eitaa logo
نشان از بی نشان ها
521 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
2.7هزار ویدیو
30 فایل
جان به هر حال قرار است که #قربان بشود... پس چه خوب است که قربانی #جانان بشود... انتقاد و پیشنهادات خود رو با ما در میان بگذارید👇👇👇 @BeneshaN63 @beneshanyazahra
مشاهده در ایتا
دانلود
کتاب علمدار🌹 زندگی نامه شهید سید مجتبی علمدار🌷 حضور یوسف غلامی همسر من بعد از ماجرای فرش رنگی ارادت عجیبی به سید مجتبی پیدا کرد. همیشه شبهای جمعه به کنار مزار او ميرفتیم و برای او زیارت عاشورا ميخوانديم. همسرم آن زمان آ نقدر قرص اعصاب ميخورد که خسته شده بودیم. از سید خواستم که ما را یاری کند. بعد از مدتی که به زیارت سید ميرفتیم حال او رفت هرفته خوب شد! دیگر به سراغ قرص اعصاب نرفت! پانزده سال است که خانم بنده قرص نخورده! دیگر هیچ مشکل اعصاب و روان ندارد. روزي سر مزار سید نشسته بوديم. خانم من گفت: «من هرچه از خدا بخواهم با خواندن زیارت عاشورا در کنار مزار سید برآورده ميشود. » آن روز گفت: «آقا سید، من این زیارت عاشورا را به نیابت شما ميخوانم. از خدا ميخواهم زیارت عمه سادات، حضرت زینب س، را نصیب ما کند. » روز بعد یکی از دوستان من زنگ زد و گفت: «با یک کاروان راهی سوریه هستیم. دو نفر جا دارد. اگر گذرنامه داری، سریع اقدام کن. باورکردنی نبود شب جمعه بعد در حرم حضرت زینب س نائب الزیاره سید بودیم! » در بین بچه های همکار این ماجرا را تعریف کردم. اینکه هر کسی از خدا چیزی بخواهد به سراغ مزار سید ميرود و با 📢قرائت زیارت عاشورا از خدا ميخواهد که مشکلش برطرف شود. هفته بعد سید را در عالم خواب دیدم. گفت: «به فلانی از همکاران محل کار، این مطلب را بگو ... » روز بعد همان شخص در حضور جمع گفت: «تو دربارة سید مجتبی چی ميگفتی؟! من رفتم سر قبر سید. زیارت عاشورا هم خواندم. اما مشکل من حل نشد. » گفتم: «اتفاقاً سید برات پیغام داده. گفته تو دو تا مشکل داری! » از جمع خارج شدیم. ادامه دادم: «سید پیغام داد و گفت: “مشکل اول تو با توسل به مادرم حضرت زهراس حل ميشود. اما مشکل دوم را خودت به وجود آوردی. در زندگی خیلی به همسرت دروغ گفتی و این نتیجه همان درو غهاست!” رنگ از رخسار دوستم پریده بود. گفت: “درسته.” » ٭٭٭ توی سفر راهیان نور همین مطالب را گفتم. نوروز 1388 بود. یکی از روحانیان کاروان جلو آمد و گفت: «من زیاد به این حر فها اعتقاد ندارم. برو به این سید که ميشناسی بگو یه دختر شهید داره طلاق ميگیره براي اینکه بچه دار نميشه. بگو آبروی خانواده شهید در خطره. » من هم بعد از سفر به سراغ مزار سید رفتم و بعد از زیارت عاشورا همین مطلب را گفتم. نوروز سال 1389 همان روحانی با من تماس گرفت. ميخواست آدرس قبر سید را بپرسد. گفت: «با همان دختر شهید و همسر و فرزندش ميخواهیم برویم سر مزار سید! » سید به یکی از دوستانش گفته بود:📢📢 «هر وقت خواستید برای من کاری انجام دهید زیارت عاشورا بخوانید. سه بار هم در اول و آخر آن نام مادرم حضرت زهراس را ببرید. خشنودی قلب نازنین حضرت زهرا سلام الله علیها 3 صلوات🌷 @alaamddar 🌹یازهرا🌹
شهید علمدار: هر وقت خواستید برای من کاری انجام دهید زیارت عاشورا را بخوانید،سه بار هم در اول و آخر آن نام مادرم حضرت زهرا را ببرید. @beneshanha 🌹یازهرا🌹
سلام خدمت ارادتمندان به شهدا 🌹 ان شاالله به شرط حیات فردا سر مزار شهید عزیز سید مجتبی علمدار به نیت براورده شدن حاجت همه مان زیارت عاشورا میخوانم دوستان عزیز طبق وصیت خود سید هر کس حاجتی دارد به نیابت زیارت عاشورا را بخواند و اسم مادر سادات را بیاره دوستان شهید هر کس خواست زیارت عاشورا از راه دور بخوانه ان شاالله منم بر سر مزارشان میخوانم به نیت همه عزیزان و همراهان کانال شهید سید مجتبی علمدار ان شاالله به زودی در حرم زیبا و با صفای امام حسین ع و بین الحرمین زیارت عاشورای مقدس و زمزمه کنیم حاجت روا ان شاالله من حقیر و هم دعا کنید یاعلی🌷
