#سخنی_از_بزرگان
علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی(ره):
آن پدری که به بچّه گوشمالی میدهد، دشمن بچّه نیست، نهایت درجۀ رحمت را به بچّه دارد؛ و در اثر این رحمت، حاضر شده بچّه را که نور چشم اوست گوشمالی بدهد، و در حال گوشمالی خودش هم بیش از بچّه ناراحت است، ولی چاره نیست، اینکار را باید برای سعادت بچّه بکند. این را میگویند: رحمت.
پس رحمت دائماً شیرینی و شکلات دادن نیست؛ رحمت گوشمالی دادن است، رحمت به مدرسه فرستادن است، رحمت بالای سر بچّه ایستادن است که: خط را اینطور بنویس! قرآن را اینطور بخوان! اینطور صحبت کن! نمازت را اینطور بخوان! قبل از آفتاب برخیز! بچّه را بلند کند که نماز بخواند. انسان بر بچه رحمت نکرده است اگر بگذارد او بخوابد، و بگوید: بچّهام پنج سالش است، شش سالش است، ده سالش است، حالا که نماز بر او واجب نیست!
امام رضا علیه السّلام: «سبحان الله! فرزندت هشت سالش است و نماز نمیخواند!»
📚من لا یحضره الفقیه، ج ١، ص ٢٨٠
بچه به سنّ شانزده سال میرسد، نماز نمیخواند؛ چرا؟ برای اینکه در هشت سال نماز نخوانده؛ امّا اگر پدر بچّه را برای نماز خواندن بیدار کرد، بچّه نمازخوان میشود و در سنّ بلوغ خودبهخود نماز میخواند و نمیتواند نماز را ترک کند، چون آشنا شده است. بنابراین گوشمالی دادن بچّه رحمت است.
📚شرح فقراتی از دعای افتتاح/علامه طهرانی/ص33
👶🏻 @behtarinmadar 👶🏻
31.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کارتون
پلنگ صورتی
👶🏻 @behtarinmadar 👶🏻
7.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 شناخت اهداف و استعدادها در نوجوانان
🎙 توضیحات حجتالاسلام #دکتر_همتی
👶🏻 @behtarinmadar 👶🏻
دم طاووس - @mer30tv.mp3
3.94M
#قصه_شب
دم طاووس
🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴
👶🏻 @behtarinmadar 👶🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫شب
🌸داستان زندگی ماست
💫گاهی پرنور،
🌸گاهی کم نور میشود
💫اما بخاطر بسپار هر آفتابی
🌸غروبی دارد و هر غروبی طلوعی
💫قرنهاست که هیچ شبی
🌸بی صبح شدن نمانده است
💫به امیــد
🌸طلـوع آرزوهایتان
شبتون پراز نور الهی 🌸
👶🏻 @behtarinmadar 👶🏻
نیایش صبحگاهی
❄️خدایا
✨یقین داریم آنچه برای ما
❄️رقم خواهد خورد
✨در دستان قدرت توست
❄️پس امروز
✨برای همه لحظات زندگیمان
❄️آنچه را كه خير و صلاح
✨و موجب خشنودی توست
❄️طلب ميكنیم…🙏
❄️مهربانم
✨امروز گره ازمشکلات
❄️همه عزيزان باز فرما 🙏
✨آمیــن
👶🏻 @behtarinmadar 👶🏻
#کودکانه
▫️️ احترام به کودک را جدی بگیرید ....
بعضی از والدین ممکن است کودک خود را دوست داشته باشند ولی به او احترام نگذارند.
نکته مهمی که والدین باید به آن دقت کنند این است که دوست داشتن کودک کافی نیست، بلکه لازم است شما برای او احترام قائل باشید.
احترام مانند دوست داشتن، هم از طریق بیان و هم از طریق عمل نشان داده می شود.
شما میتوانید با گوش دادن فعال به حرفهای کودک، برقراری تماس چشمی، توجه به گفتههای کودک بدون آنکه برای اتمام سخنانش بیصبری نشان دهید، کمک کردن به کودک در یافتن کلمات مناسب برای توضیح دادن و به زبان آوردن هیجاناتش و قطع نکردن حرفهای او؛
همچنین پرسیدن سوالاتی مانند “منظورت از این چیزی که گفتی….چیست؟ ”یا “راجع به این مسئله ….. چه فکر میکنی؟” و بدینوسیله احترامی را که او بدان نیاز دارد برآورده سازید.
