*
*بهلول كه تا اين موقع ساكت مانده بود گفت: اي قاضي اين مرد امشب مهمان من بود و من او را به اين خانه آوردم، اجازه بده امشب اين مرد در خانه من بماند من او را صبح اول وقت تحويل شما مي دهم تا هركاري خواستيد با او بكنيد.*
*برادر بزرگ گفت: نه اي قاضي تو راضي نشو كه امشب بهلول اين مرد را به خانه خودش ببرد چون او به اين مرد چيزهاي ياد مي دهد كه حق ما از بين برود.*
*قاضي رو به بهلول كرد و گفت: بهلول تو قول مي دهي كه به اين مرد چيزي ياد ندهي تا من او را موقتا آزاد كنم ؟*
*بهلول گفت: اي قاضي من به شما قول مي دهم كه امشب با اين مرد لام تا كام حرف نزنم و اصلا كلمه اي هم به او ياد ندهم.*
*قاضي گفت: چون اين مرد امشب مهمان بهلول بود برود و شب را با بهلول بماند و فردا صبح بهلول قول مي دهد او را به ما تحويل دهد تا به جرم دزدي به زندانش بيندازيم.*
*برادران به ناچار قبول كردند و بهلول مهمان را برداشت و به خانه خود برد و در راه اصلا به مهمان حرفي نزد، به محض اينكه به خانه شان رسيدند، بهلول زمزمه كنان گفت: بهتر است بروم سري به خر مهمان بزنم حتما گرسنه است و احتياج به غذا دارد.*
*مهمان كه يادش رفته بود خر خود را در طويله بسته است، گفت: نه تو برو استراحت كن من به خر خود سر مي زنم.*
*بهلول بدون اينكه جواب مهمان را بدهد وارد طويله شد. خر سر در آخور فرو برده بود و در حال نشخوار علفها بود.*
*بهلول چوب كلفتي برداشت و به كفل خر كوبيد. خر بيچاره كه علفها را نشخوار مي كرد از شدت درد در طويله شروع به راه رفتن كرد. بهلول گفت: اي خر خدا مگر من به تو نگفتم وقتي وارد مجلس شدي حرف نزن، هر جا كه من نشستم تو هم بنشين، اگر از تو چيزي نخواستند، دست به جييبت نبر، چرا گوش نكردي هم خودت را به درد سر انداختي هم مرا. فردا تو به زندان خواهي رفت آن وقت همه خواهند گفت بهلول مهمان خودش را نتوانست نگه دارد و مهمان به زندان رفت.*
*بهلول ضربه شديدتري به خر بيچاره زد و گفت: اي خر، گوش كن، فردا اگر قاضي از تو پرسيد اين چاقو مال توست؟ بگو نه، من اين چاقو را پيدا كرده ام و خيلي وقت بود كه دنبال صاحبش مي گشتم تا آن را به صاحبش بر گردانم، ولي متاسفانه صاحبش را پيدا نمي كردم.*
*اگر اين چاقو مال
اين شش برادر است، آن را به آنها مي دهم. اگر قاضي از تو پرسيد اين چاقو را از كجا پيدا كرده اي مگر در بيابان چاقو دسته طلا ريخته اند كه تو آن را پيدا كرده اي؟*
*بگو پدرم سالها پيش كاروان سالار بزرگي بود و هميشه بين شهرها در رفت و آمد بود و مال التجاره زيادي به همراه مي برد، و با آنها تجارت مي كرد، تا اينكه ما يك شب خبردار شديم كه پدرم را دزدان كشته اند و مال و اموالش را برده اند.*
*من بالاي سر پدر بيچاره ام حاضر شدم. پدر بيچاره ام را دزدان كشته بودند و تمام اموالش را برده بودند و اين چاقو تا دسته در قلب پدرم فرو رفته بود. من چاقو را برداشتم و پدرم را دفن كردم و از آن موقع دنبال قاتل پدرم مي گردم، در هر مهماني اين چاقو را نشان مي دهم و منتظر مي مانم كه صاحب چاقو پيدا شود، و من قاتل پدرم را پيدا كنم.*
*اكنون اي قاضي من قاتل پدرم را پيدا كرده ام، اين شش برادر پدر مرا كشته اند و اموالش را برده اند. دستور بده تا اينها اموال پدرم را برگردانند و تقاص خون پدرم را پس بدهند*
*بهلول كه اين حرفها را در ظاهر به خر مي گفت ولي در واقع مي خواست صاحب خر گفته هاي او را بياموزد. او چوب ديگري به خر زد و گفت: اي خر خدا فهميدي يا تا صبح كتكت بزنم.*
*صاحب خر گفت: بهلول عزيز نه تنها اين خر بلكه منهم حرفهاي تو را فهميدم و به تو قول مي دهم در هيچ مجلسي بالاتر از جايگاهم ننشينم، و اگر از من چيزي نپرسيدند حرف نزنم، و اگر چيزي از من نخواستند، دست به جيب نبرم.*