🔸زیارت عاشورا مدتی از شهادت سید گذشته بود. قبل از محرم در خواب سید را دیدم. پیراهن مشکی به تن داشت. گفتم: «سید چرا مشکی پوشیدی!؟» گفت:«محرم نزدیک است.» بعد ادامه داد: «اینجا همه جمع هستند. شهدا، امام (ره) و ...» سید گفت: «در حضور همه شهدا و بزرگان، حضرت امام (ره) به من فرمودند: برو مداحی کن.» بعد از آن با سید خیلی درد و دل کردم. گفتم سید ما را تنها گذاشتی و رفتی. گفت: «چرا این حرف را می زنی؟ هر مشکلی و غمی دارید، با نام مبارک مادرم برطرف می شود.» بعد ادامه داد: «اگه دردی دارید، حاجتی دارید زیارت عاشورا بخوانید. زیارت عاشورا درد شما را درمان می کند. توسل پیدا کنید و اشک چشم داشته باشید.» 📚کتاب علمدار، صفحه 162 خوش به حال شهدا 🌷 شهدا ما روهم نزد امام حسین ع دعا کنید 🌷 @alaamddar 🌹یاحسین ع🌹
♥️ طرح | ماجرایی که صبح امروز رهبر انقلاب از زندگی شهید مدافع حرم اهل بیت تعریف کردند مربوط به چه کتابی بود؟ @beneshanHa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوستان سلام صبح بخیر میدانی آقاجان❗️ خواب مانده ایم😔 ازهمان روز اول همان روز در سقیفه🙁 همان موقع کنار در خانه😭 میدانی اگر خواب نبودیم😔 🔻🔻 ◄کار به پهلوی مادر نمیرسید😭😭 ◄به خار در چشمان پدر نمیرسید😭 ◄به جگرِ سوخته مجتبی😭 ◄به ظهر عاشورا😭😭😭 ◄به زندان😭 ◄به زهر😭 ◄به غربت یتیمی نمیرسید😭😭 اگرخواب نبودیم❗️ کار به انتظار شما نمیرسید...😔😔😔 🔺🔺 این مداد دست من است✏️ و پاکن دست شما🖱 خط خطی کردن کارمن است 😥 و رو سفید کردن کار شما😌 اگر شما نبودی آبرویم آب میشد بازهم مراببخش 🙏 سربه زیر سلامت میکنم @beneshanHa 🌹یامهدی🌹
فرازی از دعای ندبه لیت شعری این استقرت بک النوی... کاش میدانستم در کجایی ....کاش کاش... کاش...😭 آیا کسی هست که خار در چشمانش رفته باشد و گریه کند و مرادر گریه و ندبه همراهی کند 😭 ای مولای من تا کی درحیران و سرگردانتان باشم😭 چگونه خطابی درباره شما توصیف کنم و چگونه راز دل گویم ای مولای من ؟ بر من سخت است که از غیر شما یابم😭 سخت است بر من که همه تو را واگذارند سخت است بر من که همه را ببینم جز شما را مهدی جان 😭 سخت است بر من صبحم را خیر کن ، با آمدنت❤️ کیست که غریب تر از حسین (علیه السلام) را یاری کند؟! عاشقانه ترین ترانه های دنیا به پای دعای ندبه نمیرسد از خواص دعای ندبه این است که هر گاه در جایی با حضور قلب و اخلاص تمام و توجه به مضامین عالی آن خوانده شود عنایت و توجه امام زمان(عج)را به آن مکان جلب می کند بلکه باعث حضور حضرت(عج)در آنجا میگردد @beneshanHa 🌹یازهرا🌹
💠 روز جمعه بود که خدمتِ آقای #بهشتی رسیدیم. یکی از دوستان گفت: «یکی از مقامات خارجی به تهران اومده و از شما تقاضای ملاقات داره». آقای بهشتی گفتند: «من برای روزهای #جمعه برنامه دارم. باید به امورات خانواده بپردازم. به بچه‌ها #دیکته بگم و توی درس‌هاشون کمک کنم. در کارهای #منزل هم کنار خانومم باشم. البته اگه امام دستور بدن قضیه فرق می‌کنه» #شهید_بهشتی 📙سیره شهید بهشتی، ص۷۰ @beneshanHa
قابل توجه غارتگران بیت المال: این عکس در حاشیه‌ی نیزارهای جزیره‌ی مجنون گرفته شده، اسلحه هنوز هم در دستانش بود. «او اینگونه فداکاری نکرد تا تو کشور را غارت کنی !» ✅ @beneshanHa
هم نام شهـــید دوستــ دارم هم نام تو شوم... نامے ڪہ فقط بہ اهلش داده اند "شهیـــــــد" ✅ @beneshanHa
نشان از بی نشان ها
