💜 مرحوم حاج اکبر ناظم ؛ روز تاسوعا وقتی میخواست بره بازار تهران برای اجرای مراسم عزاداری حضرت عباس ؛ پزشکی که آمده بود خانه ی شان برای معاینه دخترش ؛ به حاج اکبر گفت که دختر کوچکت که مدت زیادیه بیماره ؛ تا ساعتی دیگه از دنیا خواهد رفت...
اهل خانه شروع به گریه و بی تابی کردن.. حاج اکبر ناظم لباس سیاه به تن کرد و عبای مخصوص مداحی رو به دوش انداخت و به اهل خانه گفت :
من باید برم بازار برای مداحی.. امروز تاسوعاست و عزاداران منتظرن..
اهل خانه گفتند که دخترمون نفس های آخرو میکشه..اگه شما رفتی و ساعتی بعد از دنیا رفت ما چه کنیم؟؟ بهتر نیست که خانه باشید تا هم کارهارو انجام بدید و هم مارو تسلا بدید؟؟
حاج اکبر ؛ در حالی که به شدت متاثر بود گفت : من نوکر اربابم هستم و امروز باید برم برای نوکری..
من وظیفمه که نوکری کنم و ارباب هم اربابی میکنه..
اینو گفت و رفت..
دخترش شفا گرفت و تا الان زنده است..
🍀تا واقعا و از ته دل نوکر نباشیم محاله بتونیم اینجوری رفتار کنیم..
روح خواهره حاج آقای بازوبند شاد..
روح حاج اکبر ناظم شاد..
خدایا مارو مثل پیرغلام های با اخلاص امام حسین ؛ جزو نوکرهای خواص و حقیقی ارباب قرار بده...
🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲
🚩کانال حسینیه بیت العباس در ایتا
https://eitaa.com/beit_ol_abbas