#توییت آقای تحلیلگر ✍️ سلام کم نبودند افرادی که صوت و ویدئوی آنها را در این هفته پخش کردیم،گلایه داشتند اما گفتند #برای_ایران رای میدهیم من هم به مانند شما به عنوان یک ایرانی برای ایران رای داده به عنوان برادر کوچکتر از دوستانم میخواهم حالاکه دشمنان روی تحریم متمرکزند گزینه " #من_رای_میدهم " را انتخاب کنید 🔗 دریافت توییت

#توییت آقای تحلیلگر ✍️ اگر هیچ دلیلی برای مشارکت نیست #برای_ایران حضور را انتخاب کنید 🔗 دریافت توییت

🔗 فیلمساز لبنانی: ایرانیان را دعوت به رای ندادن کرده اند تا ساختار سیاسی آنها را نابود کنند 🎥 فیلم ساز لبنانی: غرب نه با کشورهای عربی کار دارد نه به استبداد سعودی، روی دعوت کردن ایرانیان به تحریم انتخابات متمرکز شده چون میخواهد ساختار سیاسی و اجتماعی این کشور را از طریق مردمش فرو بپاشد...

معلول بود برای ایران آمده بود با انگشت پایش برگه را جوهری کرد.... آن لحظه که صدای تردید افکنی بدخواهان بلند شده ، برخی اینگونه پای وطن ایستاده اند پرچم بالاست 🇮🇷✌️

🔴 رای‌گیری انتخابات در سراسر کشور تا ساعت ۲۲ تمدید شد بیداری ملت

به روایت از خواهر بزرگوارم: منزل خود را تبدیل به موزه‌ای از تصاویر برادرم کردم، محسن برادری مهربان، خنده‌رو و مظلوم بود. هوش، متانت، گشاده رویی و خلاقیتش زبان‌زد خاص و عام بود. پس از شهادت محسن همکارانش می‌گفتند، «محسن به جای ما اضافه کار می‌ماند، اما به کسی نمی‌گفت، تا این مبلغ به حقوق ما اضافه شود.» پس از آن‌که سال ۱۳۶۰ خدمت سربازی برادرم به پایان رسید، آرام ننشست. مدام پیگیری می‌کرد که از بسیج به جبهه اعزام بشه،آن روزها جنگ به اوج خود رسیده بود. ما نگران بودیم می‌گفتیم، «خدمت شما که به پایان رسیده است»، اما محسن پاسخ می‌داد، «دو سال برای دولت، در جبهه حضور داشتم؛ الان وقت آن است که برای رضای خدا و دل خودم حاضر بشم محسن انقدر برام عزیز بود که به بچه‌های محله سپرده بودم، هرکسی خبر بازگشتش از جبهه را بده، بهش مژدگانی میدم،  بچه‌ها هم تا محسن را می‌دیدند، می‌دویدند تا هدیه بگیرند.

محسن از ۱۵ سالگی مداحی می‌کرد. فروردین‌ماه ۱۳۶۴ در مراسم ختم یکی از اقوام در تاریکی دعای کمیل رو از حفظ خوند. در پایان مراسم روحانی مجلس در جست‌وجو بود که ببینه جوانی که با این سوز و گداز، دعارو خوانده و مداحی کرده، کی بوده تو جبهه مسوولان زمانی‌که رفتار محسن با نوجوانان را می‌بینند، در ۲۱ سالگی مسوول دسته‌ای می‌کنند که تمام اعضای آن نوجوانان کم سن‌وسال بودند. بعد از شهادت محسن خیلی هابه منزل ما آمدند و از اتفاقاتی گفتند که اطلاع نداشتیم. همرزمی می‌گفت، «حقوق ناچیز من پاسخگوی کرایه منزل و نیازهای خانواده‌ام نبود، هر ماه محسن مبلغی از حقوق خود را برای کرایه خانه من کنار می‌گذاشت.» محسن یک ثانیه از وقت خودش روهدر نمی‌داد و همیشه می‌گفت، «وقت طلاست.» نوشتن اشعار برای مداحی‌ و شرکت در مراسمات عزاداری حاج «منصور ارضی» از جمله برنامه‌هاش برای روزهایی بود که در جبهه حضور نداشت محسن همیشه لباس‌های پاره هم‌رزمان خود که گوشه‌ای انداخته شده را می‌شسته، سپس می‌دوخته است، تا مجدد قابل استفاده شود. حتی حاضر نمی‌شد برای طی مسیر استحمام از خودرویی که همه رزمندگان از آن استفاده می‌کردند، استفاده کنه و در مقابل اصرار دوستان خود ایستادگی و پیاده این مسیر طولانی را طی می‌کند؛ چراکه معتقد بوده این خودرو متعلق به بیت‌المال است و نباید از آن برای مصارف شخصی استفاده کرد.