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :1⃣4⃣ و 2⃣4⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 43 حت
✫⇠ ✫⇠قسمت :2⃣4⃣ و 3⃣4⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 44 برادران پیشمرگ مدخلهای ورودی، معابر مهم و جاده های فرعی را میشناختند و به جنگ شهری وارد بودند. تا زمانی که نیروهای اعزامی با شرایط جنگ در کردستان آشنا شوند کمکهای اساسی پیشمرگان کرد مایه مقاومت و پیروزی سپاه شده بود. آنها و خانواده هایشان در شهرها شناخته شده بودند و گاه خانواده هایشان مانند خانوادۀ کاکا قادر هدف کینه دموکراتها و کومله ها واقع میشدند. آنها شهدای زیادی داده بودند، به همین خاطر خانواده های آنها در کاخ جوانان ـ که سپاه آنجا مستقر بود ـ جداگانه و تحت امنیت زندگی میکردند. در مقابل، پیشمرگها هم دموکراتها و کومله ها را به خوبی میشناختند و اسامی، محل زندگی، امکانات و حتی اخبار و اطلاعاتی از تحرکات آنها برای ما می آوردند. حتی یک بار در یک روز ما توانستیم به کمک پیشمرگها صدو ده نفر از دموکراتها را دستگیر کنیم. این اتفاقات در سطح کوچکتر زیاد تکرار میشد. سپاه این زندانیها را از مهاباد به ارومیه میفرستاد و در برخی موارد دموکراتهایی که در خود مهاباد در بازجوییها اعتراف میکردند چندین نفر از نیروهای ما را کشته اند به حکم دادگاه همانجا اعدام میشدند. در میان پیشمرگها کاکا قادر و «خالد براقی» سرشناستر بودند. بیشتر اطلاعاتی که از دموکراتها به سپاه میرسید از طریق خالد براقی بود. او جوانی رشید و از رکنهای اطلاعات ستاد بود. به اعتراف دوست و دشمن بیشتر موفقیتهای سپاه در منطقه مدیون او بود. او چهره ای مهم و تعیین کننده بود که در سالهای 60ـ 1359 برای سر او پانصد هزار تومان جایزه گذاشته بودند. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ✫⇠ ✫⇠قسمت :3⃣4⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 45 شهادت دردناک او زمانی که من در پایگاه بانک سپه بودم، اتفاق افتاد. دموکراتها خالد را در میدان گوزنها با نارنجک تخم مرغی هدف گرفتند. قبلاً دیده بودم نارنجک تخم مرغی یک ماشین را با نیروهایش به آتش کشید و میدانستم در برخی موارد میتواند تانک را هم به آتش بکشد اما قدرت بدنی خالد به اندازهای بود که بعد از اصابت نارنجک تخم مرغی زنده مانده و تن نیمه جانش را به یکی از مغازه های کنار خیابان رسانده بود اما مغازه دار با سنگ ترازو سرش را له کرده بود. خالد همانجا به شهادت رسید. چند روز بعد بقالی که باعث شهادت او شده بود شناسایی، دستگیر و اعدام شد. در طول مدتی که در پایگاه بازرسی جاده مهاباد ـ میاندوآب بودیم به کاکا قادر بیشتر نزدیک شدم. او که همیشه لباس کردی میپوشید افرادی را که از شهر خارج یا به آن وارد میشدند میشناخت و حتی میدانست به کجا میروند. ما میدانستیم اغلب کسانی که از آنجا تردد میکنند با دموکراتها همکاری میکنند اما فقط کسانی را دستگیر میکردیم که وارد نبرد مسلحانه شده بودند. چند هفته از آغاز مأموریت ما در آن پست بازرسی می گذشت. ممنوعیت خروج برخی اجناس مثل بنزین و آذوقه باعث تضعیف و کمبود امکانات دموکراتها در آن محور شده بود. یک روز در ایست بازرسی ایستاده بودم که ماشینی به سرعت از سمت میاندوآب به پاسگاه رسید و گفت: «دموکراتها دارن به طرف شما میآن. فاصله شان زیاد نیست!» اتفاقاً آن روز عدهای از بچه ها برای مرخصی به شهر رفته بودند و در پاسگاه من بودم و کاکا قادر و سه چهار نفر دیگر. ما فقط یک تیربار داشتیم و حدس میزدم نبرد سختی خواهیم داشت. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @beneshanHa 🌹یازهرا🌹