شما همچنین میتوانید با تشویق کاری که او انجام میدهد احترام خود را نسبت به او نشان دهید، حتی اگر این کار کامل و بینقص نباشد. دراین صورت او فرصت مییابد تا عقاید خود را بدون ترس از تمسخر و استهزا نمودن بیان کند.
✔️ احترام به کودک اضطراب و تنش او را کاهش خواهد داد.
از طرف دیگر، اگر شما خیلی آسانگیر باشید و اجازه دهید به ديگران آسيب بزند يا به حقوق ديگران تجاوز كند، او هرگز رفتار مسئولانه نسبت به دیگران را نخواهد آموخت و در نتیجه مورد احترام نیز واقع نخواهد شد.
👶🏻 @behtarinmadar 👶🏻
#تغذیه
🔴 میخواهید بیدار و سرحال بمانید🤔
🌀 بجای قهوه، سبزی نعناع بخورید، چای نعناع بنوشید ویا یک قطره اسانس نعناع کنار بینی یا روی پیشانی خود بمالید.
🌀 نعناع محرک مغزست وشما را هوشیار نگه میدارد.
👶🏻 @behtarinmadar 👶🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی
هماهنگی چشم و دست 🌸
افزایش دقت و تمرکز 🌸
مناسب 4 تا 7 سال
👶🏻 @behtarinmadar 👶🏻
#داستان_کودکانه
🌷🌿 آقا گلی و لاله 🌿🌷
سالهای سال بود كه آقا قُلی تو كار گل بود و برای همین، همه آقا گلی صدایش میزدند. آقا گلی یك باغ بزرگ داشت و یك گلخانه ی امروزی كه هر گوشه اش مناسب رشد یك نوع گل بود. یك گوشه مخصوص گلهای خاردار مثل كاكتوس بود و گوشه ی دیگر گلهای بی خار مثل مینا. كنار ستون های گلخانه گلهای نیلوفر رونده زندگی میكردند و كنار پنجره های قدی آن، گلدان های گل های پیازدار مثل نرگس و گلهای مقاوم مثل لاله را چیده بود. آقا گلی دوست و آشنای زیادی نداشت. خودش میگفت: « من زبان گلها را بهتر از زبان آدمها میفهمم.» شاید برای این كه همیشه با گلها حرف میزد.
هر روز صبح كه در گل خانه را باز میکرد، میگفت: «سلام بچه ها! خوابید یا بیدار؟» بعد از کنار گلها رد میشد و با همه احوالپرسی میكرد:» چه طوری مینا خانم؟ میبینم که باز هم بچه دار شدی.
آهای نیلوفر، این قدر از این ستون بالا نرو، آخر كار دست خودت میدهی. كاكتوس جان، مواظب خارهایت باش، بابا! نكند كسی را آزار بدهی.»
روزی به گلهای لاله كه رسید، دید كه سرحال نیستند. با یک انگشت گل برگهای لالهای را بلند كرد و گفت: «سرت را بگیر بالا، لاله جان! تو كه همیشه سربلند بودی.» و بعد به طرف در رفت تا مثل همیشه از آن جا با همه خداحافظی کند.» ناگهان صدای آهی شنید. برگشت و پرسید : «کی آه کشید؟» مینا گفت: «همان لاله بود. مدتهاست که وقتی میروی آه میکشد.» آقا گلیم حکم زد روی پایش و گفت: «ای وای! دیدم که حالش خوب نیست.» برگشت و یک برگ لاله را در دستش گرفت: «نبضت که خوب نمیزند.» با دقت گل برگهایش را باز کرد: «چه قدر گرده توی گلت نشسته.» بعد ذره بینی از جیبش در آورد و گل برگها را یکی یکی نگاه کرد: «چند تا چروک روی پیشانیات افتاده. عجیب است! خاکت که خیس است، نورت هم که به اندازه. پس چه ات شده؟»
لاله گل برگهایش را جمع کرد و با صدایی که میلرزید گفت: «دلم گرفته.» و با سر به لامپ های گران قیمت گل خانه اشاره کرد: «من آفتاب را میخواهم.» برگش را به طرف هواکش که هوهو صدا میکرد گرفت: «دلم برای باد و نسیم تنگ شده. آنها از پشت شیشه صدایم را نمی شنوند.»