*بهلول كه مطمئن شده بود مرد حرفهاي او را به خوبي ياد گرفته است رفت و به راحتي خوابيد. فردا صبح بهلول مرد را بيدار كرد و او را منزل قاضي رساند و تحويل داد و خودش برگشت.*
*قاضي رو به مرد كرد و گفت: اي مرد آيا اين چاقو مال توست؟*
*مرد گفت: نه اي قاضي، اين چاقو مال من نيست. من خيلي وقت است كه دنبال صاحب اين چاقو مي گردم تا آن را به صاحبش برگردانم، اگر اين چاقو مال اين برادران است، من با رغبت اين چاقو را به آنها مي دهم.*
*قاضي رو به شش برادر كرد و گفت: شما به چاقو نگاه كنيد اگر مال شماست، آن را برداريد. برادر بزرگ چاقو را برداشت و با خوشحالي لبخندي زد و گفت: اي قاضي من مطمئن هستم اين چاقو همان چاقوي گمشده پدر من است.*
*پنج برادر ديگر چاقو را دست به دست كردند و گفتند بلي اي جناب قاضي اين چاقو مطمئنا همان چاقوي گم شده پدر ماست.*
*قاضي از مرد پرسيد: اي مرد اين چاقو را از كجا پيدا كرده اي؟*
*مرد گفت: اي قاضي اين چاقو سرگذشت بسيار مفصلي دارد. پدرم سالها پيش كاروان سالار بزرگي بود و هميشه بين شهرها در رفت و آمد بود و مال التجاره زيادي به همراه داشت و شغلش تجارت بود، تا اينكه ما يك شب خبردار شديم كه پدرم را دزدان كشته اند و مال و اموالش را برده اند، من سراسيمه بالاي سر پدر بيچاره ام حاضر شدم. پدر بيچاره ام را دزدان كشته بودند و تمام اموالش را برده بودند، و اين چاقو تا دسته در قلب پدر من بود.*
*من چاقو را برداشتم و پدرم را دفن كردم و از آن موقع دنبال قاتل پدرم مي گردم، در هر مهماني اين چاقو را نشان مي دهم و منتظر مي مانم كه صاحب چاقو پيدا شود و من قاتل پدرم را پيدا كنم. اكنون اي قاضي من قاتل پدرم را پيدا كردم. اين شش برادر پدر مرا كشته اند و اموالش را برده اند. دستور بده تا اينها اموال پدرم را برگردانند و تقاص خون پدرم را بدهند*
*شش برادر نگاهي به هم انداختند آنها بدجوري در مخمصه گرفتار شده بودند، آنها باادعاي دروغيني كه كرده بودند، مجبور بودند اكنون به عنوان قاتل و دزد، سالها در زندان بمانند. برادر بزرگ گفت: اي قاضي من زياد هم مطمئن نيستم اين چاقو مال پدر من باشد، چون سالهاي زيادي از آن تاريخ گذشته است و احتمالا من اشتباه كرده ام.*
*برادران ديگر هم به ناچار گفته هاي او را تاييد كردند و گفتند: كه چاقو فقط شبيه چاقوي ماست، ولي چاقوی ما نيست.*
*قاضي مدت زيادي خنديد و به مرد مهمان گفت: اي مرد چاقويت را بردار و برو پيش بهلول. من مطمئنم كه اين حرفها را بهلول به تو ياد داده است والا تو هرگز نمي توانستي اين حرفها را بزني.*
*مرد سجده ی شکر به جای آورد و چاقو را برداشت و خارج شد.*
*کم گوی و بجز مصلحت خویش مگوی*
*چون چیز نپرسند تو از پیش مگوی*
*دادند دو گوش و یک زبان از آغاز*
*یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگوی*👌👏👏🌹🌹❤️
معاون نخستوزیر آذربایجان به تهران میآید
🔹«شاهین مصطفیاف» معاون نخستوزیر آذربایجان با یک هیات فردا (یکشنبه) راهی ایران میشود.
🔹هیات اعزامی در این سفر با مقامات ایران چشمانداز همکاریهای متقابل مفید دو کشور را بررسی خواهند کرد.
🔸پینوشت: بنظر میرسد هدف اصلی مصطفیاف برای حضور در ایران به ماجرای تسخیر سیونیک برمیگردد و به نوعی میخواهند به ایران تضمین دهند این اقدام جمهوری آذربایجان ارتباط ایران به اروپا را قطع نخواهد کرد سخنی که چند وقت پیش هم الهام الیف به آن تاکید کرده بود اما ایران هیچ وقت نباید زیر این اقدام جمهوری باکو برود چرا که در آیندهی نزدیک میتواند به بحران امنیتی برای ایران تبدیل شود و همچنین به حیاط خلوت صهیونیستها تبدیل شود!