آقا گلی تعجب کرد: «تو اینجا آب و غذایت به اندازه است. هوایت همیشه بهاری است و بیشتر عمر میکنی.» لاله بغض کرد: «کاش عمرم کوتاهتر بود و پریدن سنجاقکها را به دنبال هم میدیدم.» دلم میخواست پروانه ها به من سر میزدند و گرده هایم را با خودشان به مهمانی گل دیگری میبردند. دلم میخواست، زنبورها شهد مرا می مکیدند و شهد من عسلی میشد که دهانی را شیرین میکرد.» و بعد به سرفه افتاد.
آقا گلی وحشت زده پرسید: «چی شد؟ حالت بد شده؟» لاله برگهای آویزانش را به زور بالا نگه داشت و گفت: «بوی خوب اینجا آنقدر زیاد است که نفسم را تنگ میکند.»
آقا گلی این را که شنید، یک دفعه عصبانی شد و گفت: « باشد! به تو خوبی نیامده. الآن میبرمت بیرون و وسط یک عالمه علف میکارمت تا فرق اینجا را با آنجا بفهمی.» و بعد گلدان لاله را زیر بغلش زد و در گلخانه را محکم به هم کوبید. کاکتوس فریاد زد: «دیگر کارش تمام است. بیرون دوام نمیآورد.»
مینا گفت: «دنبال درد سر میگردد.» نیلوفر گفت: «از این بالا میبینم که آقا گلی دارد او را زیر آفتاب سوزان میکارد. حتماً فردا پژمرده میشود و پس فردا پیازش میسوزد و ...» سرانجام آقا گلی با اخم و تخم، لاله را کاشت و رفت. روزهای اول لاله به سختی سعی میکرد که صاف بایستد، هر بار که ساقهاش میافتاد به برگهایش تکیه میکرد و نمیگذاشت که گلهایش پرپر شود.
روزها آفتاب تند و ملایم، نسیم و طوفان، بوی کود و گلهای وحشی را احساس میکرد و هر روز محکم و محکمتر میشد، تا اینکه روزی وقتی به دور و برش نگاه کرد، دید که میان علفها پر شده از لاله های کوچک، پروانه های شاد و زنبورهای پر کار. از آن روز به بعد لاله دیگر سرش را خم نکرد.
👶🏻 @behtarinmadar 👶🏻
#تربیتی
❌ هرگز به کسی ( دکتر، پلیس، نگهبان، فروشنده، صاحبخانه) نگویید ؛ بچه ی من را دعوا کن تا حرفشنوی داشته باشد!
این جمله یعنی 👇
❌من به عنوان والد؛ از عهده تربیت فرزندم بر نمیآیم!
❌فرزندم از غریبهها بیشتر از والدینش حرفشنوی دارد.
❌متوسل به زور یا تهدید شدهاید؛ به جای صحبت و توافق یا قانون.
••••••
و پیامد حرفتان این است که:👇
➖ باز هم فرزندتان به حرف شما گوش نمیدهد!
➖ شما تربیت فرزندتان را به دیگران واگذار کردهاید!
➖ کودک متعجب میشود که چرا مامان و بابا ایستادهاند تا غریبهها من را دعوا کنند و چرا آنها به عنوان پدر و مادر از من حمایت نمیکنند؟!
➖ متوجه ضعف شما میشود!
🔻راه حل:
➕در روشهای تربیتی با همسرتان هماهنگ شوید.
➕در خانه قانونگذاری کنید.
➕روی حرفتان باقی بمانید و اگر گفتید « نه» با اصرار یا قشقرق کودک حرفتان عوض نشود.
📚« فوت و فنهای تربیت کودک »
👶🏻 @behtarinmadar 👶🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#لبخند
یه روش حرکتی جدید😂
👶🏻 @behtarinmadar 👶🏻