تولد طب جدید با #سوزاندن کتاب قانون بوعلی سینا‼️
مرحوم دکتر سید جلال مصطفوی کاشانی:
🔹 اینجانب با بیباکی و شهامت هر چه تمامتر، گالیلهوار برای نخستین بار در تاریخ پزشکی ایران و جهان با اطمینان و ایمان قاطعی ادعا میکنم که پس از سوزاندن کتاب قانون ابنسینا توسط #پاراسلس و جانشین شدن #طب_شیمیایی به جای طب سنتی ایران، فاتحه دانش پزشکی از نظر درمان بیماریها به کلی خوانده شد و مدت ۴۵۰ سال جز زیانهای مالی و لطمات جانی نتیجه دیگری از شیمی درمانی عاید بشریت نشده است.
📚کتاب بررسی در طب سنتی ایران و مقایسه آن با طب کنونی جهان
6.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
درسته شهدا گُل هستند
ولی ما باید سراغ باغبونی بریم که این گل رو پرورش داده ...
روایت یک عمر مجاهدت مادر شهید محمد معماریان
در کتاب «تنها گریه کن» که تقریظ رهبر انقلاب بر این کتاب به تازگی منتشر شده.
8.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اظهارات جالب هوشنگ امیراحمدی، مدیر مرکز مطالعات خاورمیانه در آمریکا؛ سران اسرائیل، ایرانی ها را نمی شناسند!
🔺خاطره شنیدنی امیراحمدی از وزیر دفاع رژیم صهیونیستی؛ ایرانی ها رهایتان نخواهند کرد!!
#عموفیدل
8.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴قدرت کفار یک باره گرفته میشه
‼️تغییر قطبین زمین و قطعی برق کل جهان
#ریست_بزرگ نزدیک است...
نابودی کفر به طور ناگهانی....
#بشارت
#نوید_ظهور
🔴 خبرهای بسیار خوبی از فتح الفتوح رزمندگان اسلام در یمن به گوش میرسه
از ۱۴ منطقهی مارب، ۱۳ منطقه به دست انصارالله افتاده و بزودی مارب بطور کامل آزاد میشه
مارب بزرگترین سنگر ائتلاف سعودی در یمنه
با فتح مارب فقط بیابانها در اختیار ائتلاف سعودی قرار خواهد گرفت
که البته اون نقاط هم آزاد خواهد
اماراتیها برای بیرون رفت از این منجلاب بدون توجه به ارباب سعودی در حال بهبود روابط با ایران و خروج یواش یواش از یمن هستن
عربستان هم جهت در امان ماندن از حملات بعدی به خاکش چارهای جز توافق با ایران و پرداخت خسارت به یمن نداره
#بشارت
#یمن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رییسی: گشایشهای بیشتری دارد ایجاد میشود
رییس جمهور: فروش نفت، منابع پولی، ارتباطات بینالمللی و همه چیزهایی که قبلیها میگفتند نمیشود، دارد اتفاق میافتد و به هیچکس در دنیا باج ندادهایم.
آقای ظریف و روحانی مطمئنید زبون دنیا رو بلد بودید یا میرفتید مذاکره لاس میزدید ؟ :)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴ترسناکترین مرد جهان دو انگشتش را قطع کرد! 😈
‼️مرد کاملا خالکوبی شده که چندی پیش بخشی بینی و لبش را برداشته بود این بار دو انگشتش را نیز قطع کرد تا دستش به پنجه تبدیل شود!
‼️آنتونی لوفردو شهروند ۳۳ ساله فرانسوی طی یک عمل جراحی که در مکزیک انجام داد دو انگشتش را برید.
‼️گروهی از جراحان این عمل را انجام دادند و آنتونی نیز تصاویری از این عمل وحشتناک را منتشر کرده است.
‼️او قبلا تمام بدن خود ازجمله کره چشمش را خالکوبی کرده و ظاهری ترسناک پیدا کرده است.
🔴سخاوت شیطان
در کل جهان تنها ۳۰۰ ماهواره تلویزیونی فعال است که از این تعداد، رقم بالا و تعجب برانگیز ۱۱۶ ماهواره فضای ایران را پوشش می دهند. شگفت آور اینکه شبکههای ماهوارهای فارسی زبان که فقط برای ایرانی ها برنامه پخش می کنند به رقم حیرت آور ۲۶۰ کانال میرسد و عجیب تر اینکه تماماً توسط آمریکا و انگلیس و اسرائیل و آلمان و جدیداً سعودی و ترکیه با هزینه های گزاف تولید و سپس پس به طور رایگان برای ملت ایران پخش می شود. نکته جالب توجه اینکه این دولت های یاد شده برای تماشای تلویزیون فیلمهای خود، از هم وطنان خودشان پول میگیرند و در صورت عدم پرداخت حق اشتراک آنان را باطل می کنند ولی با سخاوتمندی تولیدات خود را مجانی در اختیار ایرانی ها می گذارند.